خلاصه داستان قسمت ۳ سریال فریبا از شبکه سه سیما + عکس
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۳ سریال فریبا را برایتان آماده کرده ایم.
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۳ سریال فریبا را برایتان آماده کرده ایم. شبکه سه از امشب سریال «فریبا» را به تهیهکنندگی سیدرامین موسویملکی و کارگردانی محمود معظمی روی آنتن میبرد. این سریال در ۴۰ قسمت ۴۵ دقیقهای و با موضوعات اجتماعی وپلیسی، به بررسی مسائل وچالشهای فضای مجازی و اینفلوئنسرها میپردازد و داستانهای جذابی را در این زمینه روایت میکند.
سریال فریبا از ۲۲ دیماه هر شب ساعت ۲۰:۴۵ از شبکه سه پخش خواهد شد. در این مجموعه، بازیگران مطرحی همچون علیرضا خمسه، محمود پاکنیت، ثریا قاسمی، حمیدرضا پگاه، ساناز سعیدی، نسیم ادبی و... به ایفای نقش پرداختهاند و با هنرنمایی خود، به جذابیت داستان کمک میکنند.
خلاصه داستان قسمت ۳ سریال فریبا
از رزوشن هتل به نسترن خبر میدن که یه نفر باهاتون کار داره بیرون او وقثتی به جلوی هتل میره میبینه که بهزاد اونجا اومده او جا میخوره و میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ مگه همین چند ساعت پیش تو کافه نبودی از اونجا باهام تماس تصویری نگرفتی؟ او میگه چرا ولی برای من هیچ کاری واسه تو غیر ممکن نیست! سپس باهمدیگه میرن بیرون تا بگردن و میرن. تو ساحل بهزاد جلوش زانو میزنه و ازش خواستگاری میکنه که نسترن میگهاین کار یعنی چی الان؟ بهزاد میگه الان دیگه همه اینجوری درخواست میکنن نسترن میگه ما چیمون شبیه بقیه ست؟ سپس قبول نمیکنه و از اونجا میره بهزاد دنبالش میره و سعی میکنه آرومش کنه تا باهاش قهر نکنه و حرف بزنن. آنها رو نیمکت میشینن و بهزاد بهش میگه خوب من چیکار کنم؟ الانا دیگه اینجوری پیشنهاد میدن نسترن میگه خودت خوب میدونی وضعیتمون بابام اجازه نمیده!
بهزاد میگه خوب اون موقع من شغل نداشتم الان دارم تو کافه کار میکنم نسترن میگه آره کار میکنی ولی کارت هنوز ثابت نیست! حقوق ثابت نداری اینجوری بابام راضی نمیشه! بعد از کمی حرف زدن باهم کنار میان تا زمانیکه وضعیتشون خوب نشده فعلا ماجرای ازدواجو عقب بندازن. فیلم دعوای شرخرها را برای سوگند و فریبا میفرستن تا ببینن. سوگند کلافه شده و بهم ریخته از طرفی فریبا به مهندسی که شرخرهارو اجیر کرده زنگ میزنه و میگه این کارها چیه؟ اونا باهم صحبت میکنن و فریبا میگه من اصلا با کسی که فقط دو ماه چکش عقب افتاده این کارهارو میکنه کاری ندارم! اصلا میدونی چیه؟ قرار شده بود در ازای اون استوری و تبلیغاتی که من کردم و اون خونه هاتو قالب کردی به مردم بهم خونه بدی. کو؟! خونه رو زدی به اسمم؟ نه! پس منم قراردادو فسخ میکنم به همین راحتی! او میگه ولی متأسفانه سوگند بهم چک ضمانت داده در ازای پایبند بودن به قرارداد نمیخوای که بیوفته زندان! سپس بعد از کمی بحث فریبا تلفنو قطع میکنه.
سوگند تو ساحله که فریبا میره پیشش و بهش میگه چرا به من نگفتی چک ضمانت دادی به اون مهندسه؟ چرا مخفی کردی؟ سوگند میگه چیکار کنم؟ باید این ضمانتو میدادیم تا کار پیش بره! سپس از گرفتاری که توش گیر کردن حرف میزنن که فریبا میگه از پسش برمیایم اون قرارداد با ترکارو میگیریم باید بتونیم تو بگو من چیکار کنم همون کارو میکنم تا پیج رشد کنه. سوگند میگه والا من میگم تو همش توش یه داستانی درمیاری! فریبا میگه من کم کارهایی که گفتیو انجام دادم؟ من که چه خوشم میومده چه نه انجام میدادم! سوگند میگه راسیتش یه پروژه الان هست که میخواد باهاش همکاری کنی تبلیغ کنی فریبا میگه کیه؟ او استودیوش نشون میده و میگه با سایت شرط بندی ببین چه پولی داره به جیب میزنه! فریبا میگه با بنی معلول؟ من عمرا با این کار کنم! این چه آدمیه دیگه! من ازش حالم بهم میخوره با این شرط بندیو این کارهام مخالفم! چجوری تبلیغ کنم؟
سوگند میگه فکر کردی من خوشم میاد ازش؟ از کارهایی که جلو دوربین میکنه حالت تهوع میگیرم ازش ولی من به چشم یه همکاری یه پروژه بهش نگاه میکنم بعد از کمی حرف زدن سوگند به هتل میره اما فریبا میمونه تا کمی فکر کنه. وقتی به هتل میرسه میبینه که نسترن جلوی در هتل وایساده او میگه اومدم یکم هوا بخورم و باهم به داخل میرن. فردای آن روز ترنم تو خونه درحال تعریف کردن ماجرای اومدن شرخرها تو شرکته و برای اینکه اون کارو از دست داده حسابی ناراحت و کلافه ست که مادرش بهش میگه بهتر که بهم خورد اصلا اگه کارشون درست حسابی بود اون اتفاق نمیوفتاد! خدا دوست داشته تا بهت زود فهموندی که باهاشون همکار نشی! همان موقع گوشیش زنگ میخوره که از طرف یه اینفلوئنسر دیگه بهش میگن برای دادن تست بیاد فردا به آدرسی که میدن بهش او با خوشحالی قبول میکنه سپس با خوشحالی به مادرش میگه و پیجشو بهش نشون میده.
مادرش با دیدن پیج اون شخص میگه اینکه از تو هم دیوونه تره! و میخندن. فردای آن روز ترنم میره به محل فیلمبرداری کلیپ برای تست که دختر در حال بازی اصلا کارشو خوب انجام نمیده که کلافه میشه. او میره پیش مدیربرنامه اش و میخواد تا اجازه بده اون بره به جای اون خانم نقشو بازی کنه که تستم رد بشه اما او میگه نمیشه باید منتظر باشین آخرین نفر! سپس وقتی اصرارشو میبینه میخواد ازش سوءاستفاده کنه که او عصبی میشه و با کیف میزنه تو صورتش و از اونجا میره. شب سوگند با سامی قرار میزاره تا فریبا و بنی معلول را بیارن تا ببینن به توافق میرسن یا نه اما اونجا بعد از کمی کری خوندن بنی برای فریبا مردی به اونجا میاد و جو را بهم میریزه و میگه که من تو شرطبندی بردم ولی تو پول منو خوردی کلاهبردار! فریبا و سوگند از اونجا میرن. سوگند به خاطر بهم خوردن قرارداد عصبیه که فریبا میگه د سمتش میکنیم یکی دیگه پیدا میشه غصه نخور!...
نظر شما