خلاصه داستان قسمت ۶۹ سریال ترکی وحشی yabani + پخش آنلاین

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۶۹ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید.

خلاصه داستان قسمت ۶۹ سریال ترکی وحشی yabani + پخش آنلاین
صفحه اقتصاد -

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۶۹ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید. سریال ترکی وحشی، یکی از جدیدترین مجموعه‌های تلویزیونی سینمای ترکیهاست که اخیرا شروع به پخش کرده است. این سریال ترکی از یک فیلم‌نامه درام بهره می‌برد. فیلم‌نامه‌ای که حاصل قلم هیلال یلدیز (Hilal Yildiz)، سراپ گازل (Serap Gazel)، نازلی سونلو (Nazli Sunlu) و چیسم کاتیلماز (Çisem Katilmaz) به همراهی ملک سون (Melek Seven) است.

بازیگران این سریال عبارتنداز؛  هالیت اوزگور ساری (Halit Özgür Sarı) در نقش یامان سویسالان (Yaman Soysalan)، سیما بارلاس (Simay Barlas) در نقش رویا (Rüya)، دولونای سویسرت (Dolunay Soysert) در نقش نسلیهان سویسالان (Neslihan Soysalan)، عثمان آلکاش (Osman Alkaş) در نقش اِشرف علی سویسالان (Eşref Ali Soysalan)، یوردائر اوکور (Yurdaer Okur) در نقش سرخان سویسالان (Serhan Soysalan)، برتان اصلانی (Bertan Asllani) در نقش آلاز سویسالان (Alaz Soysalan)، سرای اوزکان (Seray Özkan) در نقش کاگلا سویسالان (Çağla Soysalan)، آلینا آل (Aleyna Al) در نقش ایس سویسالان (Ece Soysalan)، روژبین اردن (Rojbin Erden) بازیگر نقش عاصی در سریال وحشی (Asi)، سزر آریچای (Sezer Arıçay) در نقش جسور (Cesur)، رامز ملاموسا (Ramiz Mullamusa) در نقش عمت (Umut)، شبنم حسنی‌صوفی (Şebnem Hassanisoughi) در نقش شبنم سوالپ (Şebnem Sualp)، سلیم جان یالچین (Selim Can Yalçın) در نقش ایلکر سوالپ (İlker Sualp)، بارتو دیلمن (Bartu Dilmen) در نقش روزگار (Rüzgar)، تایانچ آییدین (Tayanç Ayaydın) در نقش گون آیدین (Güven Aydın)، آشکین شینول (Aşkın Şenol) در نقش سلیم (Salim)، ایشیگل اونسال (Ayşegül Ünsal) در نقش فریده (Feride)، گورآی گورکم (Güray Görkem) از بازیگران سریال وحشی در نقش عثمان (Osman)، بیرگول اولوسوی (gül Ulusoy) در نقش یارداگل (Yurdagül).

برای پخش آنلاین این سریال اینجا کلیک کنید.

خلاصه داستان قسمت ۶۹ سریال ترکی وحشی

همگی بعد از مراسم خاکسپاری به داخل خانه میرن و یامان بهش میگه که می‌خوای خبرنگارها را رد کنم؟ نسلیهان میگه لازم نیست ولشون کن و به داخل خانه میرن هومن میگه من تا همین جا می‌تونستم بیام دیگه به داخل نمی‌تونم باید برم. او می‌خواد بره که شبنمو می‌بینه و صداش می‌زنه و میگه یکم با هم حرف بزنیم؟ او ازش می‌خواد تا اگه چیزی درباره سرهان می‌دونه بگه و نترسه متین به اونجا میاد و به خاطر اینکه هومن داره با زنش حرف می‌زنه غیرتی میشه و ازش می‌خواد تا هر وقت دیگه حرفی داشت با اون بزنه و از زنش فاصله بگیره هومن خنده‌اش می‌گیره و از اونجا میره. تو خونه چاعلا مادرش را سرزنش می‌کنه که چرا به پدرش اجازه نداده تا تو مراسم باشه و بهشون میگه تو مراسم فردا می‌خوام که بابام هم باشه آلاز کلافه میشه و بهش میگه نباید باشه! چاعلا به آلاز میگه مغز تو رو هم شستشو دادن؟ واقعاً فکر می‌کنی بابا همچین کاری می‌کنه؟

آسی تمام حقیقتو بهش میگه و چاعلا با ناباوری سرجاش می‌شینه. نسلیهان دوباره حالش بد میشه و از خونه می‌زنه بیرون که تو حیاط هوایی عوض کنه هومن اونو می‌بینه و پیشش میره و میگه حالت خوبه؟ او میگه نمی‌تونم نفس بکشم و ازش کمک می‌خواد که اونو ببره پیش سرهان و بهش میگه می‌خوام باهاش حرف بزنم فقط منو ببر پیشش هومن بهش میگه پشت ماشین رو صندلی دراز بکشه که خبرنگارها ما را با هم نبینند و از خونه بیرون می‌زنند. یامان به اتاق پدربزرگش اشرفعلی سویسالان میره او پشت میز کارش می‌شینه و حسابی تو فکر میره. او اتاق اشرفعلی را می‌گردد که می‌بینه کشوی میز کارش قفله بالاخره موفق میشه درشو باز کنه که اونجا یه فلش می‌بینه فلش را به لپ تاپ می‌زنه که فیلم دوربین مداربسته هتل نمایش داده می‌شه یامان با تعجب میگه این چه فیلمیه دیگه؟ او می‌بینه اشرف علی از اتاقی تو هتل بیرون میاد اما منصرف می‌شه و می‌خواد برگرده داخل که صدایی از داخل اتاق می‌شنوه و فالگوش وایمیسته و حسابی عصبانی میشه و از اونجا میره.

همان موقع رویا به داخل اتاق پیش یامان علی میره و ازش می‌پرسه داری چیکار می‌کنی؟ یامان میگه هیچی داشتم فکر و خیال می‌کردم و ازش می‌خواد تا هیچ وقت اونو ترک نکنه هر اتفاقی که افتاد چون خیلی دوسش داره رویا بهش میگه اگه تا الان نرفتم و موندم پس از این به بعدم نخواهم رفت سپس با همدیگه از اتاق بیرون میرن و یامان فلش را یواشکی می‌ذاره تو جیبش. هومن نسلیهان را به هتل رسونده که بره پیش سرهان نسلیهان میره بالا تو اتاق سرهان و بهش میگه انقدر عصبانی بودم که خودمو رسوندم اینجا اما الان که روبروت وایسادم همه چیز یادم رفت اصلاً نمی‌دونم باید چی بهت بگم سپس ازش می‌پرسه که پدرمو تو کشتی؟ سرهان میگه من چرا باید پدرمونو بکشم؟ من همچین کاری نکردم نسلیهان عصبی میشه و داد می‌زنه که اون پدر من بود نه پدر تو! سرهان میگه باشه من پدر تورو نکشتم او باهاش دعوا می‌کنه که تو منو می‌خوابوندی اونم با قرص و دارو چطور تونستی این کارو بکنی؟

اگه بچه‌هات اینو بفهمن چیکار می‌خوای بکنی؟ سرهان میگه من با آلاز حرف می‌زنم نیاز باشه با دخترا هم صحبت می‌کنم همه چیزو درست می‌کنم نسلیهان میگه نمی‌تونی اگه نبخشمت چی؟ سرهان میگه مجبورن من پدرشونم! نسلیهان میگه هیچ اجباری در کار نیست بچه‌ها هم می‌تونن پدر مادرشونو نبخشن من امروز پدرمو زیر خاک دفن کردم ولی دلم ازش راضی نبود می‌دونی چرا؟ چون سال‌های پیش منو از هومن جدا کرد و مجبورم کرد که با تو ازدواج کنم! سرهان جا می‌خوره و میگه پس همه چیز به هومن برمی‌گرده آره؟ درد تو اینه می‌خوای زودتر از من طلاق بگیری بری با اون؟! نسلیهان بهش میگه من هرجا که بخوام برم با هر کسی که دلم بخواد میرم اما تو بعد از ثابت شدن قاتل پدرم جات مشخصه تو زندان و از اونجا میره. یامان و رویا به خانه شبنم رفتن که اونجا می‌بینن مبل جدیدی خریدن یامان می‌پرسه مبلتونو عوض کردین؟

رویا میگه آره انگاری چند وقت پیش روش نوشیدنی ریخته لکه شده بود یامان می‌خنده و میگه مگه به خاطر لکه هم مبلو عوض می‌کنن؟ رویا میگه من برم لباسمو عوض کنم بیام. شبنم برای اینکه بحثو عوض کنه ازش می‌پرسه چای می‌خوره یا قهوه یامان میگه قهوه او از فرصت استفاده می‌کنه میره تو حیاط و به دوستاش زنگ می‌زنه و میگه باید دنبال یه مبل بگردین مبل قدیمی خونه شبنم سپس از رو قاب عکسی که اونجا هست و رویا رو همون کاناپه قدیمی نشسته عکس می‌گیره و برای جسور می‌فرسته. سپس به داخل میره و بهشون میگه که با کمیسر داشتم حرف می‌زدم انگاری به سرنخ‌های خوبی رسیدن و متوجه شدند که قاتل یه همدست هم داشته و حرف‌هایی می‌زنه که تو دل شبنم را خالی کنه. او حسابی ترسیده اما به روی خودش نمیاره، شبنم به اتاقش میره و به سرهان زنگ می‌زنه و ماجرارو میگه سرهان هم بهم می‌ریزه و میگه باید سریعاً پول جور کنیم تا جمیل را بفرستیم بره تا دستشون بهش نرسه تو هرچی طلا جواهر داری با همه اونایی که واست خریدم بیار هتل شبنم قبول می‌کنه.

جسور  و آسی پیش یه نفر میرن که وسایل قدیمی مردم را جمع می‌کنند و بهش مبل رو نشون میدن و میگن ما رو داداش یامان فرستاده گفته انگار مبل این خونه تو منطقه توئه باید پیداش کنیم و عکسو بهش نشون میده او عکس را برای تمام افرادش می‌فرسته و همگی می‌افتن دنبال اون مبل. شبنم تمام جواهراتشو جمع کرده و از خونه بیرون می‌زنه یامان تو تاکسی منتظره و با بیرون زدن شبنم تعقیبش می‌کنه. هومن نسلیهان را به رستورانی برده و اونجا با هم غذا می‌خورن. نسلیهان میگه فکر می‌کردم اگه برم ببینمش باهاش حرف بزنم شاید یکم آروم بشم اما نه هنوز عصبانیتم سر جاشه از همون اول نباید باهاش ازدواج می‌کردم هومن میگه نه اگه بخوایم بحث اشتباهاتو بکشیم وسط اولین کسی که غرق میشه منم نسلیهان میگه چطور؟

هومن میگه اولین اشتباهم این بود که وقتی پدر تو آدماش اومدن جلوم وایسادن به جای اینکه فرار کنم تو روشون وایسادم خوب مشخصه با اون همه آدم یا میری تو کما یا می‌میری که منم رفتم تو کما! ولی اگه فرار می‌کردم یه روزم میومدم و تو رو فراری می‌دادم با خودم می‌بردم. بعضی وقتا به خودم می‌گم اگه بالا سر یامان بودم شاید این بچه آروم‌تر بزرگ می‌شد اما بعد به خودم میگم نه هیچ فرقی نمی‌کرد پدر سوخته شبیه پدرشه دیگه چیکار کنم! و با هم می‌خندن و به غذا خوردنشو ادامه میدن....

 

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی وحشی

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه