خلاصه داستان قسمت ۳۲۲ سریال ترکی خواهران و برادران

در این مطلب برای شما خلاصه داستان قسمت ۳۲۲ از سریال پرطرفدار خواهران و برادران قرار داده ایم.

خلاصه داستان قسمت ۳۲۲ سریال ترکی خواهران و برادران
صفحه اقتصاد -

سریال ترکی خواهران و برادران روزهای یکشنبه، سه شنبه و جمعه ساعت ۲۱ از شبکه جم سریز و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.

در قسمت ۳۲۲ سریال ترکی خواهران و برادران چه گذشت؟‌ 

بچه ها به خانه برگشتن و تو حیاط ختنه اورهان نشستن و اورهان گلگی میکنه که چرا به من خبر ندادین آیبیکه و عمر میگه انقدر همه چیز سریع اتفاق افتاد اصلا نفهمیدیم چیشد. شنگول میگه خداروشکر همه چیز تموم شده و آسیه هم کنارمونه اوگولجان میگه نه تموم نشد صرب اگه شکایت کنه برمیگرده اون تو. عمر میگه من برم یه سر به صرب بزنم آسیه هم میخواد باهاش بره که عمر میگه نه نیای بهتره. عمر به بیمارستان رفته که شوال با دیدنش میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ با چه رویی اومدی؟ عمر میگه اومدم داداشمو ببینم شوال میگه لازم نکرده گمشو برو اما یاسمین میاد بیرون و میگه مامان داداشم میخواد عمرو ببینه شوال میگه واسه چی؟ یاسمین میگه نمیدونم صداشو شنید گفت بیاد تو.

عمر به داخل میره و حالشو میپرسه که صرب میگه میبینی که ناجور افتادم عمر میگه ما خیلی ناراحتت شدیم نگرانت بودیم صرب میگه بزار ناراحت باشه صرب میگه فکر کردم نگرانم بودی که اومدی نگو اومده بودی که بگی از آسیه شکایت نکنم عمر میگه معلومه که نگرانت بودم هرچیم که باشی باز داداشمی صرب میگه برو میخوام تنها باشم به آسیه هم بگو نگران نباشه شکایت نمیکنم خودم افتاد عمر از اتاق میره بیرون. شنگول از اوگولجان میپرسه مادربزرگش چیکار میکنه او میگه فیلم میبینه و تخمه میشکنه سپس بهش پول میده و میگه برو از زیر زبونش حرف بکش و ببین چی میخواد فردا درست کنه اوگولجان میره پیش فاطما و شروع میکنه ازش تعریف کردن و میپرسه که چی میخواد درست کنه فاطما میگه فکر کردی من گول این حرفارو میخورم؟

چقدر بهت پول داد تا بیای جاسوسی؟ اوگلوجان میگه ۳۰ لیر فاطما بهش ۱۰۰ لیر میده و میگه حالا تو برو ببین چی میخواد درست کنه بیا بهم بگو اوگولجان میگه باشه که شنگول میره و دمپایی پرت میکنه سمتش که مادرشو فروخت. اوگولجان با آیبیکه به خانه برک میرن. تولگا با لیدیا به کلوب رفتن که اونجا تولگا سوسن را میبینه و ازش تعریف میکنه و لیدیا با سوسن دوباره باهم بحث و دعوا میکنن که تولگا جداشون میکنه و سوسن میره داخل. عمر با دیدنش ازش میپرسه چقدر خوشگل شدی کجا داری میری؟ سوسن میگه من واسه تو خوشگل کردم سپس عمر میزی ردیف میکنه تا سوسن اونجا بشینه. تو خونه آیلا اوگولجان و الیف در حال فوتبال بازی کردنن و الیف بهش کلی گل میزنه و میبرتش آیبیکه هدیه ای به برک میده و میگه خودم واست درست کردم برک خوشحال میشه و آیبیکه میگه یه چیز دیگه هم هست و چتری که برک قبلا تو قهر انداخته بود رو زمینو بهش میده و میگه دیگه اینو گم نمیکنی وگرنه کلتو میکنم!

سوسن و عمر در حال سالاد خوردن و خوش و بش هستن که یامان و تولگا درباره برنامه هایی که واسه کلوب دارن حرف میزنن لیدیا با دیدن عمر پیشنهاد میده که گارسون بشه و از زندگی درس بگیره تولگا که میدونه هدفش چیه با طعنه میگه واقعا؟ لیدیا تایید میکنه. او اصرار میکنه که یامان میگه ببینم چی میشه لیدیا خوشحال میشه و میره پیش عمر و سوسن و به عمر میگه همکار داریم میشیم و میره که سوسن بهم میریزه و تو فکر میره. فردای آن روز  آیبیکه و اوگلوجان میرن پیش عمر اینا و میخوان برن مدرسه. سوسن تو محل حلمیه را داره میره که حلمیه بهش میگه دیروز یه زنی اومده بود دم خونه تون انگار گفت زن سادوست ولی شماره تلفنشی که بهم داد تو جیب ژاکتم بود که تو ماشین لباسشویی شسته شد پاک شد اگه کار واجبی بوده بازم میاد و میره.

سوزان به آکیف زنگ میزنه خبر میده که آکیف میگه چرا هرچی بلا هست سر تو میاد آخه؟ سپس بهش میگه من پیگیری میکنم و سریعا به یه وکیل زنگ میزنه. تو خونه سر میز صبحانه برک به الیف میگه مطمئنی تو از تولگا خوشت میاد؟ ولی یه چیز دیگه نشون میدادی دیشب، انگار بین تو و اوگولجان یه چیزهایی بود الیف لبخند میزنه و میگه راست میگی؟ باشه حقیقتو میگم ولی بین خودمون بمونه فقط برای حسادت کردن اوگولجان و یاسمین داریم اینجوری رفتار میکنیم برک که موضوعو فهمیده میگه ببین از چیا عقب بودم! سپس با اومدن آیلا میگه پاسو بریم که از اتوبوس جا نمونیم آیلا میگه چرا با ماشین خودت نمیری؟ برک میگه اون مال من نیست سپس سمت ایستگاه اتوبوس راه میوفتن.

شنگول و فاطما به کلوب رفتن و اونجا جلوی آکیف کل کل میکنن که آکیف دهنش باز مونده از کل کل کردن اونا و خنده اش گرفته. یاسمین تو دم در ورودی مدرسه نشسته که لیدیا رفته پیشش و احساس همدردی میکنه وقتی میبینه آسیه و خانواده اش به اونجا اومدن عصبی میشه و میگه با چه رویی اومدی و میخواد باهاش دعوا کنه و به سمت حمله کنه که جلوشو میگیرن و میگن که کار آسیه نبوده به خودت بیا و الکی شلوغش نکن! بوراک به اونجا میاد و میگه نمیخوام دیگه دعوا کنین بزارین صرب خوب بشه تا ببینیم کیو باید بفرستیم کمیته انضباطی و ازشون میخواد برن سر کلاس.

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه