خلاصه داستان قسمت ۴ سریال هشت پا از شبکه یک سیما | در قسمت چهارم سریال هشت پا چه اتفاقی افتاد؟
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۴ سریال هشت پا تازه ترین سریال شبکه نمایش خانگی را مطالعه می کنید.
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۴ سریال هشت پا تازه ترین سریال شبکه نمایش خانگی را مطالعه می کنید. بازیگرانی نظیر هلیا امامی، سعید جنگیزیان، محمد صادقی، مینا وحید و افسانه چهره آزاد در سریال هشت پا بازی کرده اند. پخش این سریال از ۱۸ مهر آغاز شده است. سریال هشت پا سریالی در ژانر پلیسی جنایی است که هرشب ساعت ۲۲ و ۱۵ دقیقه روی آنتن شبکه یک تلویزیون میرود و جایگزین سریال «طوبی» شده است.
خلاصه داستان قسمت ۴ سریال هشت پا
ماموران پلیس میرن به دم در خانه آزیتا تا خبری ازش گیر بیارن اما وقتی میرسن میبینن هرچی زنگ میزنن کسی درو باز نمیکنه یکیشون از بالای در میبینه که ماشینش تو حیاطه و از طرفی در بازه او سریعا به جناب سرگرد زنگ میزنه و وضعیتو میگه سپس ازش میپرسه که چیکار کنیم؟ جناب سرگرد بهش میگه با احتیاط وارد خونه بشین و کار لازمو انجام بدین آنها وارد خونه میشن و با گشتن اونجا میبینند که خبری از آزیتا نیست ولی مواد تو خونه پیدا میکنند که گزارش میدن. تو رستوران کسرا در حال رسیدگی به کارش هست که همکارش میره پیشش و بهش میگه به نظرت تا الان چند تا پرونده با هم داشتیم؟ کسرا میگه نمیدونم فعلاً میخوام تمرکزم روی حل این پرونده باشه همکارش بهش میگه قرار نیست همه چیزو خودت فقط حل کنی میتونی از بقیه کمک بگیری تا متوجه بشی چند فکری خیلی بهتر از یه فکریه، با همدیگه میشه به جواب خیلی از سوالات رسید و میخواد بره که کسرا بهش میگه پروندههای زیادی با همدیگه گذروندیم.
فردای آن روز مامورهای پلیس اول میرن دم در خانه مادر سعید وقتی درو باز میکنند بهش حکمی نشون میدن که خونه رو بگردن و سعید را بازداشت کنند نصرت با خوندن حکم سر جاش میشینه و حالش بد میشه. مامورها داخل خانه را کاملاً میگردند اما سعید را پیدا نمیکنند و هیچ چیز مشکوکی نمیبینن. آنها از نصرت میپرسند که پسرشون کجاست کی میاد او بهشون میگه که اینجا نیست رفته خونه دوستش میبرمتون اونجا و با پلیسها به سمت خانه ذوقی راهی میشه. مأموران پلیس رفتن به دم در خانه ذوقی که ذوقی با آینه میبینه و به سعید میگه وای بدبخت شدیم مادرت مارو لو داده پلیس اومده. مأمورها مدام در میزنن که ذوقی و سعید شروع میکنند به جمع کردن وسایل تا از اونجا فرار کنند پلیس دنبالشون میفته که ذوقی و سعید از طریق پشت بامها از دستشون فرار میکنند و در آخر موفق هم میشن.
بهنام و همکارش که وارد خانه ذوقی میشن اون جنسهای دزدی را میبینند بهنام به همکارش میگه اینا مواد میزنن میرن تو کوچه و خیابون آدم میکشن همین داوود کار ایناست گم شدن آزیتا خانم هم زیر سر همین دو نفره حالا ببین من کی گفتم! نباید میذاشتیم که از دستمون در برن و با کلافگی سر تکون میده که همکارش بهش میگه الان یعنی میخوای بگی هم قتل داوود هم گم شدن آزیتا زیر سر ذوقی و سعیده؟ تو با این استدلالی که داری چرا نمیری تو دادگاه قوه قضاییه؟ یه هفته ای همه پروندههارو حل میکنی سپس با خنده از اونجا میره. کسرا تو رستوران از پرسنل سوال میپرسه درباره کار و رفتار صاحبان اونجا یکی از آنها بهش میگه که فقط اینجا غذا درست میکنیم به هیچ چیز دیگهای توجه نمیکنیم کسرا با طعنه ازش میپرسه دیگه چی میدونی؟ اون میگه هیچی کسرا میره از بقیه میپرسه که چرا دوربیناشون انقدر محدوده و همه جا نیست او بهشون میگه ما به این چیزا کاری نداریم به ما اصلاً ربط نداره ما فقط غذا درست میکنیم و وقتی سالن خلوت بشه میریم ظرف میشوریم همین.
یکی از همکارهای کسرا میره پیشش درباره چیزهای جدیدی که دستگیر شده با همدیگه حرف میزنند او به کسرا میگه به نظرم درباره سعید دارین اشتباه میکنین کسرا میگم اینجا یکم عجیبه یه سری چیزها با همدیگه اصلاً جور در نمیاد چیزی چیزی هست که ما خبر نداریم. همون موقع براش پیام میاد که تو خونه آزیتا چیزهایی پیدا شده او میگه باید بریم اونجا و سریعاً راه میافتند. سعید و ذوقی به یک قبرستان ماشین در اطراف تهران رفتند اونجا ذوقی شروع میکنه به بحث کردن با سعید و میگه اگه مادر تو ما رو لو نمیداد این اتفاق واسمون نمیافتاد سعید باهاش دعوا میکنه و از مادرش دفاع میکنه. سپس همونجا تلفنی پیدا میکنن و سعید به سمانه زنگ میزنه و هم از خودش خبر میده و هم خبر میگیره. آنها پیش فردی به اسم بهادری رفتد و ازش کمک میخوان تا بهشون کمک کنه و بهشون جا بده بهادری وقتی میبینه تمام اجناس رفته رو هوا ذوقی را سرزنش میکنه و به هم میریزه.
نصرت رفته به کلانتری و هرچی درباره گذشته شوهرش میدونه بهشون میگه و ازشون میخوان تا اسم پسرشو از این پرونده خط بزنن رئیس کلانتری بهش میگم پسر شما فقط یک مظنونه مجرم نیست که میترسید سپس شمارشو میگیرد تا بعداً با عوامل پرونده بیشتر حرف بزنه. مسعود یکی از نوچههای مراد که آزیتا بهش شلیک کرده بود آزیتا را برده به یه سوله دور افتاده و بهش میگه که دستور اومده تا تو رو حذف کنم اگه بگی این جنسارو کی و کجا میسازه مرگ راحتی داری وگرنه زجر کش میشی آزیتا ازش میخواد تا جونشو ببخشه که هرچی میخواد بهش بگه....
نظر شما