خلاصه داستان سریال قهوه پدری قسمت ۷ + لینک دانلود سریال قهوه پدری قسمت ۷

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه ای از قسمت هفتم سریال قهوه پدری و لینک دانلود آن را برایتان آورده ایم که خواهید خواند.

خلاصه داستان سریال قهوه پدری قسمت ۷ + لینک دانلود سریال قهوه پدری قسمت ۷
صفحه اقتصاد -

سریال قهوه پدری در ژانر کمدی در سال ۱۴۰۳ از شبکه خانگی و پلتفرم فیلم نت آماده پخش شده است، این سریال با بازی مهران مدیری، ژاله صامتی، سام درخشانی، جواد رضویان، حامد آهنگی، ملیسا ذاکری  و … است. خلاصه داستان قسمت هفتم سریال قهوه پدری را در ادامه این مطلب می خوانیم.

خلاصه سریال قهوه پدری قسمت هفتم

افتتاحیه کافی شاپ برگزار شد و مهمانان در کافه حضور پیدا کردند، میخچالچی و همسرش هم اونجا بود و البته کمی از روی حسادت میگه که کافه بیخودی بزرگه و جالب نیست و موقع تبریک به سیمین میگه حیف که اجاره ایه و مال خودتون نیست. میخچالچی هم از لیوان های یکبار مصرف ایراد میگیره و میگه که بیشتر مناسب سر قبر هست و سیمین جواب میده که خب ما لوازممون هنوز آماده نشده و میخچالچی هم با خنده و مسخره میگه پس لزومی نداشت که افتتاح بشه.

ناهید خانم هم حواسش به همسایه های طلبکار هست و ازشون پذیرایی میکنه، پدر ملیسا هم از ملیسا می خواد که حواسش به کارهای جهان و بقیه باشه و از کارشون سردر بیاره.

خانم فرامرزی درباره اینکه چرا برای شروع تبلیغات نکردن و از محل کسی رو دعوت نکردن و یا از سعید و مجید برای تبلیغات استفاده نکردن، سعید و مجید که بخاطر اعتماد خانم فرامرزی بابت سپردن تبلیغات بهشون خوشحال میشن اما وقتی می بینن که منظور خانم فرامرزی پوشیدن لباس سندباد و ملوان زبل جلوی کافه هست ضدحال میخورن. خانم فرامرزی بعد از دقایقی به بهانه کار میره بیرون اما دردونه رو اونجا میذاره تا حواسش به همه چیز باشه. 

با رفتن خانم فرامرزی، سعید و مجید میرن که بنرهای تبلیغاتی رو از بیرون جمع کنن اما با دسته ای آدم مواجه میشن که توسط ایرج به طرف کافه روانه میشن، ایرج میگه اینا دوستان و بستگان من هستند به همراه گروه رقصنده آیلا، مگه ایرج مرده باشه که افتتاحیه کافه ای که سپیده خانم توشه سوت و کور باشه ما امروز اومدیم بترکونیم.

گروه رقصنده وارد کافه میشن و شروع به انجام حرکات موزون می کنند. سیمین از دیدن این مراسم بیشتر حرص می خوره و میگه مثل اینکه یادتون رفته برای چی اینجاییم ما قرار بود بانک بزنیم نه کافی شاپ، جهان میگه اشکال نداره ببین داره به همه خوش میگذره یه شبه دیگه.

با تموم شدن مراسم افتتاحیه، جهان میگه امشب باید کار کندن رو شروع کنیم اما منتظر هستند تا ایرج بره، جهان فکر میکنه که ایرج مجانی براش سنگ تموم گذاشته اما ایرج یه لیست از هزینه ها رو به جهان میده تا سر فرصت حساب کنه.

با رفتن ایرج همگی پیمان میبندن که پشت هم باشن و کار رو شروع کنند، اما اون میگه من ناصر رو ببرم تا بخوابیم، همه مخالفت می کنند اون هم مجبور میشه بمونه و دوربین ها رو چک کنه.

سریال قهوه پدری

شب تو خونه میخچالچی از رفتار عجیب بهار می پرسه که تو گرما شومینه روشن کرده، بهار هم میگه سربسته بگم خاک برسرت با این زندگی که واسم درست کردی، من کافی شاپ می خوام. میخچالچی میگه کافی شاپ کار هرکسی نیست، بهار میگه اونیکه از پس اخلاق تو برمیاد از پس کافی شاپ هم برمیاد. میخچالچی میگه هر چی بخوای چشم اما این یه مورد نمیشه واقعا، بهار هم سریع میگه گوشیت رو بده چک کنم. میخچالچی احساس خطر میکنه میگه یذره بذار مزایده رد بشه چشم کافی شاپ هم میزنیم. بعد میگه اینا تو این همه فشار و بدهی چطور کافی شاپ راه انداختن قضیه بوداره، اما بهار میگه اصلا، یه مرد برای خوشحالی همسرش هر کاری می کنه. میخچالچی میگه منم برای خوشحالی تو هر کاری می کنم، تیپ میزنم، باشگاه میرم، حموم میرم بخاطر تو، بهار میگه اینا رو که بخاطر سلامتی خودت انجام میدی تا ماجرای کافی شاپ حل نشه از بچه خبری نیست.

جهان و بقیه میرن زیرزمین تا کار رو شروع کنند جهان که چشمش از سری قبل ترسیده بود به پسراش تعارف میزنه اما هیچ کدوم گردن نمیگیرن، جهان مجبور میشه خودش کار رو شروع کنه. اما همون لحظه ایرج با بساط قلیون میرسه تا مردونه عشق و حال کنند. اما بهش یه جوری حالی می‌کنند تا بره، بعد میپرسن ما پایین بودیم شما چطور اومدید داخل، میگه پس فکر کردید شما نیستید من چطور میام میرم دستشویی، خب کلید دارم البته تا الان پیش نیومده بود ازش استفاده کنم.

جهان کلید یدک رو از ایرج میگیره و از سعید میخواد که ایرج رو راهی کنه، ایرج دوباره با کلید بعدیش میاد داخل و جهان دوباره بیرونش میکنه.

 جهان میره زیرزمین و مشغول کندن میشه، اما باز ایرج میاد و وقتی میبینه کسی باز نمیکنه تماس میگیره، جهان جواب نمیده و ایرج با مامور پشت در بوده، مامور میگه شکایتی دارن و سر شب هم یه مهمونی داشتند، ایرج میگه اشتباه گزارش دادن فقط یه افتتاحیه ساده بوده، مامور میگه همسایه ها گزارش دادن یکی تو بلندگو گفته دستای بندری بالا، ایرج میگه مثل اینکه شام دو مدل بوده بندری و الویه، احتمالا گفتن بندری خورها بالا، مامور میگه به هر حال من باید برم داخل شما هم بهتره  برید سر کارتون، ایرج که چون دیگه کلید نداشته لای در رو  باز گذاشته به مامور تعارف میکنه بره داخل و خودش میره سرکارش، مامور میاد داخل و سعید که داشته زمین رو میکنده می بینه مامور جلوشه، جهان از ترسش میگه بچه هام کاری نکردن همه کاره منم، اما بچه ها میگن مقصر ماییم، جهان قبول نمیکنه و میگه منو دست بند بزنید، مامور میگه همسایه ها از بابت صدای دریل شکایت کردن، جهان قول میده که کار رو جمع کنند.

همه جمع می کنن برمیگردن خونه، سیمین ناراحت و عصبانی میشه و میگه چرا دوربین ها رو چک نکردید اگر جهان رو دستگیر می کردن الان باید چیکار می کردیم. مجید میگه بزرگترین مشکل ما اینه که نه شب میتونیم کار کنیم نه روز، جهان میگه ما به خاک برسیم مشکلمون حل میشه، قرار میشه به ملیسا هم بگن که دارن چاه می کنن تا توی روز هم بتونن کار کنن. جهان میگه میمونه یه کار که فقط به دست سعید حل میشه ...

دانلود سریال قهوه پدری قسمت ۷

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه

آخرین اخبار