خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال فریبا از شبکه سه سیما + عکس

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال فریبا را برایتان آماده کرده ایم.

خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال فریبا از شبکه سه سیما + عکس
صفحه اقتصاد -

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال فریبا را برایتان آماده کرده ایم. شبکه سه از امشب سریال «فریبا» را به تهیه‌کنندگی سیدرامین موسوی‌ملکی و کارگردانی محمود معظمی روی آنتن می‌برد. این سریال در ۴۰ قسمت ۴۵ دقیقه‌ای و با موضوعات اجتماعی وپلیسی، به بررسی مسائل وچالش‌های فضای مجازی و اینفلوئنسرها می‌پردازد و داستان‌های جذابی را در این زمینه روایت می‌کند.

سریال فریبا از ۲۲ دی‌ماه هر شب ساعت ۲۰:۴۵ از شبکه سه پخش خواهد شد. در این مجموعه، بازیگران مطرحی همچون علیرضا خمسه، محمود پاک‌نیت، ثریا قاسمی، حمیدرضا پگاه، ساناز سعیدی، نسیم ادبی و... به ایفای نقش پرداخته‌اند و با هنرنمایی خود، به جذابیت داستان کمک می‌کنند. 

خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال فریبا

ابراهیم و ترنم تمام آدرس‌ها را رفتن و پک‌هارو پخش کردن به یک آدرس می‌رسند که ابراهیم به ترنم میگه این یکیو تو باید بری انجام بدی آدرسشو نوشتم فقط بدون ماشین باید بری ترنم میگه همه رو که خودت رفتی اینم می‌رفتی دیگه من چی باید بگم؟ ابراهیم میگه لازم نیست چیزی بگی فقط میری اینو تحویل میدی و میای، تو این فاصله که ترنم میره بسته را تحویل بده ابراهیم میره خونه شون که تو همون منطقه پایین شهره اون برای خواهر کوچیکش خوراکی خریده سپس مادرش به ابراهیم میگه که برای پنجشنبه یادت نره ابراهیم میگه پنجشنبه مگه چه خبره؟ مادرش میگه باید بریم ملاقات پدرت خیلی بی‌تابی می‌کرد حالش خوب نیست نگرانشم، گریه میکرد سری آخر. ابراهیم بهش میگه همین هفته پیش اونجا بودیم و دلش نمی‌خواد که بره به ملاقات پدرش اما وقتی ناراحتی مادرش را می‌بینه قبول می‌کنه و میگه آخر هفته مرخصی می‌گیرم تا بریم به ملاقاتش.

ترنم به جای ماشین برگشته و می‌بینه که ابراهیم نیست او بهش زنگ می‌زنه و می‌پرسه که کجاست چون همینجوریش دیر شده باید برگرده سریع خونه ابراهیم میگه الان میام سپس با همدیگه به سمت شرکت راهی می‌شن تا ماشین را تحویل بدن. نسترن به خانه رفته اما وقتی می‌خواد بره داخل منصرف میشه و اول میره پیش خواهرش نرگس. اونجا باهاش درد و دل می‌کنه و میگه چرا بابا بدون گفتن به من رفته کافه پیش بهروز؟ نرگس میگه نباید می‌رفت نسترن میگه مشکلم به رفتنش نیست مشکلم اینه که رفته اونجا با سوال و خط و نشون‌هایی که کشیده اونو ضایع کرده و کوچیکش کرده اگه از همون اول بهم می‌گفت بهروز نه دورشو خط بکش منم می‌گفتم باشه نه اینکه از اول چیزی نگه بعد با خط و نشون کشیدن و شرط‌های الکی سنگ بزاره جلوی پامون!

نرگس میگه تو بابارو اینجوری شناختی؟ اون اگه از اول مخالف بود از همون اول می‌گفت نه ولی اجازه داد بیان خواستگاری چون مخالف نبود بعدشم رفته کافه باهاش حرف زده چرا چون برای بچه‌اش نگرانه و فکر می‌کرده که تو نگرانیشو درک می‌کنی! سپس باهاش صحبت می‌کنه و می‌خواد بره که نسترن بهش میگه نرگس من بهروزو دوست دارم نرگس جا می‌خوره و با کلافگی از اونجا میره. سر میز شام نسترن غذا نمی‌خوره و با بی‌میلی میگه من برم یه سری کار دارم اونارو انجام بدم مادرش میگه تو که هنوز چیزی نخوردی؟ نسترن میگه میل ندارم بیشتر نگران اینم که کارا تموم نشه سپس به اتاقش میره. فردای آن روز مادرهایی به همراه بچه‌هاشون به سوله برای فیلمبرداری اومدن برای تبلیغ پوشک کارگردان با ابراهیم صحبت می‌کنه و میگه خدایی من باید تبلیغ پوشک انجام بدم؟ این کارو فقط به خاطر آقا بهداد قبول کردم وگرنه تبلیغ برای برندای معتبر، فریباشو اینا کار منه نه پوشک بچه!

همان موقع بهداد میاد و ازش می‌پرسه که کارا چه جوری پیش میره او میگه همه چیز خوبه فقط یکم گریه‌های بچه‌هارو که می‌شنوی کار پوشک این دردسرارو هم داره صد دفعه باید فیلمبرداری کنیم تا یکیش خوب در بیاد. مادرهای بچه‌ها با همدیگه سر اینکه کدومشون فالوورهای پیجشون بیشتره کل کل می‌کنن یکی از مادرها که بچه‌اش هم مدام گریه می‌کنه سعی در آرام کردن بچه‌اش داره یکی از مادرها که خیلی پر ادعا هم هست گلگی می‌کنه و میگه گریه‌ بچه ات سر مارو داره می‌خوره اگه انقدر بچه‌ات اذیت میشه خب نیارش اینجا اون بچه هم گناه داره! او بچه‌اش را برمی‌داره تا ببره پوشکشو عوض کنه. ترنم هم باهاش میره راهنماییش می‌کنه. نسترن کیس‌های ازدواج فریبا را که پیدا کرده برای سوگند اطلاعاتشونو میگه و عکسشونو نشون میده سوگند گزینه‌های خوب را جدا می‌کنه و بقیه را میگه از لیست حذف کنه.

سپس بهش میگه باید صداشونو هم بشنوم ازشون تست بگیر و فایلشو برام بفرست تا بهت بگم. بهروز هرچی به نسترن زنگ می‌زنه او جواب نمیده بهروز کلافه میشه که صاحب کافه که دوستشم هست میره صحبت می‌کنه و میگه جواب تلفن‌هاتو نمیده؟ بهروز میگه نه اون حالش از من بدتره او به بهروز میگه نذار هیچکس فرصتتو ازت بگیره همیشه بجنگ. سر فیلمبرداری اون بچه انقدر گریه می‌کنه که همه کلافه شدن مادر اون بچه رو به کارگردان و بقیه میگه من ازتون معذرت می‌خوام اگه خسارتی بابت پوشک یا هر چیز دیگه‌ای باید بدم بگین پرداخت کنم من دیگه اینجا کاری ندارم و بچه‌مو الان می‌برم.

سپس از سوله بیرون میره که ترنم میره دنبالش تا منصرفش کنه تا اون زن بهش میگه که نمی‌خوام بیشتر از این بچه‌مو اذیت کنم و تحت فشار بزارم بچه من اصلاً پسره فقط برای اینکه گفته بودین دختر باید باشه شبیه دخترا کردمش ترنم دلیلشو می‌پرسه که اون زن بهش میگه سقف بالای سرمونو دارن خراب می‌کنن به پول احتیاج داشتم مجبور بودم و از اونجا میره که ترنم حسابی جا خورده. فریبا تو خونه مدام سعی می‌کنه فیلم بگیره برای پیجش اما نمی‌تونه و به سختی لبخند می‌زنه و بغضش اجازه نمیده و از این وضعیتی که توش گیر کرده حسابی به هم ریخته. سوگند به فریبا زنگ می‌زنه و بهش فشار میاره و میگه می‌خوام فردا از خواب بیدار شدم اول پست تورو رو گوشیم میخوام ببینم بعد از قطع تماس فریبا می‌خواد فیلم بگیره که از شدت فشاری که روشه شروع می‌کنه به داد زدن سپس گوشیو خرد می‌کنه و میشینه گریه می‌کنه...

 

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال فریبا

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه

آخرین اخبار