دانلود قسمت پانزدهم سریال یزدان از تلوبیون + لینک مستقیم سریال یزدان قسمت ۱۵ + خلاصه داستان سریال یزدان قسمت ۱۵
سریال یزدان هر شب از شبکه ۳ سیما منتشر می شود، علاقمندان می توانند در این مطلب از صفحه اقتصاد قسمت پانزدهم سریال یزدان را با لینک مستقیم تلوبیون تماشا کنند.

سریال «یزدان»، به کارگردانی منوچهر هادی در ژانر اجتماعی، پلیسی ساخته شده که داستانی پیچیده و جذاب از زندگی اجتماعی شخصیتهایی چون «یزدان» و «قیام» را به تصویر میکشد. این سریال داستان زندگی یک مأمور به نام عماد را روایت میکند که به دنبال داستانهای اجتماعی گمشده در گوشه و کنار شهر میگردد. در هر قسمت از سریال، عماد با کشف ابعاد جدیدی از این داستانها، به حل معماهایی اجتماعی و انسانی میپردازد. سریال یزدان هر شب از شبکه سه سیما منتشر می شود.
دانلود سریال یزدان قسمت پانزدهم
https://telewebion.com/episode/۰x۱۳۱a۳۴c۷
لینک پخش زنده سریال یزدان قسمت ۱۵ از شبکه سه
خلاصه داستان سریال یزدان قسمت ۱۵
مردی دم در خانه عماد میره و بهش میگه من همسایه دو خونه اونورتر شما هستم از اهالی متوجه شدم که شما تو شهرداری کار میکنین درسته؟ عماد بهش میگه بله در خدمتم کاری است که من بتونم از پسش بر بیام؟ اون مرد میگه من میرم و دوباره میام و از اونجا میره که عماد جا میخوره. وقتی به داخل خانه برمیگرده هنوز خیلی نگذشته که نگین دخترش بهش زنگ میزنه و میگه چرا من نباید تو مراسم امشب باشم؟ عماد میگه اون سری که رفتیم خونه مادر تمنا خونشون کوچیک بود نتونستن این دو نفر بشینن یه جا با همدیگه صحبت کنن واسه همین دعوتشون کردم شام امشب اینجا تا برن یه گوشهای با همدیگه خلوت کنن و حرفاشونو بزنن. نگین بهش میگه من باهاتون یه کار واجب دارم سپس همون موقع زنگ در خونه رو میزنه که عماد جا میخوره و میگه تویی پشت در؟ سپس رو باز میکنه تا به داخل بیاد
وقتی به داخل میره عماد ازش میپرسه که چیکار داری دخترم؟ من بهت گفتم مهمون داره میاد همین امشب اومدی اینجا؟ او بهش میگه کارم واجب بود قراره دوستم با مادرش بیان دم در اینجا که شمارو ببینن عماد جا میخوره و میگه اگه با من کار دارن باید بیان شهرداری من که کار غیرقانونی انجام نمیدم! واسه چی میخوان بیان اینجا؟ نگین بهش میگه چرا منظور منو نمیگیری بابا؟! من با دوستم هماهنگ کردیم تا شما و مادرش همدیگرو ببینین خانم خیلی خوبی هم هست من چند ساله میشناسمشون دکتر، آدم حسابیه. عماد میخنده و میگه شما وقتی یکیو واسه من در نظر میگیری نباید با من بیاین مشورت کنین؟ رفتین خودتون با دوستت هماهنگیارو انجام دادین؟ سپس ناچاراً قبول میکنه و نگین از اونجا میره. امیرعلی حسابی استرس داره و به پدرش میگه دلم مثل سیر و سرکه میجوشه خیلی استرس دارم او میگه استرس برای چی؟ ما حرفامونو زدیم بله رو هم که از تمنا گرفتیم فقط برای صحبتهای آخر قراره بیان اینجا.
امیرعلی میگه تمنا بهم گفت یه شرط داره بعد از چند دقیقه زنگ در خانه به صدا در میاد و مهمانها از راه میرسند. تمنا باهاشون صحبت میکنه و میگه من اگه الان اینجام با مادرم قرار نیست که جوابی به شما بدم چون شما باید یه جواب به من بدین که راضی هستین یا نه شرطمم اینه که من نمیتونم از مادرم جدا بشم باید مادرم با من زندگی کنه چون وضعیتشو که دارین میبینین بعد از فوت پدرم مریضی مادرم بد و بدتر شد و وضعیتش اینی شد که الان میبینین. سپس تمنا بهشون میگه من به غیر از شما موقعیتهای دیگه هم داشتم اما به هر کدومشون که میگفتم وضعیتو که مادرم باید با من باشه مخالفت میکردند و به هم میخورد قضیه یا اینکه ازم میپرسیدن چرا آسایشگاه نمیذارمش! عماد دلیلشو ازش میپرسه که تمنا میگه چون خرج و مخارجش بالاست و از پسش بر نمیام حتی اگه برم میومدم هیچ وقت این کارو نمیکردم عماد لبخند میزنه و تحسینش میکنه. تمنا میگه بعد از فوت پدرم ما فقط همدیگرو داریم کسی دیگهایو نداریم سپس به امیرعلی میگه من هر چند بار که برگردم به عقب بازم شمارو انتخاب میکنم اما این وسط شما باید الان انتخاب کنید و تصمیم بگیرید. زنگ در به صدا در میاد که امیرعلی میبینه یزدان و پدر مادرشه. او جا خورده و میره تو حیاط و ازشون میپرسه که اینجا چیکار میکنین؟
آنها به امیرعلی میگن که یزدان خیلی اصرار کرد که بیایم اینجا عماد به حیاط رفته و اونارو به داخل تعارف میکنه. امیرعلی پیش تمنا و مادرش میشینه و صحبت میکنند. عماد میره پیش یزدان و پدر و مادرش که ببینه قضیه چیه یزدان به عماد میگه که مادر و پدرم میخوان از هم جدا شن اما من نمیخوام آنها جا میخورند و به یزدان میگن که این قضیه یه چیز خانوادگیه نباید برای این مارو میآوردی اینجا! یزدان از عماد کمک میخواد که ما باهاشون صحبت میکنه. عماد از مادر یزدان میپرسه که میتونم دلیل اینکه میخواین جدا بشینو بپرسم؟ او میگه نه عماد از یزدان میخواد تا از اونجا بره که آنها صحبت میکنند. نگین به پدرش پیام میده و میگه که ما جلوی دریم و بره دم در. عماد کلافه میشه به نگین میگه آخه الان وقتشه ببین تو چه وضعیتی ام! نگین ازش میخواد یه لحظه بیاد دم در بعد بره داخل وقتی میره ماشین آنها جوش آورده و دوست نگین هم ماشینو خاموش کردن و موتورش خراب شده عماد زنگ میزنه به امداد خودرو تا اونا بیان.
با اومدن امداد خودرو بهشون میگن که یک ساعتی زمان میبره عماد ازشون میخواد برن داخل تا ماشین درست شه. در آخر مادر یزدان به عماد میگه من قبول میکنم که چشم پوشی کنم و به زندگی ادامه بدیم ولی یه شرط دارم اونم اینکه هرچی به نامش زدمو بزنه به نام یزدان. نظری میره با عماد تو حیاط حرف میزنه و میگه برای روپا نگه داشتن کارم تمام اموالو فروختم و فقط سه دنگ از خونه مونده بعد از چند دقیقه اونا از اونجا میرن و قرار میشه یه روز دیگه سر فرصت بیان تا با هم حرف بزنن. عماد و امیرعلی میرن پیش تمنا و مادرش میشینن به امیرعلی میگه که من با زندگی کردن با مادرتون هیچ مشکلی ندارم حتی خوشحالم میشم. همگی خوشحال میشن و میرن شام میخورن بعد از رفتن آنها همان همسایه عماد به دم در میاد و بهش تابلوهایی نشون میده و میگه همه اینارو من کشیدم. ازت میخوام منو استخدام کنی تو شهرداری بدون اینکه پولی بخواین بهم بدین چون اصلاً احتیاج ندارم فقط میخوام دیوارهایی که تو این شهر بیرنگ هستند و با نقاشیهام زیبا کنم تا ببینن که چه هنری از دست من بر میاد. او به شهرداری میره و عماد استخدامش میکنه و اون مرد شروع میکنه به نقاشی کردن در سطح شهر...
نظر شما