خلاصه داستان قسمت ۷۵ و ۷۶ سریال ترکی وحشی yabani + پخش آنلاین
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۷۵ و ۷۶ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید.
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۷۵ و ۷۶ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید. سریال ترکی وحشی، یکی از جدیدترین مجموعههای تلویزیونی سینمای ترکیه است که اخیرا شروع به پخش کرده است. این سریال ترکی از یک فیلمنامه درام بهره میبرد. فیلمنامهای که حاصل قلم هیلال یلدیز (Hilal Yildiz)، سراپ گازل (Serap Gazel)، نازلی سونلو (Nazli Sunlu) و چیسم کاتیلماز (Çisem Katilmaz) به همراهی ملک سون (Melek Seven) است.
بازیگران این سریال عبارتنداز؛ هالیت اوزگور ساری (Halit Özgür Sarı) در نقش یامان سویسالان (Yaman Soysalan)، سیما بارلاس (Simay Barlas) در نقش رویا (Rüya)، دولونای سویسرت (Dolunay Soysert) در نقش نسلیهان سویسالان (Neslihan Soysalan)، عثمان آلکاش (Osman Alkaş) در نقش اِشرف علی سویسالان (Eşref Ali Soysalan)، یوردائر اوکور (Yurdaer Okur) در نقش سرخان سویسالان (Serhan Soysalan)، برتان اصلانی (Bertan Asllani) در نقش آلاز سویسالان (Alaz Soysalan)، سرای اوزکان (Seray Özkan) در نقش کاگلا سویسالان (Çağla Soysalan)، آلینا آل (Aleyna Al) در نقش ایس سویسالان (Ece Soysalan)، روژبین اردن (Rojbin Erden) بازیگر نقش عاصی در سریال وحشی (Asi)، سزر آریچای (Sezer Arıçay) در نقش جسور (Cesur)، رامز ملاموسا (Ramiz Mullamusa) در نقش عمت (Umut)، شبنم حسنیصوفی (Şebnem Hassanisoughi) در نقش شبنم سوالپ (Şebnem Sualp)، سلیم جان یالچین (Selim Can Yalçın) در نقش ایلکر سوالپ (İlker Sualp)، بارتو دیلمن (Bartu Dilmen) در نقش روزگار (Rüzgar)، تایانچ آییدین (Tayanç Ayaydın) در نقش گون آیدین (Güven Aydın)، آشکین شینول (Aşkın Şenol) در نقش سلیم (Salim)، ایشیگل اونسال (Ayşegül Ünsal) در نقش فریده (Feride)، گورآی گورکم (Güray Görkem) از بازیگران سریال وحشی در نقش عثمان (Osman)، بیرگول اولوسوی (gül Ulusoy) در نقش یارداگل (Yurdagül).
برای پخش آنلاین این سریال اینجا کلیک کنید.
خلاصه داستان قسمت ۷۵ و ۷۶ سریال ترکی وحشی
یامان میگه اومدم بدبخت شدنتو ببینم سرهان بهش میگه از اینجا برو بیرون نمیخوام ببینمت! یامان باهاش صحبت میکنه و میگه فقط برام سوال که این همه کینه از یه پسر بچه زیادی نیست؟ سرهان بهش میگه من هر وقت تو رو میبینم یاد پدرت میافتم تو با آلاز برام هیچ فرقی نداشتی سپس بعد از کمی صحبت کردن با همدیگه سرهان بهش میگه در آخرم که دیدی موفق نشدی شکست خوردی من آزاد شدم یامان میگه تو الان متوجه نیستی، من یه موفقیت بزرگتر کسب کردم اطرافتو نگاه کن! تو خونه خودتی؟ کسی دور و برت مونده؟ زنت کنارته؟. بچههات دورتن و هنوز دوست دارن؟ نه همشونو من گرفتم ازت با نشون دادن روی واقعیت سپس از اونجا میره که سرهان بعد از رفتنش رو زمین میشینه و گریه میکنه واسه وضعیتی که توش گیر کرده.
او به سمت خانه پدریش میره وقتی وارد اتاقش میره با دیدن اونجا یاد خاطراتش میافته که پدرش چقدر او را سرزنش و تحقیر میکرد سپس به اتاقی که پدرش اونجاست میره. پدر سرهان با دیدنش میگه تو راه اینجا را بلد بودی؟ اینجا چیکار میکنی مرتیکه؟ سرهان مقدار پولی که داره میزاره زیر بالشتش و میگه دیگه آخرای پولداریمه به درد من نمیخوره ولی چند روزی زندگی تو رو میگذرونه پدرش میگه چیه پدرزنت مرد تو را از خونه بیرون انداختن؟ بچههاتم دیگه بهت نگاه نمیکنن؟ سپس با همدیگه کمی بحث میکنند که سرهان در آخر پولشو برمیداره و میگه به تو خوبی کردن نیومده اومدم اینجا تا مطمئن بشم من پدر خوبیم برای بچههام و الان مطمئن شدم. او وقتی از خونه بیرون میاد چند نفر او را خفت میکنند و هر چیز با ارزشی که داره رو ازش میگیرند سپس حسابی کتکش میزنند و با اومدن مردم از اونجا فرار میکنند.
آنها بهش میگن که باید ببریمش سریعاً دکتر سرهان میگه نمیخواد زنگ بزنین به پسرم بهش خبر بدین آنها گوشی سرهان را برمیدارند و به پسرش زنگ میزنند آلاز وقتی میفهمه که چه بلایی سر پدرش اومده ازشون میپرسه که حالش خوبه یا نه؟ زنده است؟ اون مرد بهش میگه آره خواستم ببریمش یمارستان اما گفت نمیخواد زنگ بزنین به پسرم آلاز میگه وقتی اینو گفته یعنی حالش خوبه نگران نباشین آنها ازش میخوان تا بیاد پیش پدرش و لجبازی نکنه هرچی باشه اون پدرشه سپس براش لوکیشن را میفرستند تا به اونجا بیاد اما او با دیدن لوکیشن میگه تو اونجا چیکار داشتی؟ سپس میره دوش بگیره که اجه حرفاشو از لای در شنیده و سریع میره گوشیشو برمیداره لوکیشن را برای خودش میفرسته چون نمیتونه نسبت به پدرش بی تفاوت باشه.
وقتی به طبقه پایین میره میبینه که یامان اونجاست و باهاش دعوا میکنه و میگه الان خیالت راحت شد؟ تمام تلاشتو کردی که ما از پدرمون متنفر بشیم الان ازش بدمون میاد دیگه چی میخوای؟ هر وقت میای تو این خونه دعوا میشه دیگه وقتشه از اینجا بری! چاعلا بهش میگه این دخترو هم آسی کردی نسلیهان ازشون میخواد تا برن اتاقشون. یامان میگه من بهتره دیگه برم اما نسلیهان ازش میخواد تا بمونه چون اونجا خونه اونم هست اما یامان میره. نسلیهان سریعاً به هومن زنگ میزنه و ازش میخواد تا مراقبش باشه. یامان به خونه قدیمی رفته و حرفهای رویا و چاعلا و اجه تو سرش میپیچه که همشون بهش گفته بودند که از وقتی اومدی زندگیمونو به هم ریختی یامان حسابی به هم ریخته.
همان موقع صدای جر و بحث آسی با آلاز را میشنوه که باهاش دعوا میکنه برای اینکه پیش تولگا میخواد کار کنه آسی میگه به تو هیچ ربطی نداره! یامان میاد و میگه اینجا چه خبره؟ آسی میگه هیچی داشت میرفت و ازش میخواد که گورشو گم کنه یامان میگه شنیدی که چی گفت؟ گمشو سپس آلاز از اونجا میره. وقتی به داخل خانه میرن یامان از آسی میپرسه که خوب ماجرا چیه؟ برام تعریف کن او بهش میگه که من تصمیم گرفتم کار کنم اونم توی کافه دوست آلاز که اسمش تولگائه یامان بهش میگه اون چه جور کاریه؟ محیطش چه شکلیه و سعی میکنه همه چیزو بفهمه که ازش محافظت کنه اما آسی کلافه میشه و ازش میخواد تا دست برداره و بهش میگه منو راحت بزار یادته یه زمانی به ما میگفتی دست از سرم بردارین دخالت نکنین. الان من میگم دست از سرم بردار دخالت نکن! این زندگی منه! یامان وقتی اینو میشنوه احساس اضافی بودن برای همه داره و بیرون از خانه میره.
او میبینه جسور با قاچاقچی محله داره همکاری میکنه یامان بهش حمله عصبی دست میده و سرجاش میشینه و سرشو میگیره و گریه میکن. همان موقع هومن از راه میرسه سعی میکنه آرومش کنه. ساعتها گذشته و هوا تاریک شده مردی که سرهان را پیدا کرده بود برده جلوی مغازهاش کنار آتیشی نشاندتش و بهش میگه انگاری بچههات نمیان پاشو ببرمت یه جایی اینجوری سرما میخوری حالت بدتر میشه سرهان میگه من تا همین الانشم خیلی بهتون زحمت دادم دستتون درد نکنه شما برید به کارتون برسین من یکم دیگه اینجا میمونم بعدش اگه خبری نشد خودم یه راهی پیدا میکنم میرم همان موقع تاکسی تو اون لوکیشن وایمیسه که اجه سریعاً از ماشین پیاده میشه و با دیدن پدرش با گریه تو بغلش میپره.
اجه به خاطر پدرش تو اون وضعیت گریه میکنه ازش معذرت خواهی میکنه که اونو تنها گذاشته سرهان میگه نه دختر من ازت معذرت میخوام چیزی نیست حالم خوب میشه. اجه بهش میگه پاشو بریم خونمون من نمیتونم تو رو اینجوری تنها بزارم سرهان ازش تشکر میکنه و میگه ممنونم که اومدی ولی اصلاً نترس چیزی نیست خوب میشم. هومن یامان را به خانه خودش برده که مژده بهش خوش امد میگه و ادامه میده که اینجا خونه خودته راحت باش یادت نره تو سوئیس هم یه خونه داری. سپس مژده از هومن میخواد تا واسشون یه چایی بیاره تا با یامان یکم خلوت کنه و حرف بزنه هومن قبول میکنه و میره....
نظر شما