خلاصه داستان قسمت ۳۰۸ سریال ترکی خواهران و برادران
در این مطلب برای شما خلاصه داستان قسمت ۳۰۸ از سریال پرطرفدار خواهران و برادران قرار داده ایم.
سریال ترکی خواهران و برادران روزهای یکشنبه، سه شنبه و جمعه ساعت ۲۱ از شبکه جم سریز و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.
در قسمت ۳۰۸ سریال ترکی خواهران و برادران چه گذشت؟
ماهر آکیف و نباهت را به کلوب میرسونه و نباهت موقع پیاده شدن کت آکیف را برمیداره که دستام گردنشو اونجا میبینه و با خودش میگه میکشمت آکیف! نباهت با عصبانیت به سمت آکیف میره که یامان از راه میرسه و نباهت چیزی نمیگه و با همدیگه به داخل میرن. بچه ها به مدرسه میرن و اونجا آیبیکه به آسیه و عمر میگه دیشب بابام و مامان بزرگمون باهم سر یه میز شام خوردن عمر میگه من میدونستم عمو بالاخره نرم میشه. الیف به مدرسه میاد که آیبیکه میبینه برک نیست و با نگرانی به بچه ها میگه چرا نیومده؟ چیشده؟ واسه چی نیومده خوب؟
اوگولجان میگه میرم میپرسم ازش و الیف بهش میگه که امروز یکم مریض بود گفت نمیام آیبیکه میپرسه مریض شده؟ چش شده؟ الیف میگه چیزی نیست فقط سرش درد میکرد و میره. عمر و آسیه جلوی در کلاسن که لیدیا به اونجا میره و میگه درس دادنت خیلی خوب بود ولی دیگه نمیشه نمیخوام به خاطر من میونه تون خراب بشه آسیه میگه اگه بخوای من واست توضیح میدم لیدیا خوشحال میشه و میره. تو کلاس آسیه و ماهر و تولگا و یاسمین هستن که شوال به اونجا میره و میگه کلاس بندیتون رهبریه نمیخواد برین با استاد حرف زدم شما سه تا برین سالن موسیقیو تمیز کنین یاسمین میگه فکر کنم منظورت ما ۴تا بود آره؟ شوال میگه آره و میره.
تو تریا سوسن به عمر میگه لیدیا چی میگفت؟ دیدم پیشتون بود عمر اول سر به سرش میزاره و میگه پارتی دعوتمون کرد سپس بعدش میگه هیچی اومد گفت نمیخواد دیگه بهش درس بدم که میونه ما خراب نشه سوسن با طعنه میگه آخی لیدیای مهربون! سوزان و نباهت با یامان و آکیف در حال حرف زدنن و یامان به سوزان توجه و ازش تعریف مبکنه آکیف حرصش میگیره. بعد از رفتن یامان و آکیف نباهت به سوزان ماجرای دستمال گردنو میگه که سوزان ازش میخواد باهاش حرف بزنه پ میره آکیف را صدا میزنه. نباهت در حال بحث کردن با آکیفه که درباره دستمال گردنی که تو جیب داخل کتش بود حرف میزنه و میگه این مال کیه؟
آکیف میگه چی؟ نباهت با عصبانیت ازش دوباره میپرسه که آکیف میگه یه نفر برای مصاحبه کاری اومده بود اینو جا گذاشت برداشتم که اگه اومد بهش بدم نباهت چپ چپ نگاه میکنه که آکیف میگه چه فکری کردی؟ مثلا یه زن خوشگل دستمال گردنش میوفته رو مین بعد من مدهوش زیباییش میشم میرم برمیدارم بو میکنم و از عطرش مست میشم؟ نباهت با کلافگی میگه نه بابا من همچین فکری نکردم آکیف حق به جانب میشه و ورق را برمیگردونه و نباهت ازش معذرت خواهی میکنه که آکیف میگه اینجوری قبول نیست باید بوسم کنی نباهت بوسش میکنه و همدیگرو بغل میکنن.
اورهان سر ساختمان در حال کار کردنه که مادرش به اونجا میره و واسش غذا میبره که اورهان خوشحال میشه و میخنده. شنگول با حلمیه رفتن به طلا فروشی تا نیم سکه ای که فاطما برای چشم روشنی امیدجان آورده بود را بفروشه که با پولش پول قبض و چک جهیزیه آیبیکه را بده اما فروشنده بهش میگه که نیم سکه تقلبیه و اصل نیست شنگول بهم میریزه و میگه سر پیرزنو کلاه گذاشتن حالا چیکار کنم؟
پول لازم دارم حلمیه بهش میگه مامان اورهان مگه حقوق بازنشستگی شوهرشو نمیگیره؟ برو ازش بگیر شنگول میگه راست میگی میرم میگم بهش. تو مدرسه عمر با دوتا دختر دیگه باید کتابخانه را تمیز کنن که لیدیا متوجه میشه و فکری به سرش میزنه. او پیش یه دختری میره که با یکی از اون دخترهای کنار عمر دوسته و ازش شمارشو میخواد سپس بهش زنگ میزنه و خودشو سوسن معرفی میکنه و تهدیدش میکنه که نزدیک عمر نشه. تولگا و ماهر با یاسمین و آسیه تو اتاق موسیقی در حال تمیز کاری هستن.
عمر میخواد به اون دختر کمک کنه که او با کلافگی میگه خواهشا نزدیک من نشو حوصله دوست دخترتو ندارم عمر میگه یعنی چی؟ او میگه که بهم زنگ زده و تهدیدم کرده که بهت نزدیک نشم عمر جا میخوره. عمر پیش سوسن میره و بهش میگه این کارش یعنی چی سوسن که از چیزی خبر نداره میگه من نمیدونم ماجرا چیه کار من نبوده عمر نگاهش میکنه که سوسن میگه باور نمیکنی؟
عمر میگه چرا حتما سوء تفاهم بوده و میره سوسن لیدیارو میبینه که پوزخند میزنه و میره پیشش، واسش خط و نشون میکشه و میره لیدیا بهم میریزه. شنگول به خانه رفته و به فاطما میگه برن بانک حقوق بازنشستگیو بده بهش. تو بانک فاطما نمیدونه چیکار کنه که دروغش رو نشه به خاطر همین خودشو میزنه به معده درد و از اونجا بیرون میره....
نظر شما