خلاصه داستان قسمت ۴ سریال فریبا از شبکه سه سیما + عکس

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۴ سریال فریبا را برایتان آماده کرده ایم.

خلاصه داستان قسمت ۴ سریال فریبا از شبکه سه سیما + عکس
صفحه اقتصاد -

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۴ سریال فریبا را برایتان آماده کرده ایم. شبکه سه از امشب سریال «فریبا» را به تهیه‌کنندگی سیدرامین موسوی‌ملکی و کارگردانی محمود معظمی روی آنتن می‌برد. این سریال در ۴۰ قسمت ۴۵ دقیقه‌ای و با موضوعات اجتماعی وپلیسی، به بررسی مسائل وچالش‌های فضای مجازی و اینفلوئنسرها می‌پردازد و داستان‌های جذابی را در این زمینه روایت می‌کند.

سریال فریبا از ۲۲ دی‌ماه هر شب ساعت ۲۰:۴۵ از شبکه سه پخش خواهد شد. در این مجموعه، بازیگران مطرحی همچون علیرضا خمسه، محمود پاک‌نیت، ثریا قاسمی، حمیدرضا پگاه، ساناز سعیدی، نسیم ادبی و... به ایفای نقش پرداخته‌اند و با هنرنمایی خود، به جذابیت داستان کمک می‌کنند. 

خلاصه داستان قسمت ۴ سریال فریبا

فریبا و بقیه به تهران برگشتن که تو فرودگاه طرفداران فریبا میرن سمتش و دورشو میگیرن فریبا که در حال لایو گرفتنه طرفدارهاشو تحویل میگیره و باهمدیگه لایو میگیرن و صحبت میکنن. سپس تو مسیر نسترن ازش میپرسه که اون مزاحمه چیشد؟ هنوز خبری ازش هست؟ او میگه آره هنوز هرازگاهی سر و کله اش پیدا میشه با یه  پیج دیگه میاد بلاک میکنم دوباره با یه پیج دیگه میاد. آنها وقتی به نزدیک ساختمان میرسن فریبا به آقای امینی زنگ میزنه تا بیاد دم در چمدان هاشو ببره بالا. وقتی فریبا از نسترن جدا میشه و میخواد بره داخل که صدای گربه میشنوه و میترسه برمیگرده سمت صدا و مردیو میبینه که به سمت پارکینگ میره. او با ترس به داخل میره و میره تو آسانسور که وقتی در باز میشه میره تو و پلاستیکی اونجا میبینه که وقتی توشو نگاه میکنه گربه ای مرده اونجا میبینه که جیغ میزنه. وقتی امینی میاد واسش آب قند میاره و میپرسه چیشده؟

او ماجرارو تعریف میکنه سپس وقتی حالش بهتر میشه میره به واحد خودش. نسترن به خانه رفته و سوغاتی خانواده شو میده. آخرشب به خواهرش کمک میکنه تا بچه هاشو ببره به واحد خودش که اونجا باهاش صحبت میکنه و میگه یه چیزی هست یه اتفاقی افتاده که نمیگی چیشده؟ نسترن میگه چیزی نشده نه بابا! اما او اصرار میکنه که در آخر نسترن میگه راسیتش بهزاد اومده بود استانبول او میگه چی؟ این همه راه اومد اونجا تا تورو ببینه؟ نسترن میگه آره چند ساعتم بیشتر نبود بعد دوباره رفت یکراست فرودگاه برگشت تهران خواهرش میگه شوهر منم اوایل قبل از ازدواج این کارهارو میکرد نسترن میگه فقط واسه دیدنم نیومده بود او میگه پس واسه چی اومده بود؟ نسترن میگه اومده بود بهم حلقه بده خواهرش جا میخوره و میگه چی؟

نسترن میگه من قبول نکردم گفتم اینجوری نمیشه چرا فکر کردی من اینجوری قبول میکنم! خوره‌ش میگه خوب کاری کردی سپس بعد از کمی حرف زدن باهاش میگه الان چای خوردن داره برم دم کنم بیام. سوگند به خونه رفته که بهزاد میخواد واسش قهوه درست کنه اما وقتی میفهمه که اصلا از دیروز چیزی نخورده میگه پس نخوری بهتره سوگند بعد از کمی حرف ردن باهاش میره تا کمی بخوابه و استراحت کنه. فردای آن روز فریبا وقتی از خواب بیدار میشه میبینه تو یخچال چیزی نداره که به اشتراک تو سوپرمارکت زنگ میزنه و میگه از همونایی که همیشه واسم میفرستادی بیار فعلا مغزم کار نمیکنه او قبول میکنه و میگه ولی جسارتا فریبا خانم اگه میشه حسابتونو تسویه کنین چون خیلی رقمش داره میره بالا او میگه چقدر شده تا الان؟

او حساب میکنه و میگه بدون خریدهای امروز ۲۷ تومن و خورده ای فریبا جا میخوره و میگه باشه فاکتور کاملا واسم بفرست با خریدهای امروز من تا آخر ماه تسویه کنم او قبول میکنه. سپس تو فکر میره و به فیلم تبلیغاتی که واسه اون مهندس انجام داده بود نگاه میکنه و نقشه ای میکشه. او آماده میشه و لایو میگیره. سپس بعد از کمی سلام و احوالپرسی باهاشون بهشون میگه که راسیتش من چیزی متوجه شدم که گفتم بهتون خبر بدم چون واسم خیلی عزیز هستین و نمیخوام همچین اشتباه بزرگیو بکنین. خونه ای قبلا واستون تبلیغ کردم و گفتم سرمایه گذاری کنین وقتی رفتم از نزدیم پروژه را دیدم متوجه شدم برخلاف چیزهایی که گفته بودن دارن عمل میکنن و هیچ کدوم از اون المان هایی که گفته بودنو نداره! و به خاطر این سوء استفاده از اعتماد من قراردادمو فسخ کردم!

گفتم بهتون خبر بدم که اگه خواستین فسخ کنین سپس شروع میکنه به بدگویی کردن از اون پروژه و میگه ولی با دست پر اومدم از استانبول یه پروژه دیدم اونجا که باید فقط ببینینش فوق العاده ست حالا بعدا سر فرصت واستون تعریف میکنم سپس جوری حرف میزنه که همه واسشون سوال میشه و شروع میکنن به حرف زدن و سوال کردن که الان باید چیکار کنن واقعا باید فسخ کنن؟ فریبا بعد از قطع لایو لبخند میزنه. از طرفی صولتی هرچی بهش زنگ میزنه او جواب نمیده که سوگند به فریبا زنگ میزنه و میگه یکم تند نرفتی؟ او میگه نه خیلیم کمش هم هست اگه کاری نمیکردم که آتیش میگرفتم!

سوگند سعی میکنه مجابش کنه تا جواب صولتیو حداقل بده که فریبا میگه جواب بدم که هرچی از دهنش درمیاد بگه بهم؟ باید بفهمه که من کیم با من جوری که با بقیه رفتار میکنه نباید رفتار کنه! فریبا رفته پیش مدیر ساختمان و فیلم دوربین های مدار بسته را چک میکنن که میبینن تو ساختمان کسی نیومده سپس وقتی دوربین پارکینگ را چک میکنن فریبا با  دیدن مردی سرتاپا سیاه پوش میگه این خودشه این جلوی بلوک منو تعقیب میکرد که ترسیدم سریع اومدم تو بعد اون رفت سمت پارکینگ خودشه سپس از روی مانیتور عکس میگیره که میبینه کیفیتش پایینه و ازش میخواد تا فایلشو در اختیارش بزاره چون میخواد بره کلانتری فیلمو بهشون نشون بده او قبول میکنه....

 

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال فریبا

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه

آخرین اخبار