دانلود قسمت ۲۱ سریال ناریا از تلوبیون / لینک مستقیم قسمت بیست و یکم سریال ناریا از شبکه یک + خلاصه داستان سریال ناریا قسمت ۲۱
قسمت ۲۱ سریال ناریا به کارگردانی جواد افشار را امشب از طریق لینک مستقیم تلوبیون در این مطلب صفحه اقتصاد دنبال کنید.

سریال «ناریا» به تهیهکنندگی محمد مصریپور، کارگردانی جواد افشار و نویسندگی حمید رسولپور، تولید شده است. این سریال از ۳۰ فروردین بر روی آنتن شبکه اول پخش شد. امشب قسمت بیست و یکم از این مجموعه پلیسی را خواهیم دید.
بازیگران سریال ناریا ؛ محمدرضا شریفی نیا ، آشا محرابی ، خسرو شهراز ، مهرداد ضیایی ، حسین سحرخیز ، رز رضوی ، شراره رخام و سامان صفاری، نسیم ادبی ، سولماز حصاری و ... می باشند.
خلاصه داستان سریال «ناریا» به این شرح است: هوژان، دختر نخبه ایرانی که در دوران اوج شکوفایی علمی خود قرار دارد، برای اختراع پدیدهای تلاش میکند که میتواند ایران را به جایگاه ویژهای در عرصه جهانی برساند. اما در همین مسیر، یک گروه از تبهکاران و گنگسترهای داخلی و خارجی با همدیگر همکاری میکنند تا از موفقیت او جلوگیری کرده و این نخبه علمی را از میدان خارج کنند. در این میان، یکی از افراد خصومتجو عاشق هوژان میشود و...
دانلود قسمت ۲۱ سریال ناریا
https://telewebion.com/episode/۰x۱۲a۴۵۳۰a
لینک مستقیم سریال ناریا قسمت بیست و یکم از شبکه یک
خلاصه داستان سریال ناریا قسمت ۲۱
جناب سروان میره پیش نگهبان ساختمان و بهش میگه گفته بودین که خانم هانا از ساختمون بیرون نرفته!؟ او میگه من اصلاً کسیو ندیدم از ساختمون بره بیرون جناب سروان میگه دیروز کسی به خونشون نرفت؟ مهمون نداشتن؟ نگهبان میگه نه من کسیو ندیدم البته مهموناشون اصلاً با ما هماهنگ نمیشن و به من گفته بودن که هر وقت من نبودم برن پیش آقای بلوریان جناب سروان میگه بلوریان اینجاست خونشون؟ او تایید میکنه و میگه واحد پایینی خانم هاناست خونشونه آنها به آنجا میرن و با افراد زیادی درگیر میشن. درگیری و تیراندازی به پارکینگ کشیده میشه در آخر همه اونارو دستگیر میکنند و میبرن سید محمد همکار عماد زخمی میشه که او حسابی به هم میریزه و میگه تو فردا عروسیت بود!
سپس سریعاً میگه به آمبولانس بگن بیاد اونجا. هوژان با آنابل دختری که تو ترکیه باهاش آشنا شده تلفنی صحبت میکنه او بهش میگه تمام مواد اولیهای که میخوای واست تامین میکنم شرکت من تو کانادا واسطه میشه هوژان خیالش راحت میشه و آنابل بهش میگه پس قرارمون باشه تو ترکیه همدیگرو میبینیم و دربارش حرف میزنیم هوژان قبول میکنه و بعد از قطع تماس میره به گلخونه کارخونه پیش سوران. سوران ازش میپرسه که کجا بودی؟ چرا دیر اومدی؟ هوژان بهش میداشتم با آنابل حرف میزدم سپس بهش میگه به آکو شک دارم احساس میکنم پای اسرین وسطه! چطور میتونه یه دفعه این همه مال و اموال به جیب بزنه که بخواد بیاد تو کارخانه و سرمایهگذاری هم بکنه؟ من حس میکنم پای اسرین وسطه و تو آکورو فرستادی بره سراغ اون!
سوران برای اینکه اونو تحت تاثیر بذاره حرفشو باور کنه جونشو قسم میخوره که من آکو را پیش اسرین نفرستادم! اصلاً میخوای همین الان بزار بهش زنگ بزنم سپس به آکو زنگ میزنه و آکو که پیش اسرین هست میزنه روی اسپیکر. سوران به آکو میگه هوژان فکر میکنه من تو رو فرستادم بری پیش اسرین! آکو بهش میگه چه ربطی به اسرین داره اصلاً؟ اون تو این قضیه نیست! سوران میگه چه میدونم هوژان فکر میکنه همه ما دشمنشیم باور نمیکنه که دیگه هیچ علاقهای بین من و اسرین نیست! دیگه عشقی در کار نیست! اسرین جا میخوره و آکو به بهونه کار داشتن سریع تلفنو قطع میکنه. سوران با دلخوری از پیش هوژان میره با ناراحتی میره هوژان به اتاقش میره که فهیمه با دیدنش میگه چی شده؟ او بهش میگه تو چشمام نگاه کرد و جونمو قسم دروغ خورد من میدونم که پای اسرین وسطه! و باهاش درد و دل میکنه. اسرین با آکو صحبت میکنه و قرار میشه بهش یه پالت دلار بده تا توی کرمانشاه باهاش کار کنه آکو بهش میگه چه جوری؟ یعنی صرافی بزنم؟
اسرین تایید میکنه آکو بهش میگه تو کرمانشاه مثل تهران خیلی رو این چیزا مانور نمیدن نمیتونم همشونو به فروش برسونم! اسرین بهش میگه مشتریاشم با من فقط کد مخصوص خودمو میان بهت میدن و براشون پول یا جابجا میکنی یا بهشون میفروشی آکو قبول میکنه. سوران وقتی به حیاط کارخانه میره به آکو زنگ میزنه و بهش میگه هر کاری که میتونی برای هوژان بکن چون تنها راهی که میتونی اونو به دست بیاری همینه! اسرین انقدر منو دوست داره که به خاطر من هر کاری میکنه فقط هوژان نباید از اسرین چیزی بفهمه! آکو قبول میکنه. فهیمه به هوژان نامه میده و میگه واست یه نامه محرمانه اومده او ازش میخواد تا نامه را باز کنه و براش بخونه آنها میفهمند که بهشون گوشزد کردند که مراقب همه چیز باشند چون به خاطر حساسیت کارشون جاسوسها از هر طریقی میخوان بهتون نفوذ کنن از تلفن و ایمیل کمتر استفاده کنید. هوژان به فهیمه میگه تو از همه ما بیشتر با ایمیل و تلفن سر و کار داری حواستو خیلی جمع کن!
فواد و همسرش از دبی اومدن به تهران و به سوران زنگ میزنن و میگن ما الان تهرانیم امروز و فردا کار داریم اینجا پس فردا میایم کرمانشاه سوران خوشحال میشه و بهش میگه منتظرتونیم. عماد به همسرش زنگ میزنه و میگه بچههارو بذار خونه مادرت میام دنبالت بریم بیمارستان. سید محمد الان تو بیمارستانه او ازش میپرسه چی شده؟ عماد میگه واست تعریف میکنم تو راه. او میپریه خودت حالت خوبه؟ عماد میگه من حالم خوبه آنها وقتی به بیمارستان میرسند میبینند که سید محمد تو کماست و مهلا نامزدش به همراه خانوادهاش پشت شیشه اتاق منتظر نشونه مثبت از سید محمد هستن. عماد ازش میپرسه خبری نشده؟ دکتر چی گفت؟ مهلا بهش میگه انگار خون سید از دست داده دکتر گفت کاری نمیتونیم بکنیم جز دعا ازتون خواهش میکنم واسش دعا کنید. همسر عماد اونو دلداری میده و بهش میگه نگران نباش همه چیز درست میشه عروس خانم…..
نظر شما