خلاصه داستان قسمت ۳۴۱ سریال ترکی خواهران و برادران
در این مطلب برای شما خلاصه داستان قسمت ۳۴۱ از سریال پرطرفدار خواهران و برادران قرار داده ایم.
سریال ترکی خواهران و برادران روزهای یکشنبه، سه شنبه و جمعه ساعت ۲۱ از شبکه جم سریز و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.
در قسمت ۳۴۱ سریال ترکی خواهران و برادران چه گذشت؟
تو مدرسه عمر با سوسن حرف میزنه و سوسن بهش میگه که چقدر زود اومدی میگفتی میرفتیم با هم صبحانه میخوردیم عمر میگه نباید اینو بگم ولی مجبورم با کدوم پول؟ سوسن میگه خوب من و تو نداریم که! حتما میخوای تو بلیط کنسرتم بازی دربیاری! عمر میگه کدوم کنسرت؟ سوسن میگه یه گروهه که دوسش دارم و امروز آخرین روزیه که کنسرت دارن تو استانبول گفتم باهم بریم عمر میگه حالا ببینیم چی میشه سوسن میگه یعنی چی؟ یهنی مرخصی نمیتونی بگیری؟ عمر میگه دیگه کلوبی در کار نیست! اخراج شدم سر صرب سوسن دلیلشو میپرسه که او میگه دزدیدن ارابه پلو کار صرب بوده سوسن جا میخوره و میگه اون پسر مریضه؟ عمر میگه با کنایه و طعنه فهموند تو کلوب بهم که کار اون بوده و درگیر شدیم سوسن کلافه میشه و میگه نگران نباش من میرم با مادرم حرف میزنم تا دوباره برگردی سرکارت عمر میگه نه تو نمیخواد اصلا چیزی بهش بگی چون آقا یامان منو اخراج کرده دیگه قرار نیست برگردم کلوب من دیگه اونجا کار نمیکنم سپس به داخل کلاس میرن.
نباهت به کلوب میخواد بره که یکدفعه تو ماشین آکیف با دسته گل از صندلی پشت بلند میشه که نباهت میترسه و میگه اینجا چیکار میکنی؟ او میگه اومدم منو ببخشی و سعی میکنه ببخشتش اما نباهت گلو تو سرش میزنه و به طرف کلوب راهی میشه. استاد میاد و درباره دور شدن ادم ها از همدیگه با رو آمدن تکنولوژی میگه و سپس از عمر میخواد یه صفت خوب صرب بگه عمر میگه نداره اصلا استاد میگه همه دارن بگو عمر میگه باشه با دل و جرأته شجاعه سپس استاد از صرب میخواد یه صفت خوب عمر را بگه او میگه حمایت کننده ست دوست داره همش حمایت کنه از همه. سپس استاد به یاسمین میگه درباره تولگا بگه او از تولگا تعریف میکنه که صرب بهش میگه چخبره؟ اوگولجان میگه که دوست دخترشه و او جا میخوره.
سپس از عمر میخواد درباره سوسن یه صفت بد بگه او میگه دستش سنگینه همه میخندن و میگن تو کتکش میزنی؟ سوسن میگه دروغ میگه! استاد از برک هم میخواد درباره آیبیکه یه صفت بد بگه او میگه خودخواهه استاد آیبیکه میگه من خودخواهم؟ و واسه برک قیافه میگیره. سوزان تو کلوب پیش آکیف میره و بهش میگه که بلایی که سرت اومده حقته آکیف میگه انصاف داشته باش چرا؟ من حتی دستم بهش نخورده فقط خواستم رو راست باشم با نباهت! و در آخر اعتراف میکنه که کلا زن بازه و هم خر میخواد هم خرما! سوزان با کلافگی میره.
استاد بوراک پیش ایاس و آسیه میره و میگه فردا وقت تمیز کاری شما تو مدرسه ست ولی امروز شما انجام بدین مسئول امروز نیومده اونا قبول میکنن. نباهت پیش یامان تو کلوب میره و میگه میخوام دیگه خودم به کارها برسم یامان میگه یعنی چی؟ او میگه آکیف با پول من کار میکرد ولی دیگه خودم میخوام بالاسر کار باشم یامان میخنده و میگه باشه. نباهت با ثریا روبرو میشه و ثریا بهش میگه که از قصد این کارو نکردم ولی پا رو دمم گذاشت نباهت میگه مهم نیست دیگه من آکیفو میشناختم اولین نفر نبودی ولی دیگه از خونه ام بیرونش کردم و میره که ثریا خوشحال میشه. ایاس و آسیه تو مدرسه در حال تمیز کردنن و باهم درد و دل میکنن و از زندگیشون میگن که ایاس دلش به حالش میسوزه و به صرب میگه چقدر سختی کشیده! شرط بندیو بزاریم کنار صرب میگه چیشد؟ قبوله سوئیچ موتورتو بده میریم بیرون از شرط بندی که ایاس قبول نمیکنه.
بچه ها به خونه میرسن که میبینن مادربزرگش فاطما هم ارابه را برای اورهان تعمیر کرده هم به موتور دو صندلی برای اوگولجان خریده. اوگولجان میگه این چه موتوری دیگه؟ برقی خریدی؟ من از اینا خوشم نمیاد خودت سوارشو. آسیه تو خونه به عمر میگه واسه نظافت به یه خونه میرم امل را هم میبرم که گرم بشه او قبول میکنه و همان موقع بهش زنگ میزنن و میگن که بیا کلوب حقوقتو بگیر عمر حسابی خوشحال میشه و میره سمت کلوب و بعد از گرفتن حقوقش برنامه میریزه واسش که تو ایستگاه اتوبوس وقتی بند کفششو داشت میبست یه پیر میاد و کیفشو میدزده عمر سعیشو میکنه بگیرتش اما در آخر او فرار میکنه.
همان موقع سوسن بهش زنگ میزنه ومیگه دارم میام بریم کنسرت که عمر میگه من تو چه وضعیتیم تو چی میگی ولم کن و قطع میکنه و میشینه سرجاشو گریه میکنه و بند کفششو باز میکنه چون باعث دزدیده شدن کیفش اون بند بوده، سوسن بهش برمیخوره و ناراحت میشه. آسیه بعد از کمی نظافت میبینه امل گرسنشه که از صاحب خونه میپرسه چیزی داره واسه خوردن یا نه که او واسش یه ساندویچ تن ماهی درست میکنه بهش میده و چون از طعم تن ماهیت خوشش نیومده بود هرچی از اون کنسرو داشت میزاره رو میز و میگه داشتی میرفتی اینارم ببر آسیه تشکر میکنه و امل شروع میکنه به خوردن ساندویچ.
نظر شما