خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال سوجان از شبکه یک سیما + عکس

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال سوجان را برایتان آماده کرده ایم.

خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال سوجان از شبکه یک سیما + عکس
صفحه اقتصاد -

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال سوجان را برایتان آماده کرده ایم. این سریال روایتگر زندگی در سال‌های ۱۳۱۰ تا ۱۳۵۷ است و با محوریت شخصیت مقاوم زن ایرانی و اهمیت نهاد خانواده ساخته می‌شود. قصه بیشتر بر پایه زندگی سوجان، دختری گیلانی است که در همین دوران بخش‌های مهمی از تاریخ معاصر ایران و گیلان هم روایت می‌شود. این سریال که بیش از ۶۰ قسمت آن تهیه شده، روی آنتن می‌رود، عنوان شده بود این سریال در پنج فصل و تقریبا ۳۰۰ قسمت ساخته می‌شود. این سریال هرشب رأس ساعت ۲۲:۱۵ بر روی آنتن یک سیما می رود.

خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال سوجان

مراسم عروسی جاوید و فرانکه طبق رسم و رسومات طنابی به دور دست فرانک میپیچن که جاوید باید گره هایی که تو طناب افتاده را باز کنه تا آخر طناب را از دور مچ دست عروس باز کنه. همه دورشونو گرفتن و دست میزنن و تشویقشون میکنن. خسروخان از دور انیس را زیر نظر داره و میبینه که با سوجان پچ پچ میکنن. سهراب به مادر هوا میگه من برای شما واسه فردا وقت دکتر گرفتم او میگه دکتر واسه چی؟ سهراب میگه آقا اسفندیار نگرانتون بودن ازم خواست منم وقت گرفتم. مادرجون به مراسم عروسی میره که همه میرن به استقبالش و بهش خوش آمد میگن مادرجون چشمش به خسروخان میوفته که حالش گرفته میشه اما سریع خودشو جمع و جور میکنه و میره بالای ایوان میشینه و به مراسم نگاه میکنه با لبخند.

پرویز به ناصر میگه قربان میاد؟ شب میخوان بازی کنن سر ۵۰ هزارتا ولی فقط با قربان! ناصر میگه خیالت راحت میاد امروز آمارشو دارم. بعد از چند دقیقه قربان با لباس سربازی به اونجا میاد و باهمه سلام و احوالپرسی میکنه و به جاوید و سهراب تبریک میگه. قربان میره پیش سوجان و میگه بریم یکم حرف بزنیم او قبول میکنه و باهم کمی صحبت میکنن. مادرجون شب به سوجان میگه انگاری روز خیلی خوبی داشتی با قربان خوب حرف زدی؟ او میگه نه خیلی ولی خیلی فرق کرده هم رفتارش هم اخلاقش انگار بزرگ شده مرد شده قرار شد فردا بریم شهر منو به ناهار دعوت کرد مادرجون میگه دعوت کرد؟ خوبه برق عشق میبینم تو چشمات! سپس سوجان ازش میخواد تا ادامه داستانو تعریف کنه که چه بلایی سر بانو و امیر اومد مادرجون تعریف میکنه

" مباشر خان به پدرهای امیر و بانو میگه که خان میخواد باهاتون مصالحه کنه که همه چیز ختم به خیر بشه و ازشون میخواد تا بگن بچه هاشون کجان اما اونا چیزی نمیگن که مباشر به افرادش میگه تا بندازن اونارو تو زغال خانه دریچه ام ببندن تا خوب اونجا فکر کنن. بعد از رفتنشون یکی از آدم ها بهش میگه که اینجوری صبح نشده میمیرن! مباشر میگه هرازگاهی باز و بسته کنین تا هوا بره و بیاد میدونم تا صبح به نتیجه میرسیم. بانو و امیر رفتن به خونه پیرزنی که صاحب اون کلبه جنگلی گفته بود، دو نفر مدام اونارو دارن تعقیب میکنن و خونه اون پیرزن را هم پیدا کردن. اون پیرزن ازشون تعریف میکنه و میگه همه دارن شمارو تشویق میکنن از شما جوری یاد میکنن که با خان و دارودسته اش دارین مبارزه میکنین! بانو و امیر جا خوردن و به هم نگاه میکنن."

قربان صبح زود رفته دم در خانه مادرجون که میبینه سوجان هنوز خوابه و میگه تو چرا هنوز خوابی؟ خوب دیر میشه! مادرجون میگه بیا واست چای میریزم تا بخوری سوجان هم تا اون موقع آماده میشه. آنها به مینی بوس میرسن که میبینن خانواده جاوید و فرانک هم دارن میرن شهر برای خانه جاوید و فرانک وسیله بگیرن از طرفی ستاره و بهاره هم میان که بهاره به ستاره میگه عروس خانم آنها میپرسن عروس خانم کیه؟ بهاره میگه ستاره خانم داماد هم برادر من مردان آنها بهش تبریک میگن و آرزوی خوشبختی میکنن ستاره چشمش به سهراب میوفته و با ناراحتی سوار مینی بوس میشه.

انیس با دلخوری میره پیش خسروخان تو آلاچیق که او میگه چیشده؟ انقد اخم کردی؟ او میگه میخواستم برم شهر! سپس باهم کمی حرف میزنن د باره حال روحی انیس که انیس برای اینکه اعتمادشو جلب کنه بهش میگه من دیگه کسیو جزو شما ندارم تنها دلخوشی من تو زندگیم شمایین! خسروخان حسابی خوشحال ومیگه و ذوق میکنه. بعد از رفتن انیس خسروخان از غلام میخواد تا بره ایاز را پیدا کنه تا بیاد جای قباد را بگیره و باهم حرف میزنن غلام از حرف های خسروخان ناراحت میشه و میره دنبال ایاز. وقتی میارتش میرن باهم تو آلاچیق پیش خسروخان که خسرو از غلام میخواد بره واسشون چای بیاره غلام جا میخوره ولی در آخر قبول میکنه و میره تا چای ببره واسشون. نصیر به غلام میگه ایاز اینجا چیکار میکنه؟ او میگه میشناسیش؟ او میگه آره قبلا با خسرو خیلی جیک تو جیک بود غلام میگه الانم هستن ندیدی منو فرستادن چای ببرم واسشون!....

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال سوجان

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه