خلاصه داستان کامل قسمت اول تا آخر سریال دردسرهای شیرین از شبکه آی فیلم

در این مطلب از صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال دردسرهای شیرین که از شبکه آی فیلم سیما پخش می شود را مطالعه فرمایید. 

خلاصه داستان کامل قسمت اول تا آخر سریال دردسرهای شیرین از شبکه آی فیلم
صفحه اقتصاد -

سریال دردسرهای شیرین درباره زندگی زوج جوانی است که در طول زندگی مشترک شان با چالش هایی مواجه می شوند و اتفاقات عجیب و غریبی برای آنها رخ می‌دهد که گاه زمین می‌خورند و بلند می‌شوند اما کسی نمی داند که سرنوشت برای آنها چه چیزی رقم زده است.

این سریال به کارگردانی سهیل موفق و تهیه کنندگی سید علی اکبر محمودی مهریزی با نویسندگی مهدی طاهر و یاسین پورعزیزی ساخته شده است. سریال دردسرهای شیرین هر شب ساعت 18 بروی آنتن «آی فیلم» می رود و تکرار آن ساعت۰۲:۰۰ و ۱۰:۰۰ روز بعد است.

قسمت آخر سریال دردسر های شیرین

قسمت آخر سریال دردسرهای شیرین

قسمت آخر سریال دردسر های شیرین

علی به خاطر قولی که به پدر شیرین داده بود تا اگر خبری بود اون رو در جریان بزاره زنگ میزنه بهش و در مورد تصمیمشون برای تبدیل کارگاه به کارخونه با پدر شیرین مشورت می کنه و میگه شیرین داره طرح توجیحی می نویسه تا هم برای وام اقدام کنن هم برای پیدا کردن سرمایه گذار، ولی به پدر شیرین تاکید می کنه تماسش فقط جهت مشورته نه کمک مالی. و پدر شیرینم میگه خودش از لحاظ مالی نمی تونه کاری کنه ولی چون الان خودشون دارن محصول تولید می کنن و مثل قبل قضیه واردات نیست شاید بتونه سرمایه گذار پیدا کنه.
بهرام با مادرش شهناز در حال غذا خوردنن و بهرام شروع به تعریف از دست پخت مادرش می کنه و میگه اگر یه روزی ازدواج کنه، بازم هیچی جای دست پخت مادرش رو نمی گیره، که شهناز با شنیدن حرف ازدواج از دهن بهرام تعجب می کنه و پاپیچش میشه تا بفهمه جریان چیه و پسرش عاشق کی شده! و اینقدر اصرار می کنه که بهرام میگه دختر ثریا خانم ، هانیه رو دوست داره، و شهناز با شنیدن اسم هانیه گل از گلش می شکافه و از انتخاب پسرش خوشحال میشه.
علی طرح توجیحی شیرین رو می بره بانک و اونا هم طرحشون رو قبول می کنن و برای دادن وام موافقت می کنن. از طرف دیگه آقای نامدار یکی از دوستانش رو به کارگاه دعوت کرده و طرح کار رو بهش نشون میده و اونم استقبال می کنه و میگه حاضره تو این پروژه سرمایه گذاری کنه و حتی ملک و زمین لازم رو هم برای برپا کردن کارخونه داره.
علی و شیرین با بچه ها میرن خونه پدر و مادر علی. پدر بزرگ و مادر بزرگ حسابی مشغول بازی با بچه ها هستن که درب خونشون رو می زنن، آقا حیدر و پسرش هستن که با دیدن ماشین علی اومدن تا دوباره از علی بخوان برای حامد کاری دست و پا کنه که این دفعه علی از اونا استقبال می کنه و میگه اگر اونا بتونن تو اون محل دفتری رو پیدا کنن میتونه نمایندگی فروش محصولاتش رو بهشون بده و با شنیدن این خبر آقا حیدر و پسرش حسابی خوشحال میشن و کلی از این پیشنهاد علی استقبال می کنن.
آقای علیزاده زنگ میزنه به علی و ازش می خواد وقتی رو برای ملاقات باهم بزارن و علی استقبال می کنه و میگه حتما آقای شکوفه و رادمهر رو هم همراه خودش بیاره و بعدم از ملیکا می خواد حتما تو این جلسه باشه و با خودش اون فیلمی که هکر فرستاده رو هم بیاره.


جلسه با حضور علی و آقای نامور و شهناز خانم و ملیکا به عنوان اعضای هیئت مدیره و از اون طرف هم اقای علیزاده و رادمهر و شکوفه شروع میشه که شیرین هم خودشو می رسونه .
رادمهر شروع به صحبت می کنه و هنوز مقدمه چینی هاش رو شروع نکرده شهناز خانم ازش می خواد بره سره اصل مطلب که باعث میشه به رادمهر بر بخوره و ادامه مطلب رو به شکوفه واگزار کنه و شکوفه هم بعد از تبریک گفتن موفقیتشون ، بهشون پیشنهاد همکاری میده یه همکاری دوجانبه بین هولدینگ خودشون و کارخانه علی اینا، ولی باز ادامه صحبت رو به اقای علیزاده واگذار می کنه که اخر صدای علی از این پاس کاری در میاد و بعدم اقای نامور شروع به صحبت می کنه و میگه تا جایی که می دونه اونا یک شرکت وارداتی هستن و کاره تولیدی انجام نمیدن و کارشون رو هم با سهمیه ارز دولتی انجام میدن و لیستی از تمام اقلامی که شرکتشون وارد می کنه رو تهیه کرده و میگه لیسته عجیبیه که همه چیز توش پیدا میشه از شیر خشک و پوشک گرفته تا غذای سگ و خوراک گربه… و حتی شیر خشک های تاریخ مصرف گذشته وارد می کنن و به همین دلایل نمی تونن با اونا همکاری کنن .که صدای علیزاده در میاد و میگه این اطلاعات کاملا غلطه و اون لیست مربوط به شرکت اونا نیست .و وقتی علی از رادمهر می پرسه اونم میگه این اطلاعات غلطه و زیر بار نمیره و خطاب به علی و شیرین میگه شما خودتونم تو اون شرکت همکاری می کردید و از همه چیز خبر دارید که شیرین میگه همکاری بله ولی همدستی خیر! و خطاب به علیزاده میگه اون یا خبر نداره یا با اونا همدسته !
رادمهر و شکوفه به اقای علیزاده میگن این رفتار اونا بخاطر کینه ای که هنوز به دل دارن و قصدشون توهین به اوناس و می خوان جلسه رو ترک کنن که علی میگه قصدش توهین نبوده و می خوان یه سری از مسائل رو روشن کنن…
که علیزاده کنجکاو میشه از رادمهر و شکوفه می خواد بمونن که علی به ملیکا میگه فیلم رو پخش کنه و بعد از دیدن اون فیلم علیزاده تعجب می کنه و از رادمهر و شکوفه می پرسه جریان چیه! که علی میگه علاوه بر فیلم کلی اسناد و مدارک محرمانه هم دارن که علیزاده ازش بی خبره و ملیکا میگه فیلم رو قبلا برای اونا فرستادن ولی اسناد و مدارک همین امروز قبل از جلسه براشون فرستادن.
شکوفه صداش درمیاد و میگه بله ما ادمای سودجویی هستیم ولی شما هم بخاطره رضای خدا این کارخونه رو نزدید بلکه شما هم دنبال سودید .و وجدان و اخلاق رو تو دنیای تجارت مسخره می دونه میگه بخاطر سود بیشتر حاضره هر کاری انجام بده و همون موقع صدای آژیر پلیس میاد که ملیکا میگه مثل اینکه اون ایمیل رو فقط برای ما نفرستادن !
علی با شیرین صحبت می کنه و خداروشکر می کنن که تمام این اتفاقات افتاد و اونا از اون شرکت بیرون اومدن هم خودشون به چیزی که می خواستن رسیدن هم رادمهر و شکوفه به سزای اعمالشون رسیدن و بعدم میرن دنبال پیام و برای سال تحویل میرن اصفهان پیش پدر و مادر شیرین .
بعد از سال تحویل شیرین سرگیجه می گیره و علی و مادرش شیرین رو می برن درمانگاه تا ببینن چی شده! وقتی علی از پیش دکتر برمی گرده پیش شیرین با تته پته شروع به صحبت می کنه و بلاخره خبر بارداری شیرین رو بهش میگه…

قسمت ۱۲ سریال دردسر های شیرین

سریال دردسر های شیرین

ملیکا اومده پیش شیرین و شیرین هم یه نمونه از محصول تولیدی شهناز رو میده به ملیکا تست کنه، که ملیکا شروع به تعریف از مزه و بو اون می کنه و شیرین از ملیکا می خواد اونو ببره آزمایشگاه تا مقدار ارزش غذاییش رو بسنجن.
مامور بهداشت برای بازدید از کارگاه میاد و بعد از دیدن همه جا و گفتن یکی دوتا نکته بهشون پروانه بهداشت میدن و همچین اجازه میدن کارشون رو شروع کنن.
پیام بعد از تموم شدن امتحاناتش برمی گرده اصفهان و اول از همه میره بازار دیدن پدرش، وقتی وارده حجره میشه پسری اونجاست که پیام اونو نمی شناسه و بعدش متوجه میشه اون پسره شریک پدرشه که الان دو دونگ حجره برای اوناس.
پیام و پدرش باهم میرن بیرون غذا می خورن که به پیام میگه باید بریم برات کت و شلوار بخریم و تیپت رو عوض کنیم و سر و سامونت بدیم! وقتی پیام علت این کاره پدرشو می پرسه میگه می خواییم برات بریم خواستگاری! و میگه با یکی از آشناهاش تو بازار صحبت کرده و قرار شده برای معارفه و آشنایی آخر هفته برن خونشون که پیام میگه از کسی دیگه خوشش میاد!
آقای نامور میاد پیش بهرام و با هم قهوه می خورن و گپ میزنن که نامور بی پرده از بهرام می پرسه دلش پیش کی گیر کرده؟ که بهرام تعجب می کنه و می پرسه از کجا فهمیده؟ که نامور فقط میگه از چشمات همه چیز معلومه…


شکوفه با ملیکا تماس می گیره و می خواد با ملیکا قرار ملاقات بزاره ولیی ملیکا قبول نمی کنه ،شکوفه برای این که فرصت رو از دست نده تو همان تماس تلفنیش به ملیکا پیشنهاد کار میده و خودش رو میزنه به اون راه و تمام تقصیرا رو می ندازه گردن شرکت و اعضای هیئت مدیره و خودشو بیگناه نشون میده ولی ملیکا گول حرفای شکوفه رو نمی خوره و میگه الان جایی بهتر مشغوله کاره و از شکوفه می خواد دیگه مزاحش نشه و گوشیو قطع می کنه .
مادر شیرین با شیرین تلفنی حرف می زنه و وقتی شیرین قضیه خواستگاری رو می پرسه مادرش میگه پیام گفته کسی دیگه رو دوست داره و مادرش از شیرین می خواد با ملیکا صحبت کنه تا حداقل تکلیف پیام روشن بشه.
ملیکا میاد پیش شیرین تا جریان تماس شکوفه رو براش تعریف کنه ولی قبل از اینکه بگه چی شده ،شیرین جریان پیام رو پیش می کشه و میگه پیام بهش علاقمند شده که ملیکا میگه پیام براش قابل احترامه ولی معیار های مورد نظر ملیکا رو نداره و نمی تونه اونو به عنوان همسرش قبول کنه!
بهرام که مسئولیت سایت فروش کارگاه و محصول جدید رو به عهده گرفته به علی خبر خوب میده که فروششون چهار برابر شده و وقتی چک می کنن از اینکه همه درخواستشون مربوط به شهرستانه با وجود این که مشتری شهرستان ندارن تعجب می کنن، و بعد از آقای نامور می خواد بیاد اونجا و با شهناز و شیرین جلسه ای تشکیل میدن، که علی میگه وقتی بچه هاشون تو بیمارستان بودن با شیرین نذری می کنن و تو این مدت مقداری از محصولاتشون رو بابت ادا نذرشون فرستادن همون شیرخوارگاهی که قبلا باقی مونده محصولاتشون رو داده بودن و اونا هم بعد از دیدن کیفیت محصول و علاقه بچه ها اون رو به همکارا و خیرین دیگه معرفی کردن و همین باعث شده سفارسشون چهار برابر بشه ولی الان توان تولید این مقدار محصول رو ندارن و علی میگه الان خورد خورد می تونن سفارش مشتری ها رو تولید کنن ولی برای بلند مدت باید کارگاه رو به کارخونه تبدیل کنن که نامور و شهناز بابت سرمایه این کار نگران میشن که علی میگه حل این مشکل به عهده شیرینه! ولی شیرین هراسون میگه با وجود دوتا بچه ها نمی تونه دنبال سرمایه گذار بگرده و قبلا هم گفته قرار نیست بره این ور و اون ور که علی میگه قرار نیست شیرین جایی بره و فقط باید یه طرح توجیحی بنویسه و مابقیش با خودشه.
که شهناز به علی و شیرین میگه بعد از جریان شرکتشون وقتی از اونا خواسته بیان اونجا زندگی کنن بیشتر می خواسته جنم اونارو بسنجه که با موفقیت از پسش بر اومدن و ….

قسمت ۱۱ سریال دردسر های شیرین

سریال دردسر های شیرین

رادمهر به شکوفه میگه که از اول هم به رامتین اعتماد نداشته و همه چیز رو می ندازه گردن شکوفه، که شکوفه عصبانی میشه و میگه طرف از طریق سرور ها تونسته سیستم مارو هک کنه و مسئول امنیت سرورها هم تو بودی ، بعد هم میگه رامتین ۷۰۰ تا سکه می خواد تا مارو لو نده و بعدم شکوفه میگه لازم نیست ما همچین پولی بدیم و از تیموری می خواییم این پول رو بده و به رادمهر میگه ما از تیموری دو هزار تا سکه می گیریم و ۷۰۰ تاشو میدیم به رامتین و مابقیش رو هم خودمون برمی داریم و فقط باید هرچه زودتر باهاش حرف بزنیم…
علی آقای نامور رو رسوند بیمارستان و خطر رفع شد و علی از نامور می خواد که کمتر به خودش فشار بیاره و یکم استراحت کنه و بعدم اقای نامور از فرصت استفاده می کنه و از علی می خواد مدیریت کارگاه رو قبول کنه …
بهرام با علی صحبت می کنه و درباره ارز دیجیتال از علی می پرسه و برای ترجمه مقالات از علی و شیرین کمک می خواد و علی هم راهنماییش می کنه و وقتی ازش می پرسه این چیزا رو برای چی می خواد بهرام میگه دوست داره پول بیشتری دربیاره تا وقتی ازدواج کرد همسرش تو آسایش باشه .

رادمهر و شکوفه با تیموری صحبت کردن و وقتی تیموری ازشون می پرسه برای چی باید همچین پولی بده! رادمهر میگه چون اسم و رد پای اونم تو اون اسناد و مدارک هست. ولی تیموری میگه براش مهم نیست و اگر اتفاقی بیوفته چون هیچ قید و بندی به اینجا نداره به راحتی از ایران میره و این مشکل خودشونه .
بهرام که از هانیه خوشش اومده جلو آیینه حرفاشو آماده می کنه و تمرین می کنه که چجوری با هانیه صحبت کنه و بهش بگه ازش خوشش اومده که یهو شهناز از راه میرسه و اونو از حال و هوای خودش بیرون می کشه و بعدم باهم درباره تصمیم نامور در باره مدریت علی صحبت می کنن و هر دو از این تصمیم احساس رضایت و خوشحالی می کنن.
شکوفه با همسرش خارج از کشور بحث می کرد که فرامرزی از راه میرسه و عکس یه مار رو به شکوفه نشون میده و میگه سمی و کشنده است و شکوفه می پرسه تو کیف سامسونت جا میشه؟ که فرامرزی تایید می کنه و میگه بابتش ۱۰ تا سکه می خواد و شکوفه میگه هرچه زودتر مار رو داخل کیف براشون بفرسته!
مادر هانیه که همسایه و دوست شهنازه با نگرانی و استرس میاد پیشش و بهش میگه داره برای هانیه خواستگار میاد و شهناز تعجب می کنه که چقدر هانیه زود بزرگ شده! که مادرش میگه سال آخر دانشگاه است. ولی الان مشکلش اینه که خواستگار داره از راه دور میاد و از شانسشون چاه دست شوییشون گرفته و به مشکل برخوردن و از شهناز می خواد اگر میشه مراسم خواستگاری رو تو خونه اونا برگزار کنن و شهنازم قبول می کنه و همون موقع بهرام میاد و شهناز بهش میگه اگر قراره استراحت کنه تو سوئیت نره و جریان خواستگاری رو بهش میگه که با شنیدن این خبر بهرام حسابی بهم می ریزه.
فرامزی کیفه مار رو میاره و میگه به محض باز کردن کیف کاره رامتین تمومه و شکوفه هم به رامتین پیام میده و میگه سکه هاش آمادش و باهاش قرار میزاره .
خانواده خواستگار هانیه با دیدن محله و اینکه قراره خواستگاری افتاده خونه کسی دیگه حسابی ناراحتن و رضایتی برای اومدن ندارن ولی پسرشون که همکلاسی هانیه اس با اصرار اونا رو می بره ولی بازم خانوادش تو جلسه خواستگاری هم زیاد روی خوشی نشون نمیدن.
پدر پویان شروع می کنه از خودش و مال و منالش صحبت می کنه و میگه برای پسرش خونه و ماشین و مغازه گرفته و بعدم تمام تلاشش رو می کنه که پسرش و همسرش تو زندگیشون مشکلی نداشته باشن ولی وقتی پدر هانیه می پرسه پویان از خودش چی داره و کار بارش چیه ؟ خانواده پویان ترش می کنن و خواستگاری بهم می خوره .
شکوفه و فرامرزی وقتی میرن سره قرار یه موتوری میاد و کیف رو ازشون می دزده ، رامتین با دوستش سوار موتور بودن که زنگ میزنن به شکوفه تا رمز کیف رو بپرسن و به محض اینکه رامتین دره کیف رو باز می کنه مار نیشش میزنه و دوستش اونو سریع به بیمارستان میرسونه، دکتر به دوست رامتین میگه، رامتین جون سالم به در برده ولی سم روی سیستم عصبیش و ماهیچه هاش اثر گذاشته و حدود ۲ تا ۸ ماه نمی تونه حرکت کنه و حرف بزنه.
علی و شیرین با شهناز و نامور صحبت می کنن و شهناز میگه با شوهر خدا بیامرزش تو سفراشون چیزایی رو یاد گرفتن و تونستن یه غذایی رو ابداع کنن و به عنوان غذای کمکی کودک ثبتش کنن و تمام اسناد و مدارک لازم برای تولید اون محصول رو به علی و شیرین میده و از اونا می خواد این محصول رو به تولید انبوه برسونن…

قسمت 10 سریال دردسر های شیرین

پیام که حالا پاتوق جدید پیدا کرده همش پیش بهرامه، بهرام املت درسته کرده که با پیام دوتایی بخورن، سره صحبتشون باز میشه و بهرام به شوخیه پدر خدابیامرزش اشاره می کنه و میگه بابام همیشه می گفت مرد که شروع به آشپزی کنه دیگه وقت زن گرفتنشه، که پیام با ساده لوحی همیشگیش میگه پس باید برم کلاس آشپزی که بهرام می فهمه پیام دلش می خواد ازدواج کنه ولی بهرام که پسر عاقلیه از مسئولیت ها و سختیهای ازدواج برای پیام میگه.
مادر علی که به بچه های همسایه تو درساشون کمک می کنه بهشون میگه امروز زودتر باید برن چون اونا کار دارن و باید برن ملاقات نوه هاشون و اشاره می کنه که خدا بهشون دوتا دختر داده که اسمشون رو شیما رو شبنم گذاشتن.
شکوفه با فرامرزی حرف میزنه و میگه که شب قبل مرد باج گیر اومده دم در شرکت و از جلوش رد شده تا تهدیدش کنه وفرامزی میگه یکم بهش پول بده و قال قضیه رو بکن، ولی شکوفه میگه آدمی نیست که به کسی باج بده و از فرامزی می خواد آدماش رو بفرسته دم خونش و همین امشب اونو بکشن.
پدر علی که ماشینش خراب شده از آقا حیدر همسایشون می خواد اونا رو برسونن تهران که تو ماشین حیدر با پدر علی صحبت می کنه و میگه خیلی دنبال کار برای پسرش گشته ولی کاری پیدا نشده و حالا تصمیم گرفته برای پسرش تو همون محله خودشون مغازه بزنه ولی الان یه مشکلی داره که می خواد پدر علی کمک کنه و ادامه میده که پول مغازه رو داره ولی برای خرید جنس پولی براش نمی مونه و از پدر علی که مسئول صندق وام محله اس می خواد یه کاری کنه این سری اسم اون دربیاد که پدر علی میگه کاری از دستش بر نمیاد مگر اینکه با کل اعضا صحبت کنه و همه موافقت کنن یا اگر به اسم خودشون در اومد اونا حاضرن وامشونو بدن به حیدر ولی حیدر که قصدش چیز دیگه ای بود منصرف میشه.
خانم صمدی به محض خروجش از شرکت سوار ماشینش میشه که ملیکا به گوشیش زنگ میزنه ولی خانم صمدی تماسش رو رد می کنه اما ملیکا که اونجا منتظرش بود سریع میاد سوار ماشینش میشه و ازش می پرسه جریان چیه ؟ شما که خودتون می خواستید کمک کنید برای چی الان جوری رفتار می کنید که انگار من مزاحمم؟ و برای خانم صمدی تعریف می کنه که جدیدا بهش پیشنهاد کار دادن ولی همین چند روز پیش پیشنهاد کارشونو پس گرفتن و می دونه بخاطر اتفاقاتیه که تو شرکت افتاده و از صمدی می خواد بهش بگه چی شده چون الان مصمم تره تا بیگناهیش رو ثابت کنه، ولی صمدی که معلومه حسابی ترسیده به ملیکا میگه بیخیال همه چیز بشه و بکشه کنار چون این آدما از گرگ هم بدترن . و باز هم یکی از خانم صمدی و ملیکا فیلم می گرفت.
علی میره بیمارستان دیدن شیرین و میگه هنوز اجازه ندادن بچه هاش رو از نزدیک ببینه و به شیرین جعبه کادویی کوچکی میده که شیرین تا میاد دعوا کنه که مگه قرار نبود کادو نگیری! علی میگه کادو نخریده و جعبه رو باز می کنه و انگشتره خوده شیرین رو نشونش میده و میگه موقعی که می خواسته طلاهای شیرین رو بفروشه دلش نیومده این انگشتر رو بفروشه و نگه داشته برای همچین روزی…


مادر و پدر علی و شیرین همه باهم اومدن ملاقات شیرین و بچه ها و کلی با هم خوش و بش می کنن و موقعی که در حال تعارف و دعوت همدیگه به خونه هاشون هستن شهناز که خبره خونه جدید شیرین و علی رو زودتر به مادر علی گفته از اون می خواد تا به بقیه هم خبر بده و بلاخره همه ماجرای اثاث کشی اونا به کارگاه شهناز رو میفهمن.
شکوفه با پسرش تصویری صحبت می کنه و از اینکه پسرش اونو ددی خطاب می کنه ناراحت میشه و باهاش بحث می کنه که ازش می خواد دیگه به اون اسم صداش نزنه و آخرم با ناراحتی تماسشونو قطع می کنه که فرامرزی میاد پیشش و بهش خبر میده مرد باج گیر خونش رو تخلیه کرده و معلوم نیس کجا رفته …
علی پدر خودش و شیرین رو میاره خونشون و اونا با دیدن اون سوئیت کوچیک تو کارگاه حسابی بهم می ریزن و ناراحت میشن!
بهرام وقتایی که آزاده وسایل الکترونیکی همسایه هاشون که خراب شده رو تعمیر می کنه و پسر بچه ای به اسم احسان برای بهرام وسایل خراب رو میاره و بعد از درست کردنش به صاحبش تحویل میده ولی این دفعه یه لب تاپ براش میاره و میگه شب نیست و خوده صاحبش میاد تحویل می گیره . لب تاپ ماله دختر خانمی بود که وقتی میاد برای تحویل گرفتن لب تاپش بهرام جذب اون دختر میشه.
پدر شیرین خیلی از دست علی ناراحته و علی میاد از دلش دربیاره ولی پدر شیرین بیشتر از این حرفا ناراحته و میگه دخترش رو میشناسه بخاطر همین از علی توقع داشته حداقل اون بهش خبر بده، آقای نامور که اونجا بود و شاهد این حرفا پشت علی درمیاد و میگه جدا از این ناراحتی ها و توقع ها باید به علی افتخار کرد و بخاطر وجود همچین مردی تو زندگی دخترش خوشحال هم باشه.
صبح روز بعد پدر شیرین خداحافظی می کنه که برگرده اصفهان و بعدش نامور از راه میرسه و میگه بخاطر کمک های علی تونسته خیلی از طلب هاش رو وصول کنه و اون چک رو پاس کنه و بعدم با علی میرن تا کارای ماشین توقیف شده علی رو انجام بدن.
فیروزی هراسون به اتاق شکوفه میاد و میگه سایتشون رو هک کردن و احتمال اینکه از سرور یه چیزایی رو کپی کرده باشن هم هست…
مرد باج گیر سره راه ملیکا میاد و پاکتی که روش نوشته "پاکت مزایده" رو میده به ملیکا !
ملیکا بعد از باز کردن پاکت می بینه فیلم همون روزیه که پاکت مزایده رو داده به منشی رادمهر و چون نمی تونه با شیرین صحبت کنه سریع به علی زنگ میزنه و ماجرا رو برای علی تعریف می کنه و علی از ملیکا می خواد فعلا چیزی به شیرین نگه.
علی وقتی میره بیمارستان بهش میگن هم شیرین هم بچه ها ترخیص شدن و می تونن برن خونه.
شهناز که آش نذری درست کرده از بهرام می خواد یه کاسه آش هم برای اقای نامور ببره، بهرام به محض ورودش به اتاق نامور می بینه نامور روی صندلیشه ولی هر چی صداش میزنه جواب نمیده… .

قسمت 9 سریال دردسر های شیرین

علی به دفتر باربری زنگ میزنه و پیگیره بارش میشه که میگن یه مشکلی پیش اومده بود و ماشین تو راه مونده و راننده هم شارژ گوشیش تموم شده بود که موبایلش خاموش شده.
بعد از تموم شدن صحبتهاشون، علی به پیام میگه گوشیش رو بده بهش و با چک کردن گوشی پیام می بینه پیام آدرس اشتباه به راننده داده بود…. !
شیرین و شهناز خانم باهم صحبت می کنن و شهناز از دلتنگی برای دخترش گله می کنه و میگه خیلی وقته که اونا رو ندیده ، میون حرفاشون مادره شیرین زنگ میزنه ولی شیرین اینقدر استرس می گیره و چه کنم چه کنم می کنه که زنگ گوشیش قطع میشه.
ملیکا با خانم صمدی تو کافه قرا گذاشته و به دیدنش میره و خانم صمدی میگه اون روز که ملیکا مدارک رو به منشی رادمهر داده خانم صمدی اون رو دیده و حتی باهم سلام و علکیم هم کردن و وقتی ملیکا میگه چرا همون روز به آقای رادمهر یا فرامرزی یا آقای شکوفه چیزی نگفتی خانم صمدی میگه هم می ترسیده کارشو از دست بده و هم اینکه اینه که این سه نفر دستشون تو یه کاسه اس و وقتی ملیکا تعجب می کنه که آخه برای چی اونا باید همچین کاری انجام بدن! صمدی میگه بخاطر همین چیزی که اتفاق افتاد و شما سه نفر از شرکت اخراج شدید، اونم بدون مخالفت هیئت مدیره! و وقتی ملیکا میگه آخه مگه ما چه ضرری براشون داشتیم صمدی میگه به این خاطر که شماها تو تیم اونا نبودید و با وجود شما نمی تونستن رو زد و بند های ارزیشیون پوشش بزارن و سره هیئت مدیره کلاه بزارن، بخاطر همین اول شیرین که تو راس بوده رو نشونه گرفتن و تو و آقای فرهنگ هم خود به خود حذف شدید …
همینطور که ملیکا و صمدی و باهم حرف می زدن، یک نفر از فاصله ای دورتر از این دو نفر فیلم می گرفت!!!


علی تو خونه مشغول چیدمان و زدن تابلوها به دیواره که می بینه شیرین تو خودشه و وقتی ازش سوال می پرسه که چی شده شیرین میگه پدرش دو دنگ کارگاهش رو بخاطر بدهی هاش به کارگر و بافنده و بازار فروخته و شیرین خودش رو مقصر همه چیز می دونست.
شهناز خانم با خانمی صحبت می کنه و کارگاهشون رو نشون میده و باهم درباره کارگاه بافندگی و آموزشش و جا دادن اونا تو کارگاه حرف می زنن.
علی از آقایی که تو اسنپ کار می کنه راهنمایی می گیره که کار با اسنپ چطوریه و درباره کار با برنامه اش می پرسه!
شیرین و شهناز تو حیاط نشستن که علی از راه می رسه و باهاشون حال و احوال می کنه، که سر و صدایی از اتاق اقای نامور میاد و توجهشون رو جلب می کنه، وقتی علی میره ببینه چه خبره ! با اقایی به نام بشیر مواجه میشه که سره چک های اقا نامور که هنوز موعدش نرسیده داره دعوا می کنه و خطاب به آقای نامور میگه حواسش باشه اگر این چک مثل دوتا چک قبلیش پاس نشه کلاهشون میره تو هم …
علی که می دونه نامور بدهکار زیاد داره به آقای نامور پیشنهاد میده که بره سراغ بدهکاراش و با اونا تماس بگیره و فقط یه مقدار از بدهیشون رو مطالبه کنه و برای مابقیش بهشون وقت بده اینجوری هم خودش یه پولی دستش میاد هم چون مقدار کمی از بدهیش رو می خواد و این باعث میشه بار اونا هم سبکتر بشه حتما استقبال می کنن. و در ادامه علی به نامور میگه که حتی خودشم حاضره کمکش کنه .
خانم صمدی میره دیدن آقای شکوفه و بعد از احوال پرسیه کوتاهی شکوفه با کنایه از صمدی می پرسه چخبر از دوستاتون؟! و در جواب تعجب صمدی میگه شما خانم تمدن و زرگر رو ملاقات هم می کنید یا فقط تو فضای مجازی همدیگه رو لایک می کنید؟!
شیرین و ملیکا از بهرام پسره شهناز می خوان که سیستم های شرکت رادمهر رو هک کنه که بهرام میگه برای اینکار احتیاج به پنل کاربری کسی که فعال باشه دارن که ملیکا یاده پنل صمدی میوفته و بهش زنگ میزنه تا رمز ورود پنلش رو بگیره ولی خانم صمدی که هراسون از حرفای شکوفه، از شرکتش بیرون اومده به ملیکا میگه نمی تونه همچین کاری انجام بده !
ملیکا تو حیاط در حال خداحافظی از شیرینه که پیام سر میرسه و سعی می کنه بیشتر با ملیکا صحبت کنه که شیرین مانعش میشه و در آخر شیرین به ملیکا میگه بهتره رو پیشنهاد مهندس جهانی فکر کنه، چون موقعیت خوبیه و پیام که فکر می کنه مهندس جهانی از ملیکا خواستگاری کرده ترش می کنه درباره مهندس جهانی پرس و جو می کنه که شیرین میگه جهانی یه آقای ۵۰ ساله با بچه و نوه اس که به ملیکا پیشنهاد کار داده .

علی که جدیدا تو اسنپ هم مشغول شده هنگام رسوندن مسافرش به مقصد بهش زنگ میزنن که حال شیرین بد شده و دارن می برنش بیمارستان که باشیدن این خبر تغییر مسیر میده و دردسرهاش شروع میشه، از پلیس و پشتیبانی اسنپ گرفته تا پسره پیر زن مسافر، همه و همه براشون سوء تفاهم پیش میاد و باعث ایجاد مشکل برای علی میشن …
شهناز همراه شیرین بیمارستانه و به علی زنگ میزنه که هرچه زودتر باید خودشو برسونه بیمارستان.
پیام از همه جا بیخبر اومده کارگاه و با بهرام مشغول حرف زدنه که آقا نامور میاد و به پیام میگه زود آماده بشه باهم برن دنبال علی چون پلیس ماشینشو توقیف کرده و خودشم گوشه خیابون مونده و شیرینم بیمارستانه باید باهم برن بیمارستان .
بعد از به دنیا اومدن بچه ها آقای نامور با مهربانی ماشینشو رو میده به علی و میگه بعد از اینکه خودش رو به منزل رسوند ماشین دستش بمونه برای کارای بیمارستان و همچنین انجام کارای پس گرفتن ماشینش.

قسمت 8 سریال دردسر های شیرین

سریال دردسر های شیرین

علی پیام رو فرستاده شرکت تا مشتری های که می فرسته پشت در نمونن و پیام شرکت و وسایل شرکت رو نشون بده بلکه هم ملک هم وسایل رو باهم بخوان. و خودش هم میره انبار رو پس بده و با انبار دار صحبت کنه اگر راه داره باقی مانده بارش رو یه جایی نگه دارن. ولی انبار دار به علی میگه نمی تونه بارش رو نگه داره اما وقتی می فهمه بارشون محصولات و مکمل های غذای کودکه و از طرفی هم علی بارشو نمی تونه بفروشه و جایی رو هم برای نگهداریش نداره بهش پیشنهادی میده که هم ثواب کنه هم مشکل نبود جای نگهداریش حل بشه ! و در جواب سوال علی میگه محصولاتش رو به شیرخوارگاه بده که علی نگرانه شاید بخاطر اون فیلم قبول نکنن، ولی انبار دار میگه اونا منو می شناسن و اگر من هم مطمئن نبودم محصولت سالمه یک روزم اجازه نمی دادم بارت اینجا باشه و بعد با هم میرن شیرخوارگاه و علی تمام مدارک و تاییدیه های بهداشت محصولاتش رو به مسئول اونجا نشون میده تا ایشون مطمئن بشه محصولات سالمن!
شهناز و ملیکا به کمک شیرین اومدن و وسایل خونشون رو جمع می کنن که شیرین از شهناز خانم می خواد درباره این قضیه که اونا دارن برای مدتی میرن کارگاهی که شهناز بهشون نشون داده بود زندگی کنن، به خانوادش چیزی نگه ،تا وقتی که یه جایی رو برای اجاره پیدا کنن !
علی که دیگه برای کار میره بازار میوه فروشی ، می بینه آقایی به نام رحیم ماشینش رو برای فروش گذاشته، علی با دیدن ماشین بدون این که قصد خرید داشته باشه چنتا سوال درباره ماشین می پرسه ، که رحیم بعد از جواب دادن کاغذ فروش ماشین رو از رو شیشه برمی داره و با روی گشاده به علی میگه چقدرشو می تونی اول بدی و همین حرف باعث میشه علی برای خرید ماشین وسوسه بشه.


علی وقتی میرسه خونه به شیرین میگه با پول پیش خونه ماشین خریده که شیرین عصبانی میشه و میگه مگه قرار نزاشتیم با پول پیش یه خونه اجاره کنیم !ولی علی میگه ماشین براشون واقعا واجب و لازم بوده.
پدر علی حسابی نگران علی و شیرینه و با همسرش صحبت می کنه و دنبال راهی برای کمک به می گرده، و میگه تا چند وقت دیگه که نوه هاشون هم به دنیا بیاد خرج بچه ها حسابی بالا میره و از طرفی اینقدر هر دوتاشون یه دنده هستن که کمک هیچ کس حتی پدر و مادرشون رو هم قبول نمی کنن، که مادر علی پیشنهاد میده اگر سهاممون رو بفروشیم می تونیم کادو بچه ها رو زودتر بدیم بهشون و اینجوری اونا دیگه نمی تونن هدیه رو رد کنن.
علی و پیام میرن کارگاه شهناز رو تمیز کنن تا بتونن اثاث و وسایلشون رو بیارن ولی دریغ از یک ذره کمک مفید که از دست پیام بربیاد !!
پدر علی زنگ میزنه به علی و بهش میگه می خوام سهامم رو بفروشم ولی بلد نیستم، و از علی می خواد این کار رو براش انجام بده که وقتی علی می پرسه برای چی می خواد اینکار رو بکنه؟! پدرش میگه می خواد کادوهای نوه هاش رو جلو جلو بده …
تو راه برگشت پیام از علی می پرسه آقای بهمن نامور این سوئیت رو چقدر بهتون اجاره داده ؟ که علی میگه دو دونگ اینجا به نام شوهر خدا بیامرز شهناز خانم بوده که قبلا با آقای نامور شریک بوده و اینجا رو الان شهناز خانم بهشون داده نه آقای نامور و چیزی بابت رهن و اجاره ازشون نگرفته.
شیرین یه آهنگ عاشقانه رو برای علی پخش می کنه و بعد از به به و چه چه گفتن علی شیرین با عصبانیت میگه این آهنگو پیام برای ملیکا فرستاده و با شنیدن این حرف علی از خنده ریسه میره و حسابی این موضوع رو دست می گیره !
بلاخره روزه اثاث کشی می رسه و علی وشیرین خونشون رو تخلیه می کنن و میرن به سمت خونه کوچک جدیدشون.
تو راه علی و پیام باهم تو ماشینن که علی از پیام می پرسه جریان اون آهنگی که برای ملیکا فرستاده چی بوده؟ که پیام خودشو میزنه به اون راه و میگه می خواسته اون آهنگ رو برای دوستش بفرسته که اشتباهی برای ملیکا فرستاده ! ولی خوب حرف پیام ساده تر از این چیزا بود که برای علی قابل باور باشه!!!
وقتی پیام و علی میرسن خونه جدیدشون آقای نامور سراغ اثاثیه رو می گیره و میگه خیلی وقته با چنتا از بچه ها منتظرن تا اثاثیه برسه و کمکشون کنن، که علی تعجب می کنه چون کامیون باربری زودتر از اونا راه افتاده بود و وقتی علی باهاشون تماس می گیره می بینه گوشیشون خاموشه….

قسمت 7 سریال دردسر های شیرین

سریال دردسر های شیرین

شیرین که حسابی عصبانیه، با مامور گمرک تلفنی صحبت می کنه و دلیل توقیف محمولشون رو می پرسه؟ که مسئول گمرک میگه محصولاتشون با استاندارد های غذا و دارو مطابقت نداشته! ولی شیرین و علی این موضوع رو باور نمی کنن و دنبال راه حلی هستن تا بارشون رو آزاد کنن.
مردی با عجله و بدون توجه به نگهبان و منشیه دفتر شکوفه وارد اتاقه آقای شکوفه میشه و شکوفه با دیدن اون مرد عصبانی میشه و ازش می پرسه برای چی اومده اونجا؟ و بهش یادآوری می کنه برای کاری که انجام داده پول خوبی گرفته و دیگه چیزی باقی نمونده که باعث بشه اونا دوباره همدیگه رو ببینن! که اون آقا با خونسردی تمام میگه برای گرفتن حق بایگانی اومده ! و با دیدن تعجب شکوفه، ادامه میده که نسخه اصلی فیلمی که شکوفه می خواسته از بین ببره رو نگه داشته و حالا اگر نمی خواد اون فیلم به شرکت شیرین ارسال بشه باید به حرفش گوش بده و بهش حق سکوت بده! و یک نسخه از اون فایل رو برای خوده شکوفه می فرسته تا باور کنه حرفاش بلوف نیست. شکوفه با دیدن فیلم دوربین های مدار بسته شرکت رادمهر، که مربوط به روزیه که زرگر به منشی رادمهر اسناد و مدارک مزایده رو میده حسابی از کوره در میره!
پیام وارد شرکت میشه که می بینه همه با حال گرفته تو فکرن، که در جواب سوال های پیام که چه اتفاقی افتاده؟! شیرین میگه خودش میره گمرک تا کارا رو درست کنه ولی همه بخاطر وضعیتی که داره مانعش میشن.
و وقتی پیام می فهمه بارشون رو توقیف کردن با گفتن جمله " بدبخت شدیم که" ، شیرین رو حسابی عصبانی می کنه و با پیام دعوا می کنه که چند بار بهت گفتم از کلمه هایی که بار منفی داره استفاده نکن….
و در نهایت ملیکا میگه بهترین گزینه برای رفتن به گمرک خودشه چون علی هم تو این وضعیت بهتره کنار شیرین باشه.


مرد باج گیری که اومده بود شکوفه رو تهدید می کرد، وقتی می رسه به خونش، آدمای شکوفه که از قبل تو خونش کمین کرده بودن اونو به قصد کشت کتک میزنن و خوده شکوفه هم که اونجا بود، بهش میگه هیچ کس نمی تونه از شکوفه سوء استفاده کنه و بعدم به آدماش دستور میده همه لوازم الکترونیکی و گوشیش رو از بین ببرن .
شیرین برای ملیکا بلیط گرفته و ساعت پروازش رو بهش خبر میده و اصرار می کنه خودش میاد دنبالش و به فرودگاه میرسونتش. و بعد از قطع کردن تلفنش با بچه های تو شکمش حرف می زنه و ازشون بخاطر استرسی که این مدت بهشون وارد کرده عذر خواهی می کنه و قول میده همه چیز رو درست می کنه.
پیام زنگ میزنه به علی و بهش خبری رو میده که علی با استرس ازش می خواد چیزی رو براش بفرسته و شیرین با شنیدن صحبت های علی از اتاقش میاد بیرون و سوال می کنه چی شده ؟ و علی میگه گمرک از اجناسی که توقیف شده یه لیست چاپ کرده و اسم شرکت اونا هم تو لیسته!! شیرین نگران میشه که یه وقت پدرش از این قضیه باخبر نشه که همون لحظه پدرش زنگ میزنه ولی از شدت استرس نه علی نه شیرین هیچ کدوم جواب گوشی هاشونو نمیدن .
مادر شیرین به پیام زنگ می زنه ولی پیام هم جرات جواب دادن نداره و گوشیو میده به دوستش جمیل و میگه بگو پیام خوابه! ولی مادرش اصرار می کنه و از جمیل می خواد که پیامو بیدار کنه و اونم گوشی رو میده به پیام و از اون طرف پدرش هم گوشیو از همسرش می گیره و از پیام سراغ علی و شیرین و می گیره و میگه از جریان توقیف محموله چیزی میدونه یا نه؟ که پیام میگه بی خبره! ولی وقتی پدرش تهدیدش می کنه پیام وا میده و همه چیزو تعریف می کنه!
پدر شیرین هم بعد از شنیدن جریان تصمیم می گیره بیاد تهران پیش بچه ها.
پدر شیرین که حسابی نگرانه از این می ترسه که نکنه ملیکا نتونه بارشونو ترخیص کنه و به شیرین میگه بابت پولی که گرفته و داده به بچه ها، باید فرش تولید کنه که برای این کار هم به پول احتیاج داره تا مواد اولیه بگیره و پول بافنده بده و میگه اگر پول رو نتونن برگردونن همه اعتبارش از بین میره !
ملیکا تو گمرک پیگیر بارشون میشه و دلیل اینکه چرا محمولشون رو توقیف کردن می پرسه؟ که مسئول ذی ربط میگه محصولشون برخلاف دفعه اول که گرید آ داشته، این دفعه گرید بی گرفته و استاندارد غذا و دارو رو نداره! و با دیدن تعحب ملیکا میگه احتمالا شما خبر نداشتید که طرف خارجیتون چه محصولی براتون فرستاده! و میگه اگر مطمئن نیست خودش میتونه بره بار رو ببینه !
و همینطور مشخص میشه اون شرکت خارجی انحصار محصول گرید آ رو هم به شرکت دیگه ای تو امارات دادن.
ملیکه زنگ میزنه و به شیرین خبر میده داستان از چه قراره که شیرین با شنیدین این خبر به علی میگه بارمون هیچ وقت ترخیص نمیشه…
علی با تمام اتفاقاتی که پیش اومد تصمیم به فروش ماشین می گیره و شیرین هم بعد از کلی تلاش نا امید کننده تصمیم به فروش طلا هاش می گیره .
علی به دنبال پس دادن شرکته که صاحب ملک هم میگه چون قرارداده دوساله بسته بودن کل پول رو خرج کرده و کاری از دستش بر نمیاد مگر اینکه علی با همچین شرایطی براش مستاجر پیدا کنه .
علی دنبال کار می گرده اما هر جایی برای مصاحبه میره یه ایرادی می گیرن و علی رو قبول نمی کنن !
از طرفی هم دنبال خونه می گردن ولی قیمتا با موجودی اونا جور در نمیاد و حسابی شیرین رو نگران کرده که علی سعی می کنه شیرین رو از این مسائل دور کنه و خودش مسئولیت همه چیز رو به عهده می گیره و از شیرین می خواد دوباره حال خوب داشته باشه و انرژی خوب بده و خودشو نبازه …
پدر علی زنگ میزنه و بهش میگه برای علی تو بازار میوه فروشی کار پیدا کرده و علی میگه حتما یه سر میزنه تا شرایطش رو ببینه.
وقتی میره دفتره کاره دوست پدرش که تو بازار میوه فروشیه اون آقا کلی دفتر حسابداری میزاره جلو علی و میگه می خوان تمام حساباشونو سیستمی کنن .
علی از صاحب خونه اش وقت می خواد ولی بیشتر از یه هفته نمی تونه ازش وقت بگیره!
علی وقتی برمی گرده خونه می بینه شهناز پیش شیرینه و براشون پیشنهادی داره و بعد از مطرح کردن پیشنهادش با علی و شیرین میرن و شهناز ملک کوچیکی رو بهشون نشون میده ….

قسمت 6 سریال دردسر های شیرین

سریال دردسر های شیرین

ملیکا به محض این که از شرکت بیرون میاد، گوشیشو از دستش می دزدن و همون موقع پیام با ماشین سر میرسه و خیلی نرم به دزد گوشی میزنه و گوشی ملیکا رو ازش میگیره و بعد از پس دادن گوشی ملیکا بهش اصرار می کنه که اونو به مقصدی که می خواد برسونه و یه دفعه ازش می خواد شمارشو تو گوشیش وارد کنه که وقتی با چهره جا خورده ملیکا مواجه می شه سریع حرفشو اصلاح می کنه که شمارشو بزنه تا لوکیشن جایی که می خواد بره رو براش بفرسته که ملیکا میگه اینترنت گوشیش خرابه و نمی تونه براش بفرسته و خودش مسیرو بلده و بهش میگه …
به گوش حیدر رسیده علی و شیرین شرکت زدن و به جز خودش خانمش رو هم می فرسته که با مادره علی درباره استخدام پسرش صحبت کنه .
شیرین بعد از مدتها به شهناز زنگ میزنه حال و احوال کنه ولی شهنازه گله می کنه که خیلی وقته ازشون بی خبره و بچه ها یادی ازش نکردن و ازشون می خواد شب رو برن پیشش که شیرین با سر تکون دادنای علی برای شهناز بهونه میتراشه و میگه خیلی خستن و ازش می خواد یه وقت دیگه برن پیشش که شهناز خانمم با محبت همیشگیش قبول می کنه .


ملیکا به شیرین زنگ میزنه که یه سرمایه گذار برای شرکت پیدا کرده و از فامیل های دورشونه به نام خانم محتشم و تا حدودی مشتاقه سرمایه گذاریه ولی چون پرواز داره فقط همون شب وقت داره که با علی و شیرین قرار بزاره و صحبت کنن،
شیرین به علی اصرار می کنه که قبل از رفتن به سره قرارشون برن شرکت تا شیرین طرح توجیحی که آماده کرده بود رو هم برداره تا به سرمایه گذار نشون بدن ولی علی مخالفت می کنه و برای این که شیرین رو مجاب کنه میگه درست نیست تو قرار اول سریع و هول هولکی طرحمونو بهش نشون بدیم چون فکر می کنه این طرحو هیچ کس از ما قبول نکرده و الان می خواییم به زور به اینا بدیم و از طرفی هم اگر طرحمون خوب و دندون گیر باشه میزنه تو گوش طرحو سره ما بی کلاه می مونه پس بهتره تو جلسه اول فقط صحبت کنیم و بیشتر همو بشناسیم .
با این حرف علی، شیرین رضایت میده و میره آماده بشه.علی و شیرین زودتر می رسن سره قرار و شیرین از علی می پرسه بد نباشه ما زودتر اومدیم ؟ که علی میگه نه بد نیست! تازه اگر توجه کنی اینجا فقط دوتا صندلیه و کسی قرار نیست بیاد !! و با دیدن چشمای گرد شده از تعجب شیرین، کاغذی رو می زاره جلوش و میگه درست ۵ سال پیش بود که این نامه رو روی میزت گذاشتم و ازت خواستگاری کردم … و اینجوری میشه که برای پنجمین سالگردشون شیرین رو غافلگیر می کنه و در ادامه کلی از شیرین بخاطر بودنش و خوبی هاش تشکر میکنه.
شیرین که با این سورپرایز علی حسابی خوشحال شد از خودشون عکس می گیره و تو فضای مجازی به اشتراک می زاره و به علی میگه خانم صمدی اولین کسی بود که لایک کرد ولی علی سریع ترش می کنه که برای چی عکس رو به اشتراک گذاشتی! نمیگی اگر شهناز خانم ببینه ناراحت میشه که شیرین تازه دو هزاریش میوفته و تا میخواد عکسو پاک کنه می بینه کار از کار گذشته و شهناز عکسشونو دیده .
شهناز نگاهش به تصویر گوشیه و تو خودشه ، که بهرام پا پیچش میشه که چی شده اینقدر ناراحته که شهناز میگه دل تنگ دخترشه که تو یک سال گذشته ندیدتش و بهرام توجیح می کنه که راهشون دوره و چاره ای نیست، ولی شهناز قبول نمی کنه و میگه تبریز تا اینجا راهی نیست و به بهرامم اولتیماتوم میده که هر موقع خواست ازدواج کنه حواسش به این چیزا باشه .
پیام تو اتاق خوابگاهش خوابه که جلیل گوشی به دست میاد بیدارش می کنه و میگه از پلیش امنیت زنگ زدن بخاطر جریال گوشی دزدی می خوان ازش سوال کنن که پیام با ترس و لرز جواب میده و توضیح میده کل این برنامه برای جلب توجه بوده و فقط می خواسته نظر اون دختر رو جلب کنه و همش نقشه خودش بوده نه جلیل، که شخص پشت خط از پیام می خواد از دوستش جلیل معذرت خواهی کنه و پیامم از جلیل معذرت می خواد ولی اون شخص اصرار داره بیشتر معذرت خواهی کنه و بگه غلط کرده و پیامم بلند تکرار می کنه "غلط کردم "و به تمام حرفایی که شخص پشت خط میزنه، گوش می کنه که یکی دیگه از دوستاشون وارد اتاق میشه و همون حرفا رو تکرار می کنه که معلوم میشه جلیل و دوستش پیامو سرکار گذاشتن و دست انداختن …
تو راه برگشت از رستوران شیرین دوباره از علی می خواد با تیموری تماس بگیره چون حسه خیلی خوبی نسبت به این قضیه داره و فکر میکنه درخواستشونو قبول میکنه.
صاحب خونه علی با علی تماس گرفته و میگه بخاطر ازدواج بچه خواهرش تا یکی دوماه آینده به خونه احتیاج دارن و از علی می خواد که قرار داد خونشونو برای سال بعد تمدید نکنن تا بتونه خونه رو بده به خواهر زادش .
و از شانسشون یک ماه دیگه سر سالشونه …
علی به تیموری زنگ میزنه و باهاش صحبت می کنه و از قضا تیموری با آقای شکوفه هم دوسته و به شکوفه زنگ میزنه و باهاش قرار ملاقات می زاره.
تیموری با شکوفه حال و احوال می کنه و از رادمهر هم پرس و جو می کنه و بعد میره سره اصل مطلب و بحث شرکت شیرین رو وسط می کیشه و میگه بهش پیشنهاد شراکت دادن و باهم قرار ملاقات گذاشتن، که شکوفه از شنیدن این حرف حسابی جا می خوره…
علی و شیرین باهم میرن خارج از تهران پیش مادر و پدر علی که شیرین میگه چقدر خوب میشد اونا هم همچین جایی ویلا داشته باشن .
پیام تا وارد خونه شیرین میشه علی با اسم سوپرمن ازش استقبال می کنه و با شیرین کلی بهش تیکه میندازن و به خاطر کاری که برای ملیکا کرده سر به سرش می زارن.
پیام برای شیرین شیر گرم میاره و مظلومانه نگاهش می کنه و هرچی شیرین میگه چیکار داری جوابی نمیده و میگه هیچی! که شیرین با دیدن چهره برادرش بهش میگه تو و ملیکا از این جهت که نمی تونید دروغ بگید خیلی شبیه هم هستین، آدمای صاف ساده و ذلال اینجورین… ولی وقتی پیام ذوق زده میشه شیرین با حال گرفته از پیام می خواد به نصیحت خواهرانش گوش کنه و از فکر ملیکا بیاد بیرون چون اونا لقمه دهن همدیگه نیستن و میگه این علاقش یه طرفه اس بهتره به حرفاش فکر کنه …
مادره ملیکا فیلمی رو که تو فضای مجازی پخش شده رو برای ملیکا می فرسته. فیلم از آقاییه که از محصول شرکت شیرین شکایت می کنه و بد میگه .
بر خلاف نگرانی شیرین و ملیکا، علی میگه که این کار رقبامونه که نشون میده کاره شرکت ما درسته و ما هم در جواب این فیلم می تونیم ویدئویی درست کنیم و با دلیل و منطق این فیلم رو تکذیب کنیم که اینم یه جور تبلیغ میشه برامون و بعدشم با پیشنهاد شیرین برای شکایت و پیگیری باعث و بانی این فیلم به پلیس فتا مراجعه می کنه .
همین که علی راهی میشه ملیکا به علی زنگ می زنه که برگرده چون دارن محمولشونو توقیف می کنن…

قسمت 5 سریال دردسر های شیرین

722_17_50

علی سریع چکی که پدر شیرین در وجه خوده شیرین کشیده بود رو نشونه شیرین میده که در همین حین پدرش زنگ میزنه و میگه این چکو به عنوان قرض برای راه اندازی شرکتش کشیده و شیرین کلی ازشون تشکر می کنه و با ذوق میگه حتما برمی گردنه حتی بیشترشو …
شیرین ملیکا رو دعوت می کنه خونش و با کلی شور و هیجان میگه که برای راه اندازی شرکت جدیدشون کلی کار دارن و به کمک ملیکا نیاز داره که پا به پاش تو این مسیر همراهیش کنه .
علی میره دنبال ملکی مناسب برای شرکت.
بعد از چنتا ملکی که مشاور املاکی به علی نشون میده یکی از ملک ها که قبلا آژانس هواپیمایی بود چشم علی رو می گیره و اون ملک رو خوش یمن می دونه و به مشاور میگه یه وقتی رو مشخص کنه تا با شیرین برن اونجا رو ببینن و تایید شیرینم بگیره.
آقایی به نام حیدر میره خونه پدر علی و التماس دعا داره برای پسرش که بیکاره و از پدر علی می خواد با علی صحبت کنه بلکه تو شرکتشون بتونه برای پسرش کار پیدا کنه، و اینقدر اصرار می کنه که همون موقع پدر علی زنگ میزنه به علی و تا احوال پرسی می کنه حیدر اجازه نمیده ما بقی حرفاشونو بزنن و گوشی رو از پدر علی می قاپه و خودش با علی حرف می زنه ، همین تلفن باعث میشه پدر علی هم از بیکار شدن علی و شیرین با خبر بشه و نگران اوضاع و احوالشون میشه.
پدر شیرین که تو کاره فرشه برای پر کردن چکی که برای شیرین کشیده سفارش بیشتری رو قبول می کنه.
شرکت رادمهر هم برنامه ای ترتیب دادن برای معرفی مدیر شعبه جدید که بعد از صحبت های اولیه آقای شکوفه رو به عنوان مدیر معرفی می کنن .


شیرین در حال مدیتیشن و آرامش گرفتنه که همینجور با بچه هاش هم صحبت می کنه و میگه از تمام این مراحل براشون فیلم می گیره که وقتی بزرگ شدن ببینن و همون موقع پیامی از طرف مادرش میاد که میگه پدرش گفته می تونن چک رو نقد کنن .
علی و شیرین ما مالک ملک صحبت می کنن و ازش می خوان یه قرار داد سه ساله ببندن چون شرکت نوپایی هستن و احتیاج دارن جایی ثابت داشته باشن ولی مالک قبول نمی کنه و شیرین خیلی اصرار می کنه و میگه هر سال مبلغ معقولی رو اضافه می کنن و بلاخره با اصرارهای شیرین مالک راضی به قرار داد دو ساله میشه و وقتی اسم شرکت رو ازشون می پرسه شیرین میگه اسم شرکت "شیرین خوراک مادره " که علی میگه حالا معلوم نیس و هنوز ثبت نشده که شیرین با حال خوب و اعتماد میگه حتما همین اسم میشه اسم شرکتشون.
علی و شیرین مشغول چیدمان وسایل شرکتن که ملیکا زنگ میزنه و میگه اسم شرکت تایید شده و همونی شد که شیرین می خواست و شیرینم که به انرژی مثبت خیلی اعتقاد داره میگه مطمئن بوده این اسم تایید میشه!
علی که میفهمه اسم شرکت تایید شد غر غر می کنه که آخه این چه اسمیه و چی میشد اسم شرکتو میزاشتین "شیرین عسل بابا" که هم اسم تو باشه هم من هم عسل و به بچه ها اشاره می کنه.
شیرین از علی می خواد به پیام زنگ بزنه و ازش بخواد با دوستش که تو کاره طراحی لوگو صحبت کنه که علی بازم به اسم شرکت تیکه می ندازه و میگه بله دیگه وقتی اسم شرکت شیرین خوراک مادر باشه طراحشم باید از دوستای پیام باشه …!
بعد از انجام کارا علی و شیرین میرین سونوگرافی و صدای قلب دوتا بچه رو گوش میدن و علی به شوخی میگه فرقی نداره که جنسیتشون چی باشه ولی اگر یه دختر و یه پسر باشه خیلی عالی میشه جنسمون جور میشه و کلی باهم می خندن .
وقتی علی و شیرین بر میگردن خونه همسایشون پشت درشون منتظرشون بودن ، و با دیدن علی و شیرین که از آسانسور میومدن بیرون میگن که تولد بچشونه و میخوان غافل گیرش کنن و از علی و شیرین می خوان که خریداشونو بیارن خونه اونا .
علی و شیرین مشغول انتخاب اسمن که پیام میره از یخچال یه تیکه کیک برمی داره و مشغول خوردن میشه که علی با عصبانیت میگه چرا از اون کیک خوردی! ولی پیام که از همه جا بیخبر بود سخت نمی گیره و میگه حالا یه ذره کیک بدون اجازه خوردم چیزی نشده که ، ولی علی قاطی می کنه و میگه این کیک تولد بچه همسایه بوده ، خودتم باید جوابشونو بدی ….
پیام تو حیاط دانشگاه نشسته و تو فکره که جلیل میاد سر وقتش و می پرسه چشه ؟ که پیام میگه تو فکر ملیکاس که جلیل میگه برو راحت باهاش حرف بزن یا قبول می کنه و میگه خانواده ها باید پیش قدم بشن یا با پشت دست میزنه تو دهنت که یعنی ازت خوشش نمیاد ! و بعدش به پیام پیشنهاد میده با ملیکا تو کافه ای قرار بزاره .
شرکت تقریبا شروع به کار کرده و علی و شیرین و ملیکا مشغول کار شدن که ملیکا از شیرین می پرسه چنتا از مشتری ها می خوان چکی کار کنن! که شیرین میگه حتما اعتبار سنجی بشه و بعدش چرا که نه چکی هم کار می کنن. و بعد به ملیکا میگه حتما به فکر استخدام منشی باشه و دیگه خودش به تلفنا جواب نده که ملیکا میگه اشکالی نداره و بزاره یکم شرکت سرو سامون بگیره بعد نیرو استخدام کنن .
شکوفه که از محصول جدیدی که تازه وارد بازار شده و عرضه آن در حدود سه چهار ماه رشد چشم گیری داشته تعجب می کنه و با همکارش درباره شرکت وارد کنندش صحبت میکنه، که میفهمه این شرکت جدید هم قیمتشون و هم شرایط فروششون خوبه و همینطور آفر های خوبی به مشتری هاشون میدن و حتی قیمت اونا ۲۰ درصد از قیمت شرکت شکوفه پایین تره ! وقتی شکوفه کنجکاویش درباره اون شرکت بیشتر میشه همکارش میگه این یه شرکت خصوصیه که اتفاقا خیلی خوب مدیر عاملشو میشناسی و با آوردن اسم "شیرین تمدن" شکوفه واقعا شوکه میشه.
علی غرغر کنان وارد شرکت میشه و به شیرین میگه راحتی و پشت میز نشینیش برای توس، ترافیک و سختیهاش برای منه و کلی از ترافیک مسیری که برای انبار میره و میاد گله و شکایت می کنه و شیرین با خونسردی میگه برعکس علی الان هر روزش به سرعت یک ثانیه براش میگذره ، و در ادامه صحبتاش به علی میگه که الان به پول بیشتری احتیاج دارن ولی علی میگه واقعا براشون مقدور نیست و ندارن. اما شیرین به آقایی به نام تیموری اشاره می کنه و میگه اونو به عنوان شریک بیارن شرکت ولی علی اصلا موافق همچنین تصمیمی نیست و از شیرین می خواد عجولانه تصمیم نگیرن.

قسمت 4 سریال دردسر های شیرین

علی که حالا با بیکار شدنشون نگران قسط های ماشین جدیدشونه حسابی تو فکر فرو رفته و آقای فرزانه رو تصور می کنه که اقساط ماشینو بهش یاد آور میشه و تو همین فکرو خیال بود که شیرین اونو از عالم خیال بیرون می کشه.
پیام که از ملیکا خوشش اومده تو محوطه دانشگاه نشسته و تو فکره که جمیل، رفیقش میاد باهاش حرف میزنه و فکر می کنه پیام بخاطره موتورش ناراحته ولی پیام میگه که موضوع از چه قراره و میون کلامش از کلانتری زنگ میزنن که موتورش هم پیدا شده.
علی برای کار به دوستاش زنگ میزنه و میسپاره که جویای کاره و بعد از تموم شدن تلفنش با شیرین صحبت می کنه، ولی شیرین که همه حواسش به لب تابشه و لبخندی رو بشه باعث تعجب علی میشه که شیرین به حرف میاد و میگه تو فکره اینه که خودشون شرکت بزنن و محصولی رو که می خواستن انحصارش رو برای شرکت رادمهر بگیرن ولی با مخالفتشون مانع این کار شدن، حالا برای شرکت خودشون بگیرن !
علی میگه که برای شرکت زدن سرمایه لازمه و شیرین با خونسردی میگه که جورش می کنن چون هم مقداری طلا و سکه و سهام دارن و هم خودشون اعتبار دارن، ولی علی خیلی حرفای شیرین رو جدی نمی گیره و میگه از پس همچین کاری برنمیان.
پیام به مناسبت پیدا شدن موتورش زنگ میزنه به شیرین که شام درست نکنه چون میخواد شیرینی پیدا شدن موتورشو بده، ولی موقع حساب کردن پول غذا یادش میوفته کارتش رو جا گذاشته و آخر سر مجبور میشه دست به دامن علی بشه .


علی که با فرامزی، همکارش، تلفنی صحبت می کرد بعد از تموم شدن حرفش، سر میز شام بدون توجه به وجود پیام، برای شیرین توضیح میده که فرامزی ابراز تاسف کرده از اینکه دیگه تو شرکت نیستین و گفته جامشون خیلی خالیه، که پیام سریع میفهمه که علی هم بیکار شده ! ولی شیرین فوری به پیام میگه حواسش باشه که خانوادشون چیزی نفهمه.
تلفن شیرین زنگ می خوره و مادرش بهش میگه که کاره مهمی داره و می خوان بیان تهران و یه سر بهشون بزنن ، که علی نگران میشه و میگه اگر اشتباه نکنم پیام دوباره دهن لقی کرده !
شیرین به پیام زنگ میزنه که ببینه اون به خانوادش خبر داده که پیام قسم می خوره این کارو نکرده و بعدش معلوم میشه شهناز به مادر و پدر شیرین خبر داده .
پدر شیرین بهشون پیشنهاد میده که برن اصفهان پیش اونا زندگی کنن ولی شیرین و علی قبول نمی کنن
و شیرین به پدرش میگه قصد انجام چه کاریو داره و پدرش میگه که تصمیم ساده ای نیس و سعی می کنه منصرفش کنه و براش از خاطرات بچگی شیرین میگه که مثل وقتی که کوچیک بوده و دوچرخه می خواسته ولی پدرش فقط بخاطر نگرانی راضی نمیشده براش بخره ،الانم نگرانه شیرینه !
علی با مادره شیرین میرن شهناز رو می رسونن خونش و اونجا علی گپ کوچیکی با پسر شهناز، بهرام (ارسلان قاسمی) میزنه و تو راه برگشت مادره شیرین از علی بابت سرمایه ای که لازم دارن می پرسه و میگه شاید بتونه با پدر شیرین کمکی بکنن ولی علی امتناع می کنه و میگه به همین دلیل نمی خواستن کسی چیزی بفهمه.
روز بعد سر میز صبحانه پدره شیرین دوباره از مقدار سرمایه ای که برای شرکت زدن لازم دارن می پرسه که شیرین با گفتن رقم ۵ ،۶ میلیارد باعث شوکه شدن پدرش میشه.
بعد از رفتن پدر و مادر شیرین ، شیرین تو آسانسور از علی می پرسه منظور بابا چی بود که گفت ایشالا دفعه بعد که دیدیمتون یه شیرینی بزرگ بدید! که علی اول شیرینی بچه و بعدم شیرینی شرکت رو احتمال داد، ولی شیرین از اینکه ممکنه پدرش بهشون کمک کنه امیدوار بود و وقتی علی و شیرین میان میز صبحانه رو جمع کنن علی زیر بشقاب چک دو میلیارد ریالی که پدر شیرین نوشته رو پیدا می کنه.

قسمت 3 سریال دردسر های شیرین

پیام تو دانشگاه با دوستش جمیل درباره راضی کردن استادش صحبت می کنه که بلاخره تونست با کلی پاچه خواری استادش رو راضی کنه بخاطر غیبت های بیش از حدش ، حذفش نکنه و بعد از تموم شدن حرفاشون جمیل از پیام می خواد که بیشتر صبر کنه تا از یکی از دانشجوهای ترم اولی جزوه بگیره .
علی با پای لنگون تلاش می کنه زومکن ها رو از ماشین برداره و به شرکت بره که آقای شکوفه با دیدن علی تو اون وضعیت سریع به کمکش میاد و جویای حال شیرین میشه .
علی پیش خانم صمدی میره و پرونده ای برای بایگانی بهش میده ولی در اصل برای گله رفته تا به خانم صمدی بگه کمتر خبر جا به جا کنه و تو کاراشون دخالت نکنه .
نبود شیرین باعث ایجاد مشکل بزرگی در شرکت شد و پاکت حاوی اسناد و مدارک مزایده گم شد ! علی گفت که مدارک رو به خانم زرگر داده ، خانم زرگر گفت مدارک رو اوله وقت به منشی رادمهر، رئیس شرکت، داده ولی منشی رادمهر بر خلاف حرفای زرگر گفت هیچ پاکتی رو از زرگر نگرفته و آخر سر همه چیز افتاد گردن شیرین بخاطر نبودش در شرکت !!
علی تو مسیر برگشت خانه به شیرین زنگ میزنه و میگه آماده باشه تا با هم برن بیرون و شیرین که در حال درست کردن کیک بود قبول نمی کنه ولی با اصرارهای علی راضی میشه با هم برن کافه .
علی تو مسیر رو به روی بیمارستانی می ایسته که اگر حال شیرین بعد از شنیدن خبرای شرکت بد شد سریع برن بیمارستان و سعی می کنه آروم آروم خبر گم شدن پاکت مزایده رو به شیرین بگه .
علی شب رو با خواب های پریشونی که از جلسه فردا می بینه ،صبح می کنه.


تو جلسه قبل از این که اعضای هیئت مدیره برسن، رادمهر از میزان اعتماد شیرین از خانم زرگر می پرسه و شیرین میگه که اعتماد کامل بهش داره و علی هم در جواب سوال رادمهر که می پرسه چرا خودش مدارک رو نیاورده؟ به پاش اشاره می کنه و میگه نمی تونستم وگرنه حتما خودم این کارو می کردم.
علی شیرین رو برای معاینه می بره دکتر و وقتی خانم دکتر صداش می کنه تا بیاد پیش شیرین ،می بینه شیرین داره گریه می کنه ، علی نگران میشه و حال خودش و بچه رو می پرسه که شیرین میگه هم خودش خوبه هم بچه ،علی می پرسه پس چرا گریه می کنی که شیرین میگه بچه ها دوتان و علی با شنیدن دوقلو بودن بچه ها بر خلاف شیرین خوشحال میشه و سریع خبرشو به مادر و پدرش میده و اونا هم از خوشحالی بال در میارن و همه خوشحالن به جز شیرین…
تو شرکت آقای شکوفه کلی دلیل و مدرک میاره تا شیرین رو مقصر اصلی گم شدن پاکت مزایده جلوه بده ،شکوفه به ماشینه جدیدی که علی برای شیرین گرفت ، خانم زرگر که آشنای قدیمی شیرینه و خودش اونو به این شرکت آورده ، مرخصی ناگهانی شیرین و همچنین علی اشاره می کنه و تمام این دلایل رو میاره تا بگه شیرین از عمد باعث شد اون پاکت به مزایده نرسه تا رقیب اصلی شرکتشون که از قضا شیرین قبلا اونجا کار می کرده برنده مزایده بشه. و در نهایت آقای شکوفه شیرین رو مار تو آستین خطاب می کنه.
و بعد از تمام این صحبت ها هیئت مدیره تصمیم به اخراج شیرین می گیره.
خانم صمدی که معمولا از تمام اخبار شرکت خبر داره و خودش هم تو پخش شدن اخبار بی تاثیر نیست با خانم زرگر صحبت می کنه و خبر اخراج سیمین رو قبل از اومدن حکمش میده.
زرگر میره خونه شیرین و میگه فقط اومده که اونو ببینه و حالشو بپرسه ولی شیرین میفهمه ملیکا قطعا برای کاره مهمی اومده و ملیکا با این پا و اون پا کردن شروع می کنه به مقدمه چینی و اول میگه که خودش تصمیم داره استعفا بده و از شرکت بره که شیرین تعجب می کنه و می خواد منصرفش کنه که ملیکا ادامه میده فقط موضوع این نیست و خبر اخراج شدن شیرین رو بهش میده …
علی و شیرین و ملیکا باهم به دفتر رادمهر میرن و وقتی منشی رادمهر میگه که ایشون جلسه دارن و نمیتونن برن داخل ،شیرین به دوربین مدار بسته بالا سر منشی اشاره می کنه و با کنایه می پرسه که نمیدونستی بالا سرت دوربین بوده ؟!
و بعد شکوفه از اتاق رادمهر میاد بیرون و با دیدن علی و شیرین و ملیکا اونا رو به داخل اتاق هدایت می کنه.
رادمهر خانم و اقایی که داخله اتاقش بودن رو به شیرین معرفی می کنه و میگه مدیر بازرگانی هستن و بابت حکم اخراج شیرین اظهار تاسف می کنه و میگه از این بابت ناراحته و این تصمیم هیئت مدیره بوده، که علی جریان دوربین مدار بسته داخل شرکت رو پیش میکشه و میگه بهتره فیلم های اون روز و اون ساعت رو چک کنن که در کمال تعجب رادمهر میگه این کار رو همون روز انجام دادن و حتی فیلم رو هم برای اونا پخش می کنه.
علی و شیرین و ملیکا تو ماشین دم شرکتن که ملیکا یادش میوفته کیفش رو جا گذاشته و میره که کیفش رو بیاره که با رفتن ملیکا علی به شیرین میگه که به ملیکا شک داره و طبق فیلم دوربین مدار بسته این ملیکا بوده که یادش رفته بسته رو به موقع تحویل بده ولی شیرین با علی مخالفه و میگه از چشماش بیشتر به ملیکا اعتماد داره و همه چیز رو نقشه میدونه و میگه مطمئنه فیلما ساختگیه و بعد از برگشتن ملیکا علی هم میره تا نامه استعفاش رو بنویسه.

قسمت 2 سریال دردسر های شیرین

علی بچه به بغل در کنار شیرین وارد شرکت میشه و همه اومدن استقبالشون و کلی کادو براشون گرفتن و بهشون تبریک میگن و به عنوان هدیه اصلی یه کیف پر از دلار بهشون میدن و همین که شیرین با علی علی گفتن ازش می خواد که کیف رو بگیره ، علی از خواب بیدار میشه ….
علی و شیرین راهی شرکت میشن که علی به شیرین میگه بعد از شرکت باید برن پیش فرزانه تا ماشین رو به نام بزنن. شیرین از علی می خواد فعلا قضیه بچه بین خودشون بمونه و حتی به خانواده هاشونم نگن که علی اشاره می کنه خانم زرگر هم از این قضیه خبر داره که شیرین میگه ملیکا دهنش قرصه و ازش خواسته تو شرکت هم چیزی از این ماجرا نگه تا تکلیف مدیریت شعبه جدید روشن بشه.
پیام میره سمت موتورش که یهو آقایی سوار میشه و به ماشینی اشاره می کنه و میگه تعقیبش کن ولی پیام قبول نمی کنه که اون آقا با نشون دادن اسلحه بهش میگه پلیسه و ازش می خواد حرکت کنه .
ماشین جلوی ساختمانی می ایسته و اون آقا از پیام می خواد که بره داخل ساختمان و صاحب ماشین رو تعقیب کنه ، پیام برای اینکه عادی جلوه کنه دره یکی از واحد ها رو میزنه ولی صاحب خونه چون پیام رو نمیشناسه اونو بیرون می کنه و پیام وقتی از ساختمان میاد بیرون می بینه موتورش نیست و حتی گوشیش هم از جیبش دزدیدن …
شیرین در شرکت مشغول کار است و با صدای گرفته تلفنی از آقای شکوفه می خواد تا رقم پیشنهادی مزایده رو بهش اعلام کنن و مشغول صحبت با خانم زرگر میشه که بهش اصرار می کنه چند روزی مرخصی بگیره ولی شیرین زیر بار نمیره که آقای شکوفه خودش میاد تا رقم مزایده رو به شیرین بده و میگه بخاطر گرفتگی صدای شیرین شک کرده نکنه کسی دیگه زنگ زده باشه خواسته خودش بیاره تا مطمئن بشه .
پیام میره کلانتری تا اعلام کنه موتورش رو دزدین ولی هیچ شماره تلفنی یادش نیست و پلیس میگه حداقل اسم شرکت خواهرتو بگو تا ما شماره شرکتشو پیدا کنیم ولی پیام حتی اسم شرکت رو هم یادش نمیاد و آخر سر مجبور میشن پیام رو تا دم خونه شیرین و علی برسونن ولی چون خونه نبودن پیام پشت در می مونه ….
شیرین بلاخره قبول می کنه چند روزی بره مرخصی و از زرگر می خواد حواسش به همه چیز باشه و دائم باهاش در تماس باشه.
علی به شیرین میگه قبل از اینکه برن خونه یه سر برن پیش فرزانه تا شیرین مدارک رو امضا کنه و کارای به نام زدن ماشین رو انجام بدن. بعد از انجام کارا وقتی میرسن خونه می بینن پیام دم در روی پله ها نشسته و با هم میرن خونه و پیام شروع میکنه به تعریف کردن ماجرای دزدی البته با پیاز داغ بیشتر .

قسمت 2 سریال دردسر های شیرین

علی از پیام می خواد که بره لباس عوض کنه تا بلکه از حرافی دست برداره و بعدش تو خلوت بهش میگه خواهرش بارداره ولی ازش می خواد به کسی نگه. ولی پیام با سادگی و خنگ بازی باعث میشه شیرین بفهمه علی به پیام جریان رو لو داده.
شهناز (افسانه بایگان) به دیدن شیرین اومده و خوشحالی خودشو از خبر بارداری شیرین ابراز می کنه و میگه این خبر رو از مادره شیرین شنیده ولی شیرین همش سعی داره بگه هنوز هیچی معلوم نیست.
شیرین دوباره مشغول یوگاس که علی با کلی خرید وارد خونه میشه و میگه مهمون دارن و مادرش اینا قراره برن اونجا و شیرین از علی می پرسه که نکنه به اونام گفته ولی علی میگه خودش نگفته ولی خبر رو از مادره شیرین شنیدن و کلی ناراحت شدن چرا خودشون به اونا خبر ندادن و تو همین بحث بودن که زنگ خونه به صدا در میاد ، خانواده شیرین هم از راه می رسن.
خانواده های علی و شیرین مشغول صحبت درباره بچن که شیرین یواشکی و تهدید کنان به پیام میگه منتظر باشه تا سره شام جریان دزدی موتور رو به مامان باباشون بگه تا بفهمه دهن لق بودن یعنی چی…
علی موقع غذا آوردن می خوره زمین و پاش آسیب می بینه و مادر و پدر ها شروع میکنن از دست گل به آب دادن بچه هاشون تعریف می کنن و میگن که خدا خوب در و تخته رو باهم جور کرده !
شیرین مهمونا رو تنها گذاشته و رفته سراغ کارهای شرکت و نوشتن نامه مزایده تا صبح زرگر بیاد دنبالش و ببره و در جواب علی که میگه خودم میبرم به پاش اشاره می کنه و میگه بهتره اونم مرخصی بگیره . ولی علی تصمیم داره بره شرکت و صبح لنگون لنگون آماده رفتن میشه که شیرین کلی زومکن که آماده کرده بود رو میده به علی تا به شرکت ببره و کلی سفارش می کنه تا فراموش نکنه مدارک رو به خانم زرگر برسونه .

قسمت ۱ سریال دردسر های شیرین

علی (پوریا پور سرخ) در اسنپ کار می کند ، پیر زنی مسافرشه که پسرش حسابی سفارشش رو کرده و به علی میگه مراقبش باشه و در مقصد مطمئن بشه اونو تحویل بگیرن .
پیر زن اصلا به حرفای علی توجه نمی کنه فقط هر جهتی رو که راهنمای مسیر اعلام میکنه پیر زن هم تکرار می کنه و علی رو یجورایی کلافه می کنه .
در همین حین تلفن علی زنگ می خوره ، تماس از کار خونه اس که به علی میگن حال خانمش بد شده و زنگ زدن اورژانس و زودتر خودشو برسونه .
از حرفای علی اینجور برداشت میشه که خانمش بارداره .
علی هم تمام تلاشش رو می کنه که پیر زن رو متوجه اوضاع بکنه و مسیرش رو به سمت بیمارستان تغییر میده ولی پیر زن همچنان جمله " دور بزنید" رو بعد از راهنمای مسیر تکرار می کنه و انگار حتی یک کلمه از حرفای علی رو هم نمی شنوه.
علی با سرعت از مسیر منحرف میشه که سر پیر زن به شیشه میخوره و در همین حین دوباره تلفن علی زنگ می خوره ، این بار پسر پیرزن است که بخاطر تغییر مسیر ترسیده و به علی زنگ زده و اونو متهم به آدم ربایی می کنه و هر چه علی تلاش می کنه توضیح بده موضوع از چه قرار است ، متوجه نمی شود. و البته بخاطر سرعت زیادش هم پلیس جلوی راهش رو می گیره و جریمه اش می کند .
بعد از صحبت با پلیس همین که علی دوباره سوار ماشین میشه از پشتیبانی اسنپ باهاش تماس می گیرن که چرا مسافر رو نمی رسونه و علی توضیح میده که کاره واجبی پیش اومده و بعد از انجام اون کار سریع مسافر رو به مقصد می بره و با صدای بلند از پیر زن می خواد که به پشتیبان بگه چی شده و علی اونو ندزدیده ، که پشتیبانی با عصبانیت از علی می خواد با مسافر درست صحبت کنه که علی میگه ایشون گوشش سنگینه ولی پیرزن با حاضر جوابی میگه که گوشش سنگین نیست و در ادامه خطاب به پشتیبانی از علی شکایت می کنه که همین الان پلیس اونو جریمه کرده،
و پشتیبان از علی میخواد همونجا بمونه و از جاش تکون نخوره تا ماشین پشتیبان برسه .
ولی از شانس بد علی پلیسی که چند دقیقه قبل اونو جریمه کرده بود میاد و ازش می خواد هر چه سریع تر حرکت کنه وگرنه دوباره جریمش می کنه و علی با کلافگی میگه نمی تونه حرکت کنه و همینطور که با تلفن هم حرف میزد تا جویای حال خانمش بشه، پلیس اعلام می کنه که جرثقیل بفرستن و علی تلفن به دست در تلاش راضی کردن پلیسه که پسر پیر زن سر میرسه و حال مادرش رو می پرسه که پیرزن میگه سرش کوبیده شده به شیشه و درد می کنه و با گفتن این حرف پسرش با علی دست به یقه میشه ….
هشت ماه قبل
علی و خانم تمدن ( مریم مومن ) و آقای شکوفه (یوسف مرادیان )و افرادی دیگر در جلسه ای هستن که در حال صحبتن و از انجام شدن معامله ای و گرفتن گواهی شرکتی فرانسوی خوشحالن و تشکر ویژه ای از خانم تمدن میشه و بعدش از آقای فرهنگ و شکوفه و از مزایده ای صحبت میشه که نقش خانم تمدن در آن مهم است .
خانم زرگر ( سمیرا حسینی) منشی شیرین تمدن است.
شیرین در شرکت دنبال آقای فرهنگه و وقتی اونو پیدا می کنه ازش می خواد با هم صحبت کنن .
شیرین با تشر از علی می پرسه که چرا صورت جلسه ای که مربوط به طرحش بوده رو به عنوان مخالف امضا کرده و علی میگه که به عنوان مدیر مالی شرکت اون طرح با منافع شرکت در تضاده و براش فرقی نداره چه کسی اون رو مطرح کرده و در هر صورت با اون طرح مخالفت می کرد.
و شیرین هم میگه به عنوان مدیر بازرگانی مطمئنه اون طرح ایرادی نداره ولی علی مصممه که اون طرح پر از ایراده و شروع می کنه به توضیح دادن.

قسمت ۱ سریال دردسر های شیرین

و در این حین شیرین از اینکه علی اونو به اسم کوچک صدا کرده ناراحت میشه و بهش گوش زد می کنه تو شرکت اونو با اسم کوچک صدا نزنه ولی علی با شوخی و خنده درباره این جمله خاطر انگیز شیرین از اتاق خارج میشه.
علی از شرکت خارج میشه و صبر می کنه تا شیرین هم بیاد و با هم راهی میشن،
تو ماشین علی از هر دری صحبت می کنه ولی شیرین دلخوره و جوابشو نمیده و در جواب سوال علی که از شیرین می پرسه که آیا دلخوره ؟ شیرین اول میگه نه مگه بچم! ولی بعدش اعتراف می کنه که آره دلخورم ولی نه از تو بلکه از خودم چون توقع همچین اشتباهی رو نداشتم که علی شروع به صحبت و آروم کردن شیرین می کنه ولی شیرین نگران موقعیتش تو شرکته ولی علی میگه نگران نباش و من حواسم هست . شیرین از علی می پرسه که آیا خبر داشته که شرکت برای پست بازرگانی با چند نفر مصاحبه کاری انجام داده ؟ که علی میگه که خبر نداشته و به شوخی به شیرین میگه فکر کنم دیگه خونه نشین شدی و باید بشینی سبزی پاک کنی .
در مسیر علی شیرین رو پیاده می کنه و میگه خودش میره دیدن آرش و همین که شیرین از ماشین پیاده میشه علی به آرش وویس میده و میگه من به شیرین گفتم میام پیش تو، حواست باشه سوتی ندی و شماره شخصی به نام فرزانه رو از آرش می خواد .
تو ساختمان شیرین با همسایشون برخورد می کنه که بعد از احوال پرسی همسایشون بهش میگه قرار با بقیه همسایه ها جمعه ها برن کوه و از شیرین می خواد اونا هم باهاشون برن که شیرین میگه بعد از صحبت با علی بهشون خبر میده .
شیرین مشغول یوگاس که علی میاد و شروع می کنه به صحبت کردن و از آرش میگه که چقد پر حرفی کرده و چقد اصرار کرده شام بمونم پیشش ولی من ترجیح دادم بیام کنار همسرم و با تو شام بخورم و میگه چه بوی غذایی میاد که با دید زدن آشپزخونه میفهمه شیرین غذایی نپخته ولی صدای زنگ در باعث میشه علی از پر حرفی دست بکشه و میفهمه شیرین از بیرون غذا شفارش داده .
علی و شیرین مشغول شام میشن که شیرین میگه یهو خیل هوس ماهی کردم برای همین سفارش دادم و جدیدا احساس خستگی هم میکنم و این حالش رو ربط میده به کمبود ویتامین دی و و فکر میکنه بدنش کمبود ویتامین داره که علی به شوخی میگه این قضیه احتمال دیگه ای هم داره و ممکنه بخاطره ویار باشه ، که با این حرف علی شیرین ترش می کنه که اصلا از این شوخی خوشش نمیاد و اصلا حاضر نیس خارج از برنامه ای که برای زندگی و کارشون ریختن بچه دار بشن و علی اصلا تا یک ساله دیگه فکر بچه رو نکنه .
شیرین قهر می کنه و به اتاقش میره و علی میره از دلش بیاره و شیرین بحث کوه رو وسط میکشه و از علی می خواد برن کوه ولی علی غر غر کنان میگه هرگز ساعت ۶ صبح بخاطر کوه از خواب بیدار نمیشه …
صبح زود شیرین آماده شده و هرچی علی رو صدا می زنه که بیدارش کنه برن کوه علی جواب نمیده و آخر سر شیرین خودش راهی میشه و از خونه خارج میشه، که تو پارکینگ می بینه ماشینشون نیست و سریع برمی گرده بالا و علی رو بیدار می کنه و با نگرانی میگه ماشین رو بردن و علی که باورش نمیشه غر غر کنان بیدار میشه و میرن می بینن ماشین نیس و علی شروع به آه و ناله می کنه که بدبخت شدیم باید یه کاری بکنیم و زود باش بریم کلانتری و شیرین هم حرفای علی رو تایید می کنه و علی میگه بدو برو سوار ماشین شو بریم شیرین سریع به سمتی که علی اشاره می کنه میره و علی ریموت رو فشار میده و شیرین سوار ماشین میشه که تازه دو هزاریش میوفته این ماشین جدیده و کلا این قضیه نقشه علی بوده و یه ماشین جدید گرفتن و بعد سوار ماشین میشن و میرن بیرون و شیرین از علی می پرسه چجوری این ماشینو گرفته ولی علی طفره میره میگه مسائل مالی رو بسپار به مرد خونه و بعد شیرین از علی می خواد برن دنبال برادرش پیام ( پاشا جمالی ) و با هم برن بام .
دم در که میرسن پیام میاد بیرون و تلفنی به شیرین میگه دم درم و بدون اینکه متوجه بشه به ماشین جدید علی تکیه میده، شیرین هم میگه ماهم دم دریم ولی پیام متوجه نمیشه و همینطور ادامه که منم دم درم ولی نمی بینمتون و شیرین همینطور که سر به سرش میزاره با زدن بوق بهش می فهمونه که اونا تو ماشینن و پیام کلی ذوق می کنه و با سادگی از ماشین جدید تعریف می کنه .
شیرین تو شرکت حسابی فکرش مشغوله و متوجه زنگ تلفن نمیشه که منشی اونو از فکر بیرون میاره و میگه همه منتظرش هستن و شیرین میگه که خیلی نگرانه و دلشوره داره.
شیرین با تاخیر به جلسه میرسه ….
برخلاف تصور شیرین در جلسه به شیرین خبر میدن که احتمال داره شیرین رو برای پست مدیریت شعبه جدید شرکتشون بخوان!
شیرین با خوشحالی از علی خواسته بود که اونو ببره بام تا حسابی فریاد بزنه و انرژیشو تخلیه کنه ولی با فریاد هایی که کشیده بود راهی بیمارستان شد و اونجا بود که بهشون خبر بارداری شیرین رو میدن….

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه

اخبار مرتبط سایر رسانه‌ها
    اخبار از پلیکان
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت صفحه اقتصاد هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان
      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت صفحه اقتصاد هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد