دانلود قسمت ۲۸ سریال ناریا از تلوبیون / لینک مستقیم قسمت ۲۸ سریال ناریا از شبکه یک + خلاصه داستان سریال ناریا قسمت بیست و هشتم

قسمت ۲۸ سریال ناریا به کارگردانی جواد افشار را امشب از طریق لینک مستقیم تلوبیون در این مطلب صفحه اقتصاد دنبال کنید.

دانلود قسمت ۲۸ سریال ناریا از تلوبیون / لینک مستقیم قسمت ۲۸ سریال ناریا از شبکه یک + خلاصه داستان سریال ناریا قسمت بیست و هشتم
صفحه اقتصاد -

سریال «ناریا» به تهیه‌کنندگی محمد مصری‌پور، کارگردانی جواد افشار و نویسندگی حمید رسول‌پور، تولید شده است. این سریال از ۳۰ فروردین بر روی آنتن شبکه اول پخش شد. امشب قسمت بیست و هشتم از این مجموعه پلیسی را خواهیم دید.

بازیگران سریال ناریا ؛ محمدرضا شریفی‌ نیا ، آشا محرابی ، خسرو شهراز ، مهرداد ضیایی ، حسین سحرخیز ، رز رضوی ، شراره رخام و سامان صفاری، نسیم ادبی ، سولماز حصاری و ... می باشند.

خلاصه داستان سریال «ناریا» به این شرح است: هوژان، دختر نخبه ایرانی که در دوران اوج شکوفایی علمی خود قرار دارد، برای اختراع پدیده‌ای تلاش می‌کند که می‌تواند ایران را به جایگاه ویژه‌ای در عرصه جهانی برساند. اما در همین مسیر، یک گروه از تبهکاران و گنگسترهای داخلی و خارجی با همدیگر همکاری می‌کنند تا از موفقیت او جلوگیری کرده و این نخبه علمی را از میدان خارج کنند. در این میان، یکی از افراد خصومت‌جو عاشق هوژان می‌شود و...

دانلود قسمت ۲۸ سریال ناریا

https://telewebion.com/episode/۰x۱۲a۴۵۳۰a

لینک مستقیم سریال ناریا قسمت بیست و هشتم از شبکه یک

https://tv۱.ir/conductor

خلاصه داستان سریال ناریا قسمت ۲۸

هوژان به همراه فواد و خواهرش وقتی به بیمارستان میرن می‌بینن که سامان اونجاست هوژان ازش می‌پرسه که اونجا چیکار می‌کنه؟ قرار بود برگردین تهران! سامان میگه یه موردی بود که خواستم به اطلاعتون برسونم من یه دکتر خیلی خوب سراغ دارم تو تهران که کارشون واقعاً عالیه چند سال پیش هم برای نخاع خودم یه مشکلی پیش اومد که اگه ایشون نبودن شاید من الان اینجا نبودم همان موقع دانیار به اونجا میاد که با دیدن سامان جا می‌خوره و می‌پرسه که قضیه چیه؟ هوژان سامانو بهش معرفی می‌کنه و میگه که یه پیشنهاد داره برای انتقال مادرم به تهران انگاری یه دکتر خیلی خوب سراغ دارن دانیار از سامان خوشش نمیاد و سرسری دست میده بهش و بهش میگه که به نظرتون بهتر نیست درباره این قضیه دکترها تصمیم بگیرند؟

سامان می‌خواد بگه که بله ما هم داشتیم درباره این حرف می‌زدیم که با دکترش صحبت کنن که اگه مشکلی نبود، دانیار حرفشو قطع می‌کنه و بهشون میگه من میرم بالا پیش ترلان و میره هوژان به خاطر رفتار عمودانیار از سامان معذرت خواهی می‌کنه و میرن پیش دکتر مادرش. اونجا هوژان از دکتر درباره انتقال مادرش به تهران سوال می‌کنه که او بهش میگه وضعیتش ثابت شده هر کاری که باید انجام می‌دادیم و دادیم اینکه می‌خواین زیر نظر پزشک خودتون درمان بشه تصمیم با شماست می‌تونین با دادن رضایت هر جایی که می‌خواین ببرینش سامان میپرسه که ریسکی هست برای انتقالشون به تهران؟ دانیار بهش میگه فکر نکنم شما تو جایگاهی باشین که بخواین همچین حرفی بزنید و سوالی بپرسین؟ هوژان به دکتر میگه این سوال منم هست سپس با طعنه به عموش میگه فکر کنم من دیگه در جایگاهی هستم که بخوام همچین سوالی بپرسم!

بعد از کمی صحبت کردن با دکتر وقتی بیرون از اتاق میرن هوژان مادرشو از پشت شیشه می‌بینه که دانیار باهاش صحبت می‌کنه و میگه این چیزی نیست که بخوای تنهایی درباره‌اش تصمیم بگیری هوژان میگه من می‌دونم ناراحتی شما را درک می‌کنم به فکر من و مادرمی ولی اجازه بدین من خودم درباره این موضوع تصمیم بگیرم بچه نیستم که کار درست و غلطو ندونم! دانیار وقتی به کتابخونه برمی‌گرده به آکو زنگ می‌زنه و بهش خبر میده که ترلان مادر هوژان سکته کرده او جا می‌خوره و می‌پرسه کی؟ چرا به من چیزی نگفتین؟ دانیار بهش میگه سریع بیا اینجا دارن می‌برنش به تهران آکو میگی می‌برن؟ کیا؟ سوران هم در جریانه؟ اون سرمایه گذار تهرانی صمدی اومده و می‌خوان با هوژان ببرنش تهران آکو کجا می‌خوره و به هم می‌ریزه. سپس از همانجا سریعاً برمی‌گرده به سمت بیمارستان.

بعد از امضا کردن هوزان برای رضایت انتقال مادرش به تهران آمبولانس راهی میشه به سمت تهران و او به سامان میگه من میرم اول یه سر کارخونه بعد میام سمت تهران سامان میگه اگه اینجوریه خودم می‌رسونمتون اما هوژان میگه احتیاجی نیست به زحمت می‌افتین من خودم میرم میام همان موقع آکو از راه می‌رسه و هوژانو به خاطر این تصمیم سرزنش می‌کنه که هنوز هیچی نشده به صمدی که هنوز نمی‌شناستش داره اعتماد می‌کنه. آنها سر سامان کمی با هم بحث می‌کنند که سامان با کلافگی به هوژان میگه من میرم تهران اونجا می‌بینمتون و راه میفته که هوژان هم با عصبانیت به فواد و خواهرش میگه ما هم سریعاً بریم و از اونجا میرن. اسرین به آکو تماس می‌گیره و بهش میگه که باید زودتر کارتو تو تهران تمام کنی و بیای به جای جدید من تا بهت بگم قضیه از چه قراره! چون نقشه عوض شده آکو ازش می‌پرسه که چرا نقشه تغییر کرده؟ چی شده؟ داری نگرانم می‌کنی! او با کلافگی بهش میگه تو برای به دست آوردن هوژان با شیطان همدست شدی بعد تازه الان نگران شدی؟ زودتر بیا باید حرف بزنیم.

شب آدمای فرزام معروف به عقاب میرن به کافه خسرو را کتک می‌زنند و همه جا را به هم می‌ریزن تا یه درسی به سامان بدن. مستانه هم با فرزام از دور آنها را تماشا می‌کنند. شب سامان وقتی به گفته خسرو میره کافه ازش می‌پرسه که چه خبر شده اینجا چرا این شکلیه؟! خسرو ماجرا را واسش تعریف می‌کنه که او به خسرو میگه امروز صبح رفتن فرزامو کتک زدن امکان داره که کار آدم‌های اون باشه! سپس با خسرو صحبت می‌کنه و میگه نمی‌دونم اون آدم کیه که من با هر کی ارتباط می‌گیرم میره سر وقتش خسرو ازش می‌پرسه که چرا همچین فکری می‌کنی؟ او بهش میگه اون از شوری اون از ماریا اون از ستاره و حالا هم فرزام! خسرو بهش میگه تو از کجا می‌دونی که ماریا کشته شده؟ شاید خودش خودشو کشته و سعی می‌کنه باهاش صحبت و ذهنشو پراکنده کنه که به این چیزا فکر نکنه....

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه

آخرین اخبار