خلاصه داستان قسمت ۴۱ سریال ترکی وحشی yabani + پخش آنلاین
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۴۱ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید.
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۴۱ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید. سریال ترکی وحشی، یکی از جدیدترین مجموعههای تلویزیونی سینمای ترکیهاست که اخیرا شروع به پخش کرده است. این سریال ترکی از یک فیلمنامه درام بهره میبرد. فیلمنامهای که حاصل قلم هیلال یلدیز (Hilal Yildiz)، سراپ گازل (Serap Gazel)، نازلی سونلو (Nazli Sunlu) و چیسم کاتیلماز (Çisem Katilmaz) به همراهی ملک سون (Melek Seven) است.
بازیگران این سریال عبارتنداز؛ هالیت اوزگور ساری (Halit Özgür Sarı) در نقش یامان سویسالان (Yaman Soysalan)، سیما بارلاس (Simay Barlas) در نقش رویا (Rüya)، دولونای سویسرت (Dolunay Soysert) در نقش نسلیهان سویسالان (Neslihan Soysalan)، عثمان آلکاش (Osman Alkaş) در نقش اِشرف علی سویسالان (Eşref Ali Soysalan)، یوردائر اوکور (Yurdaer Okur) در نقش سرخان سویسالان (Serhan Soysalan)، برتان اصلانی (Bertan Asllani) در نقش آلاز سویسالان (Alaz Soysalan)، سرای اوزکان (Seray Özkan) در نقش کاگلا سویسالان (Çağla Soysalan)، آلینا آل (Aleyna Al) در نقش ایس سویسالان (Ece Soysalan)، روژبین اردن (Rojbin Erden) بازیگر نقش عاصی در سریال وحشی (Asi)، سزر آریچای (Sezer Arıçay) در نقش جسور (Cesur)، رامز ملاموسا (Ramiz Mullamusa) در نقش عمت (Umut)، شبنم حسنیصوفی (Şebnem Hassanisoughi) در نقش شبنم سوالپ (Şebnem Sualp)، سلیم جان یالچین (Selim Can Yalçın) در نقش ایلکر سوالپ (İlker Sualp)، بارتو دیلمن (Bartu Dilmen) در نقش روزگار (Rüzgar)، تایانچ آییدین (Tayanç Ayaydın) در نقش گون آیدین (Güven Aydın)، آشکین شینول (Aşkın Şenol) در نقش سلیم (Salim)، ایشیگل اونسال (Ayşegül Ünsal) در نقش فریده (Feride)، گورآی گورکم (Güray Görkem) از بازیگران سریال وحشی در نقش عثمان (Osman)، بیرگول اولوسوی (gül Ulusoy) در نقش یارداگل (Yurdagül).
برای پخش آنلاین این سریال اینجا کلیک کنید.
خلاصه داستان قسمت ۴۱ سریال ترکی وحشی
کمیسر به خانواده سویسالانها بعد از اینکه اظهاراتشونو ثبت میکنند کمیسر ازشون میپرسه از یامان خبر دارن یا نه اما آنها اظهار بی اطلایی میکنند کمیسر بهشون میگه که میتونین برین اما از شهر نباید خارج بشین. وقتی پدر روزگار با تلفن حرف میزنه به پشت خط میگه افرادو آماده کن باید خودم اون پسر یامانو پیدا کنم دیگه جون پسرم در میونه هومن استرس میگرفت و میگه آخ پسر چیکار کردی! جلوی در بیمارستان و به آلاز میگه یهم بگو یامان و رویا کجان تو میدونی! اونا کجان؟ خودشونو انداختن تو دردسر و به ماجرای روزگار ربط دارن! نسلیهان جا میخوره و به آلاز میگه این حقیقت داره پسرم؟ آلاز میگه نمیدونم اونا کجان داره مزخرف میگه! هومن حرفشو تکرار میکنه که نسلیهان بهش میگه اگه این حقیقت داره تو بد دردسری داری میندازی رویا و برادرتو! این کمک کردن نیست! هومن بهش میگه پدر روزگار دنبال یامانه و میخواد بکشتش بگو اونا کجان! نسلیهان به آلاز میگه اگه چیزی میدونی بگو ماجرارو از این بدتر نکن آلاز میگه ته جهنم، هومن و نسلیهان کلافه میشن که آلاز بهشون میگه نه همچین جایی واقعاً وجود داره سپس آدرسو به آنها میده تا به اونجا برن.
سرهان بیرون از بیمارستان میاد و با دیدن اینکه نسلیهان با هومن راهی شد و رفت از آلاز میپرسه که اینجا چه خبره؟ مادرت با اون مرد کجا رفت؟ آلاز بهش میگه رفتن دنبال یامان. سرهان به نسلیهان زنگ میزنه و سرزنشش میکنه که چرا با هومن داره میره و به اون خبری نداده! سپس قطع میکنه. نسلیهان با هومن رسیدن به ته جهنم که هرچی میپرسه درباره یامان پسرهای اونجا میگه کسی به این اسم نداریم! اونا میخوان با چوب به طرفش برن و باهم درگیر بشن که یه نفر میره به یامان خبر میده اونم میره جلو و بهشون میگه که برن کنار نسلیهان با دیدنش بغلش میکنه و بهش میگه بگو که کاری نکردی پسرم! هومن میگه ای کاش سپس سرزنشش میکنه که چرا انقدر خودشو تو دردسر میندازه و مادرشو انقدر اذیت میکنه یامان میگه نمیفهمم اصلا شما اینجا چیکار میکنین؟ نسلیهان ازش میخواد با بزرگترش درست رفتار کنه. سپس ازش میپرسه رویا کجاست! یامان چیزی نمیگه.
اشرف علی از کلانتری بیرون اومده و بهش شوک وارد میشه که حالش بد میشه و میبرنش به بیمارستان. تو بیمارستان سرهان از آلاز میپرسه درباره وضعیت پیش اومده. او هم همه چیزو میگه که سرهان جا میخوره و بهش میگه تو که کاری نکردی نه؟ آلاز میگه نه و او خیالش راحت میشه. نسلیهان از یامان میپرسه رویا کجاست؟ او میگه اون به این ماجرا ربطی نداره! همان موقع رویا میره اونجا و با دیدن نسلیهان همدیگرو بغل میکنن آنها ماجرارو واسشون تعریف میکنن که هومن یامان را بغل میکنه تا همدردی کنه باهاش. جسور رفته به اتاق چاعلا و همون نقاشیو با یه شاخه گل میزاره رو میز کنار تختش و نگاهش میکنه که آلاز میره اونجا و میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ و ازش میخواد بره که جسور میگه باشه آروم باش بیدار نشه دختره. آلاز چشمش به اون نقاشی میوفته که میگه این اینجاست یعنی تو هم اونجا بودی چیو دارین از من پنهان میکنین! و نقاشیو مچاله میکنه.
نسلیهان و یامان واسه کاری که کردن سرزنششون میکنه و نسلیهان میگه اگه دست نزده بودین و به پلیس زنگ زده بودین نه فراری بودین نه این اتفاقا افتاده بود! هومن میگه ولی الان جزء پلیس کسی کاری نمیتونه بکنه نسلیهان ناراحت میشه و با گریه میره که هومن بهش میگه این مادر تا کی باید دنبالت با گریه بیوفته؟! یامان دنبالش میره تا آرومش کنه. آلاز تو سالن انتظار بیمارستان با دیدن جسور بهش میگه اون نقاشی اثر هنریه دست رویا بوده چجوری الان دست خودت بوده که بیاری واسه چاعلا؟ جسور میگه از خود رویا گرفتمش آلاز میگه اونوقت کی دیدیش که گرفتی ازش؟ آلاز میگه تو اونجا بودی متأسفم چون پای رویا وسطه باید مداخله کنم سپس به آسی میگه بهتره تو هم کنارش نباشی وقتی دستگیر میشه چون ناراحت میشی و میره سمت جاده ای که هارد را انداخته بود و برمیداره سپس میره تو خونه جسور و آسی و دنبال چیزی میگرده که سرنخی از دیشب باشه که چاقویی پیدا میکنه آسی همان موقع به اونجا میاد و میگه تو اینجا چیکار میکنی؟
آلاز میگه ببین چی پیدا کردم و چاقورو بهش نشون میده که آسی جا میخوره. از بایگانی پیش سرهان تو اتاقش میرن و بهش میگه که دکتر هومن ازم خواستن که پرونده های بچه های به دنیا اومده تو یه سال خاصی واسشون ببرم گفتم بیام بهتون اطلاع بدم سرهان جا میخوره و با خودس میگه پس دنبال پسرتی! باشه پسرت مال خودت البته اگه تونستی نجاتش بدی سپس به یه نفر زنگ میرنه تا به پدر روزگار آدرسی که یامان اونجاستو بده. پدر روزگار با دارو دسته اش به اونجا میرن. یامان برای اینکه کسی به خطر نیوفته خودش میره بیرون و خودشو تحویل میده. هومن سریع بیرون از خونه میره اما میبینه بهشون نمیرسه و سوار ماشین میشه و سریع میره دنبالشون. سرهان با نسلیهان در حال حرف زدنه که بهش خبر میدن یامانو یکسری ادم اومدن بردن٬ نسلیهان شوکه شده و حیابی ترسیده سرهان هم از پشت گوشی میشنوه....
نظر شما