خلاصه داستان قسمت ۴ سریال تانک خورها| در قسمت سوم سریال تانک خورها چه گذشت؟
خلاصه داستان قسمت ۴ سریال تانک خورها را در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد مطالعه می کنید. همراه ما باشید.
سریال تانک خورها که جایگزین سریال غریبه شده، از روز یکشنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۳ از شبکه سوم سیما پخش خود را آغاز کرده است. تانکخورها درباره افراد گمنام جنگ است و به اتفاقات کمتر شنیده شده از جنگ میپردازد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ آرش مجیدی، سروش جمشیدی، بهراد خرازی، علیرضا استادی، احمد نجفی، ثریا قاسمی، هادی دیباجی، میلاد میرزایی، مهدی صباغی، شیرین اسماعیلی، مهرداد بخشی، احمد کاوری، مسعود شریف، پونه عاشورپور، شیوا خسرومهر، سارا باقری، سارا توکلی و فاطمه حاجوی.
قسمت ۴ سریال تانک خورها
هاشم به همراه محسن میرن به پیست مسابقه اتومبیل رانی که فریدون مدیریتشو برعهده داره. اونجا بعد از اتمام مسابقه هاشم میزه جلو و بهش میگه قرار کاریمون خلاف و کارهای غیرقانونی نبود! ولی تو هم فرستادی محسن کتک بزنن هم قصد داشتی که گاراژو آنیش بزنی! فریدون بهش میگه که این محسن باعث شد راننده من که همیشه سرش شرط میبستم وسط پیست موتور بسوزونه! اونا باهم بحث و دعوا میکنن که هاشم میزو چپ میکنه و کاپ هارو میزیزه زمین و بهش میگه از این به بعد دیگه نه خودت نه آدماتو تو گاراژ نبینم دیگه واسه تو کسی از آدم های من کار نمیکنه! و میره.
سپس تو جاده به محسن میگه میدونی ته این جاده به کجا میرسه؟ محسن تأیید میکنه و میگه میره به روستا دیگه که هاشم میگه وایمیستی همینجا به ماشین دربست میگیری میری اونجا محسن ازش میخواد بهش یه فرصت دیگه بده و اونو ببخشه و ادامه میده که اگه الان برم خونه ننه ام ببینه منو بفهمه که منو اخراج کردی دیگه روم حساب باز نمیکنه و ناراحت میشه اما هاشم حرف خودشو میزنه. وقتی شب میره خونه حاج خانم ماجرارو میفهمه و بهش میگه زنگ میزنی به محسن فردا میگی بیاد سرکارش هاشم میگه آخه نمیدونی چیکار کرده! مادرش میگه هرکاری کرده باشه تو بزرگتری بزرگی کن، فکر کردی خودت کم منو تو این سن و سالت اذیت کردی؟
بزرگی به این راحتی نیست که هاشم میگه چشم سپس خانوادگی میشینن و باهمدیگه شام میخورن. فردای آن روز وقتی میخواد بره سرکار هانیه بهش میگه که سه نفر اومده بودن انگار سفته داشتن از حامد آشنا هم نبودن غریبه بودن خانم جا میخوره و میگه سفته واسه چی؟ و تو فکر میره. وقتی به گاراژ میرسه میره پیش حاجی و بهش درباره سفته میگه که چیزی میدونه یا نه حامد بردارش ازشون پول قرض گرفته یا نه او میگه نه و زنگ میزنه به یه نفر که از اون هم میپرسه او به حاجی میگه ازم پول خواست ولی بازار خوب نبود اوضاعش نتونستم کمکش کنم هاشم تشکر میکنه و میره به اتاق کارش. محسن برگشته سرکارش و به هاشم میگه که یکم من پس انداز داشتم آوردم واست برای این قضیه سفته شاید به دردت بخوره.
هاشم لبخند میزنه و میگه دم شما گرم داداش ولی این سفته آقا حامد خیلی زیاده با اینا حل نمیشه ولی بازم دستت درد نکنه من الان دارم میرم اینجا دست شما باشه حواست به همه چیز باشه و میره. هاشم تو خونه به هانیه میگه زنگ بزن به مریم به یه بهونه بکشش فردا اینجا تا ازش درباره سفته بپرسم ببینم خبر داره یا نه. هانیه زنگ میزنه به خونه عزیز و به مریم میگه فردا میخوام لباس های مدرسه رو ببرم میای کمکم؟ او قبول میکنه. فردای آن روز وقتی مهران مریم را به اونجا میرسونه بهش میگه آخه خواهر من ببین الان کجاییم؟ تو چه محله ایم؟ میفهمی داری چیکار میکنی با خودت؟ اون مرتیکه اگه غیرت داشت تو و بچه شو تو این وضعیت تنها نمیزاشت بره دنبال خواسته های خودش!
مریم بهش میگه درباره اون مردی که داری حرف میزنی پدر بچه منه! و با عصبانیت از ماشین پیاده میشه. مریم وقتی به داخل خانه میره هاشم بهش خوش آمد میگه و بهش میگه شما از حامد خبر داری که تز آقا عزیز قرضی چیزی گرفته باشه؟ مریم میگه نه به من چیزی نگفت خبر ندارم حامدم خودت بهتر میدونی درباره این چیزا اصلا حرفی نمیزنه با کسی خودش انجام میده اگه بخواد کاری کنه. هاشم تشکر میکنه و میخواد بره که مادربزرگش ازش میخواد رادیوشو درست کنه هاشم میگه عجله دارم شب اومدم درست کنم؟ او میگه باشه که هاشم خداحافظی میکنه و با عجله میره....
نظر شما