دانلود قسمت یازدهم سریال یزدان از تلوبیون + لینک مستقیم سریال یزدان قسمت یازدهم + خلاصه داستان سریال یزدان قسمت ۱۱

سریال یزدان هر شب از شبکه ۳ سیما منتشر می شود، علاقمندان می توانند در این مطلب از صفحه اقتصاد قسمت یازدهم سریال یزدان را با لینک مستقیم تلوبیون تماشا کنند.

دانلود قسمت یازدهم سریال یزدان از تلوبیون + لینک مستقیم سریال یزدان قسمت یازدهم + خلاصه داستان سریال یزدان قسمت ۱۱
صفحه اقتصاد -

سریال «یزدان»، به کارگردانی منوچهر هادی در ژانر اجتماعی، پلیسی ساخته شده که داستانی پیچیده و جذاب از زندگی اجتماعی شخصیت‌هایی چون «یزدان» و «قیام» را به تصویر می‌کشد. این سریال داستان زندگی یک مأمور به نام عماد را روایت می‌کند که به دنبال داستان‌های اجتماعی گم‌شده در گوشه و کنار شهر می‌گردد. در هر قسمت از سریال، عماد با کشف ابعاد جدیدی از این داستان‌ها، به حل معماهایی اجتماعی و انسانی می‌پردازد. سریال یزدان هر شب از شبکه سه سیما منتشر می شود.

دانلود سریال یزدان قسمت یازدهم

https://telewebion.com/episode/۰x۱۳۰۰۱f۱۱

لینک پخش زنده سریال یزدان قسمت ۱۱ از شبکه سه

https://tv۳.ir/conductor

خلاصه داستان سریال یزدان قسمت ۱۱

یه پسر بچه به نام غلام برای مسابقات کشتی رفته بوده که شکست می‌خوره او حسابی به هم ریخته و ناراحته و از دست حریفش عصبانیه‌ او تمام مدت‌ها گریه می‌کنه و با دیدن مانکن‌هایی کنار مغازه اونارو می‌زنه و رو زمین می‌ندازه و شروع می‌کنه به کتک زدن مانکن‌ها و کشتی گرفتن با اونا. مردم با دیدن غلام تو اون وضعیت جا خوردن فقط نگاهش می‌کنن. یزدانو امیرعلی و عماد بردن به خونه خودشون امیرعلی باهاش تمرین پدر و پسری می‌کنه و سعی می‌کنه بهش بگه که چیکار باید بکنه و چه جوری باید با پدرش رفتار کنه. آنها تمرین پول تو جیبی می‌کنند که یزدان مثلاً از پدرش که امیرعلی باشه پول می‌خواد او بهش میگه من تازه بهت داده بودم باید تا یه هفته اونو نگه می‌داشتی تا هفته دیگه پولی نیست یزدان میگه یعنی چی؟

خب من الان باید چه جوری سوار مترو اتوبوس بشم؟ باشه خودم حلش می‌کنم امیرعلی می‌پرسه چه جوری؟ که او بهش میگه کیف قاپی عماد و امیرعلی سرزنشش می‌کنند به خاطر همچین حرفی که زد که یزدان میگه وقتی یه پدر به وظیفش عمل نمی‌کنه من پول از کجا بیارم؟ چاره دیگه‌ای ندارم! عماد به امیرعلی میگه بزار من امتحان کنم و سر میز صبحانه مثلاً درباره نمرات کارنامه‌اش می‌پرسه که چرا پایینه یزدان با پررویی بهشون جواب میده و میگه خب خودش میره بالا دیگه من درس می‌خونم ولی نمی‌دونم چرا تو مخم نمیره عماد میگه اصلاً اینارو ول کن وقتی پدرتو دیدی خودت چی می‌خوای بهش بگی؟ او بهش میگه همه بلاهایی که سرم این چند سال اومده را واسش میگم سختی‌هایی که کشیدم در آخر میگه اما نه ولش کن نمی‌گم عماد ازش دلیلشو می‌پرسه که یزدان میگه الکی به هم می‌ریزه و ناراحت میشه.

غلام وقتی به کارگاه نجاری و محل کار پدرش رسیده بهش میگه که باخته دیگه نمی‌خواد کشتیو ادامه بده پدرش باهاش حرف می‌زنه و بهش میگه تا وقتی که هدفتو ندونی و تصمیم نگیری که اصلاً برای چی کشتی می‌گیری میبازی! باید هدف داشته باشی اما غلام تصمیمشو گرفته که دیگه کشتیو بذاره کنار. عماد رفته دم زندان دنبال پدر یزدان. او وقتی از زندان آزاد میشه آنها به طرف خونه راهی میشن که اون مرد بهش میگه میشه بزنی کنار یکم با هم حرف بزنیم؟ بعد از کشیدن یه نخ سیگار به عماد میگه تو محلی که زندگی می‌کردیم قدیم یه خونواده بود که خیلی پولدار بودن هیچ کم و کسری نداشتند و همه چیشون تو بهترین درجه بود همه بهشون حسادت می‌کردن و باهاشون مشکل داشتن انگار که پول مارو خورده بودن! منو دوستم تصمیم گرفتیم یه روز پسرشونو که دو سالش بود بدزدیم بعدشم تو خیابون ولش کردم عماد که تا ته ماجرا را رفته حسابی به هم ریخته و بهش میگه تو واقعاً چیکار کردی؟

او بهش میگه وقتی اومدن زندان و بهم گفتن که بچه‌ات اومده ملاقات جا خوردم گفتم من که اصلاً بچه ندارم! اما به خودم اومدم و گفتم این تنها راهیه که می‌تونم از اعدام خلاص پیدا کنم و از اینجا بیرون بیام و شروع می‌کنه به گریه کردن و به هم ریخته که به عماد میگه پسر بچه‌ای که تو دو سالگی دزدیده بودمش بعد از ۹ سال منو از زندان آزاد کرده! عماد بهش میگه اون بچه اینو بفهمه داغون میشه من چی برم بهش بگم؟ فردای آن روز غلام با دوستاش وقتی از مدرسه برمی‌گردن آنها به غلام میگن که یه مسابقه تو شهرداری قرار برگزار بشه که فینال تو استادیوم آزادی برگزار میشه و جایزه‌اش هم نقدیه غلام بهشون میگه من که مسابقه نمیدم دیگه کلاً کشتیو گذاشتم کنار. آنها بهش میگن که ولی اون پسری که دیروز تورو برد هم شرکت کرده غلام یکم دودل می‌شه. وقتی میره سمت خونه می‌بینه که سرپرست کارگاه اومده و میگه صاحب اینجا بهم گفته باید اتاق‌هارو تخلیه کنین چون می‌خواد به متراژ کارگاه اضافه کنه پدر غلام بهشون میگه چه جوری می‌تونیم تو یه هفته خونه پیدا کنیم؟ اگه می‌تونستیم که کلاً اینجا زندگی نمی‌کردیم! پولشو از کجا بیاریم؟

غلام با شنیدن این حرفا تصمیمشو می‌گیره که تو مسابقه شرکت کنه و برنده بشه که پولشو بده به پدرش تا خونه بگیرن. او میره ثبت نام می‌کنه. عماد به همراه پدر قلابی یزدان به شهرداری رفتند که امیرعلی وقتی به اونجا میره با دیدن اون مرد باهاش دعوا می‌کنه و میگه ببین چه بلایی سرمون بچه داری میاری؟! یزدان الان تو خونه منتظره که تو رو ببینه به عنوان پدرش الان چی باید بهش بگیم؟ عماد از امیرعلی می‌خواد خودشو کنترل کنه و از اونجا بره. آنها با همدیگه میرن به همان محله و خونه‌ای که او بچه را ازشون دزدیده بود اما اون مرد بهشون میگه ما بچه‌ای گم نکردیم و به داخل خونه میره. او عماد و امیرعلی را پیش رفیقش می‌بره که باهاش دزدی کرده بود اما او هم قبول نمی‌کنه و میگه من همچین کاری نکردم معتادی؟ توهم زدی؟! او کلافه میشه و پیش عماد برمی‌گرده. روز مسابقه رسیده و تو دور اول غلام می‌بره اما تو دور بعدی از همان شخصی که قبلاً شکست خورده بود دوباره شکست می‌خوره و با ناراحتی به خونه میره که پدرش میره پیشش و اونو دلداری میده و میگه حالا چرا انقدر مسابقه واست مهم بود؟ غلام میگه می‌خواستم برنده شم و با پولش خونه بگیریم پدرش تشویقش می‌کنه و میگه پس بالاخره با هدف رفتی تو رینگ تو همین الانشم بردی! بابت خونه هم ناراحت نباش خودشون پول میدن بهم برای اجاره و خرد خرد از حقوقمون کم می‌کنند غلام خوشحال میشه....

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه