خلاصه داستان قسمت ۳۱۹ سریال ترکی خواهران و برادران

در این مطلب برای شما خلاصه داستان قسمت ۳۱۹ از سریال پرطرفدار خواهران و برادران قرار داده ایم.

خلاصه داستان قسمت ۳۱۹ سریال ترکی خواهران و برادران
صفحه اقتصاد -

سریال ترکی خواهران و برادران روزهای یکشنبه، سه شنبه و جمعه ساعت ۲۱ از شبکه جم سریز و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.

در قسمت ۳۱۹ سریال ترکی خواهران و برادران چه گذشت؟‌ 

سوزان و ثریا در حال کار کردن تو کلوب هستن و بعد از اتمام کارشون باهم حرف میزنن. ثریا میگه خیلی دوست داشتم یه کاروان داشتم یه روز میرفتم مسافرت سوزان میگه آره من قبلا رفتم کل مدیترانه را گشتم خیلی خوبه ثریا میگه اونقدرها هم دورهایم نیست به همین شیله هم راضیم یه جا که دریا باشه یه روز برم استراحت آکیف که نزدیک اونا نشسته حرفاشونو میشنوه. یه پسر تو تریا با صرب برخورد میکنه که قهوه اش میریزه رو دستش و سر اون پسر غر میزنه آنها باهم کل کل میکنن که آسیه پیششون میره و میگه الکی داری بزرگش میکنی صرب من دیدم اتفاق خاصی نیوفتاد! صرب میگه تو چرا خودتو نخود هر آش میکنی؟ و بعد از کمی بحث کردن صرب از اونجا میره.

آکیف جلوی ثریا را میگیره و میگه واست سورپرایز خوبی دارم منتظر باش و میره. بعد از اتمام مدرسه صرب نقشه ای واسه آسیه کشیده و تو مدرسه میمونه ثریا میگه چیشده؟ صرب میگه زیادی خودشو بزرگ فرض کرده میخوام یخورده گوشمالی بدم بهش. شب شنگول غذای درست حسابی درست کرده و میز شام را چیده و به آیبیکه میگه با مادربزرگش برن خونه آسیه اینا تا یه شب با پدرش تنها باشه تا بتونه از دلش دربیاره فاطما اول راضی نمیشه اما با اصرارهای آیبیکه راضی میشه تا برن. آکیف شب زنگ میزنه به یک نفر و کاروان را روزانه کرایه میکنه. ماهر به اونجا میاد و آکیف میگه خیر باشه چیزی شده این موقع شب؟ ماهر میگه نه برادرم آزاد شده میخواد بریم آنکارا از همه دور باشه و یه زندگی جدید بسازه اومدم سوئیچ ماشینو بهتون بدم و ازتون تشکر کنم واسه همه زحمت هایی که واسم کشیدین آکیف میپرسه پس درست چی میشه؟

ماهر میگه میخونم نباهت میگه پس بیا برای آخرین بار باهم شام بخوریم آنها سر میز شام میرن که ماهر میگه از همینجا شروع شد همینجام تموم میشه. اورهان به خونه میره و میپرسه که چخبره اینجا؟ شنگول میگه واست غذاهایی که دوست داریو درست کردم بچه ها هم تو خونه آسیه ایناست اورهان سر میز شام میشینه و باهم شروع میکنن به غذا خوردن. فاطما بعد از چند دقیقه میگه من قرصامو جا گذاشتم میرم قرصامو بیارم که آیبیکه میگه باشه ولی زود بیا. شنگول در حال حرف زدن با اورهانه که گونه اش را می بوسد و میخواد ازش معذرت خواهی کنه و رابطه شونو خوب کنه که فاطما به داخل میره و میگه قرصامو برنداشتم شنگول بهش قرصاشو میده تا بره که فاطما میگه شکم خالی که نمیشه و سر میز شامشون میشینه و نمیزاره اونا باهم حرف بزنن تا باهم رابطه شون خوب بشه.

فردای آن روز تو مدرسه الیف و تولگا باهم تو کافه نشستن که یاسمین زیرچشمی اونارو میبینه و با اوگولجان حرص میخورن از حسادت. صرب به لیدیا میگه باید بهم کمک کنی تا این کارو انجام بدم لیدیا میگه منو قاطی این ماجرا نکن همینجوری اونا باهام لجن و عمر بهم محل نمیزاره صرب میگه فقط وقتی دیدی کسی داره میاد بهم خبر بده سپس وارد اتاق اساتید میشه و کمد استاد فیلیس را باز میکنه سپس انشاءهارو بیرون میاره و انشاء آسیه را پاره میکنه به جاش یه انشاء دیگه میزاره. موقع گذاشتن اونا تو کمد روی زمین میریزه که با کلافگی شروع میکنه به جمع کردنشون لیدیا با دیدن آسیه بهش پیام میده که داره میاد آسیه صرب را تو اون حالت میبینه و میگه چیکار میکنی اینجا؟

صرب میگه دنبال یه کتاب میگشتم که واسه استاد ببرم اما پیداش نکردم اینا ریخت رو زمین دارم میزارم سرجاشون و از اتاق بیرون میره. لیدیا میپرسه چیشد؟ صرب میگه داشت مچمو میگرفت شانس آوردم! آکیف با کاروانی که اجاره کرده رفته دنبال ثریا. ثریا با دیدن کاروان جا میخوره و حسابی خوشحال میشه و سوار ماشین میشه. او میگه کجا میریم؟ آکیف میگیر هرجا که تو بخوای و نقشه را رو گوشیش میاره و میگه انگشتو برچرخون و هرجا که میخوای بزار تا بریم فقط دور نباشه خیلی سپس به سمت لوکیشن انتخابی ثریا میرن. اونجا کنار دریا نشستن و چای میخورن و حرف میزنن که نباهت به آکیف زنگ میزنه و میپرسه کجاست ناهارو باهم بخورن؟ آکیف میگه نه اومدم یه زمینیو ببینیم نیستم شب میبینمت و تلفنو قطع میکنه.

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه

آخرین اخبار