خلاصه داستان قسمت ۱ سریال تانک خورها| در قسمت یک سریال تانک خورها چه گذشت؟
سریال تانک خورها که جایگزین سریال غریبه شده، از روز یکشنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۳ از شبکه سوم سیما پخش خود را آغاز کرده است. تانکخورها درباره افراد گمنام جنگ است.
سریال تانک خورها که جایگزین سریال غریبه شده، از روز یکشنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۳ از شبکه سوم سیما پخش خود را آغاز کرده است. تانکخورها درباره افراد گمنام جنگ است و به اتفاقات کمتر شنیده شده از جنگ میپردازد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ آرش مجیدی، سروش جمشیدی، بهراد خرازی، علیرضا استادی، احمد نجفی، ثریا قاسمی، هادی دیباجی، میلاد میرزایی، مهدی صباغی، شیرین اسماعیلی، مهرداد بخشی، احمد کاوری، مسعود شریف، پونه عاشورپور، شیوا خسرومهر، سارا باقری، سارا توکلی و فاطمه حاجوی.
قسمت ۱ سریال تانک خورها
هاشم تو تعمیرگاه خوابش برده که محسن از خواب بیدارش میکنه و میگه آدرس بهادارو پیدا کردم. انها میرن اونجا که هاشم پول بهادر را که نزولخور و قماربازه را پس میده تا ماشینی که به امانت گذاشته بود را بردارن برن که اونجا بهادر به محسن پیشنهاد میده من از این ماشینای تو کلی دارم به یه کار بلد مثل خودت احتیاج دارم که ماشینارو باهم تلفیق کنه که ازش ماشین دربیاد بعد هرازگاهیم این پولدارهای که میخوان قاچاقی برن اونور آبو ببره پول خوبیم داره هاشم میگه من با قمار بازو نزولخور کاری ندارم و میخوان برن که به نوچه اش میگه اول به حسابشون برسه هاشم و محسن اونارو کتک میزنن و سریع سوار ماشین میشن و میرن تعمیرگاه.
هاشم وقتی به خونه میره حاج خانم مادرش سر سفره شام درباره ازدواج کردنش باهاش حرف میزنه که هاشم میگه من دیگه نمیخوام ازدواج کنم اما حاج خانم سعی میکنه نظرشو تغییر بده. فردای آن روز محسن وقتی به تعمیرگاه میره تمام تعمیرکارها را جمع کرده و براشون از ماجرای دیشب میگه و حسابی پیاز داغشو زیاد میکنه هاشم وقتی به اونجا میرسه ازشون میخواد تا سر کارشون برگردن. در خانه زده میشه که هانیه دختر حاج خانم و خواهر هاشم درو باز میکنه و میبینه که زن داداششه او با گریه پیش حاج خانم میاد و بهش میگه اومدم ازتون گلگی کنم هنوز نفهمیدم زندگی مشترک یعنی چی پسرتون آقا حامد بیخبر پا شده رفته جبهه! سپس با گریه بهش میگه میترسم بلایی سرش بیاد همش تو وجودم استرسه دیروز متوجه شدم پدرم با برادرم داشتن درباره طلاق گرفتن من حرف میزدن و تو سرشونه که من از حامد جدا بشم حاج خانم نگران شده و به هم ریخته سپس بهش میگه نگران نباش دخترم ما با همدیگه دوتایی میریم دنبال حامد و برش میگردونیم تو بالا سر زن و زندگیش باشه.
هاشم با محسن تو تعمیرگاه نشستن که یه نفر از کادیلاک طلایی پیاده میشه او به سمت هاشم میره که هاشم اول نمیشناستش اما بعد از کمی فکر کردن و نگاه کردن بهش میگه منصور تویی؟ و با خوشحالی او را بغل میکنه سپس ازش میپرسه از اینورا چه خبر؟ چه ظاهری برای خودت به هم زدی! و با همدیگه حرف میزنن هاشم میگه ببینم چیکار میکنی؟ منصور براش تعریف میکنه که رفت خارج از کشور و اونجا مهندسی الکترونیک خوند و الان برگشته تا یه کار و کاسبی راه بندازه سپس بهش میگه که پیش آقا عزیز تو رویال کادیلاک کار میکنم و ازم خواست تا یه امانتی واست بیارم منم اومدم بدم بهت. هاشم میگه امانتی؟ چه امانتی! منصور بهش سوئیچ کادیلاکو میده و میگه اینو خواستن واست بیارم بیا اینو بگیر و منو باهاشون در ننداز هاشم قبول نمیکنه و ازش میخواد پس بده که منصور با پای پیاده از اونجا میره.
هاشم سوار کادیلاک میشه و به سمت شرکت راهی میشه وقتی میرسه میره پیش مهران ازش میپرسه که ماجرای این کادیلاک چیه؟ او بهش میگه که بالاخره ماها فامیلیم آنها با هم کمی بحث میکنند که در آخرشم سوئیچو پس میده و میخواد بره مهران بهش میگه قطعهای که من وارد میکنم برای ماشینهای خارجی تو با پول یک سوم این قطعات درستشون میکنی و نون ما را آجر کردی حرفهای آنها کم کم به بحث و دعوا کشیده میشه که هاشم میگه انگاری از وقتی مدیریت اینجا تغییر کرده یک سری از قوانین کار هم تغییر کرده سپس میخواد بره که جلوی در با عزیز آقا روبرو میشه. او بهش میگه از حامد خبر آوردی؟ او میگه نه و باهم کمی بحث میکنن درباره حامد و عزیز اقا با عصبانیت حرفاشو میزنه و میره....
نظر شما