خلاصه داستان سریال گردن زنی قسمت ۱۵ + لینک مستقیم دانلود قسمت آخر سریال گردن زنی

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد بطور اختصاصی خلاصه داستان قسمت ۱۵ که قسمت پایانی سریال گردن زنی می باشد و در روز ۳۰ آذر منتشر شده است را می خوانید.

خلاصه داستان سریال گردن زنی قسمت ۱۵ + لینک مستقیم دانلود قسمت آخر سریال گردن زنی
صفحه اقتصاد -

آخرین و پانزدهمین قسمت سریال گردن زنی به کارگردانی سامان سالور در روز جمعه ۳۰ آذر ساعت ۱۲ ظهر منتشر شد، سریال گردن زنی در ژانر درام، معمایی در سال ۱۴۰۳ از شبکه خانگی و پلتفرم فیلم نت منتشر شده است، این سریال با بازی کیسان دیباج، حسن معجونی، مهران غفوریان، سمیرا حسین پور، ترلان پروانه، الیکا ناصری، رؤیا نونهالی، پژمان بازغی، مهدی حسینی نیا، ستایش رجایی نیا و ... می باشد. در این مطلب خلاصه داستان قسمت پانزدهم را خواهیم خواند.

خلاصه داستان سریال گردن زنی قسمت آخر

مانی و سایه با هم تو کافه نشسته بودند و از گذشته صحبت می کنند، سایه مدام از مانی میپرسه چه خبر شده که امشب منو آوردی اینجا و بهم کادو میدی تو داری یه کاری می کنی؟ مانی میگه قراره از فردا برگردیم خونه خودمون. همه چیز رو فراموش کنیم و از نو شروع کنیم. سایه میگه یعنی تو می خوای از سیاه در بیای؟ مانی میگه از سیاه در بیاییم. من تو این چند وقت اذیتت کردم آدمه سابق نبودم ولی یه چیزی می خوام بگم تو رو ارواح روح شادی هرچیزی شد تو زندگیت رو بکن. بعد از سایه میخواد چشماشو ببنده و میره پیش مسئول موزیک کافه و ازش می خواد برنامه ای رو که باهاش هماهنگ کرده رو انجام بده، بعد یه لباس سفید برمی‌داره و به سایه نشون میده و همراه با موزیک درخواستیش که داره پخش میشه لب میزنه میشه.

امیر تو اداره یکبار دیگه اتفاقاتی که افتاده رو با همکاراش مرور می کنه و با اطلاع از پول زیادی که از حساب بردیا به حساب طناز ریخته شده میگه که مشخصه کل خونواده درگیره ماجران فقط ما یه مدرک درست درمون نداریم وگرنه یه بلایی سرشون میوردم. تو یه کیسه مشکی چاقوی قبلی بردیا رو به دست امیر میرسونن، امیر متوجه میشه که مونا اینو اورده، مونا میگه الان که مطمئن شدید چرا فریبرز رو دستگیر نمی کنید، امیر میگه با این اوصاف باید آفاق رو هم دستگیر کنیم بخاطر دست بردن تو مدارک. امیر از مونا میپرسه چرا نیما سند خونه گیسو رو واسه بانک گذاشته، مونا اظهار بی اطلاعی می کنه و میگه من هنوز نمیدونم چرا گیسو باید کنار وکیل شیخ بایسته، امیر میگه شاید ازش آتو داشته، شاید نیما هم خواسته با این وکیله گیسو رو دور بزنن. امیر میپرسه باور کنم نمیدونی سیامک کجاست؟ بهتره هرچی میدونی بگی تا بعدا حسرتش رو نخوری. همون لحظه به امیر اطلاع میدن که فریبرز رو دستگیر کردن و زنش هم از بلندی پرت شده بیمارستانه. مونا شوکه میشه میگه اون حامله است. 

گیسو همچنان بیمارستانه و مسعود همراهشه، به مسعود میگه هرچی سرت اومده حقت بود و برای اون یکم اضافه هم ببخش، من هرچی بود به نیما وکالت دادم فکر نمیکردم نیما ما رو بی خانمان کنه، من اون اوایل یه چیزهایی فهمیده بودم که نیما و شیخ با هم زد و بند دارند دیر فهمیدم سر ماجرای شادیه، بخاطر باران بهش اعتماد کردم تو فکر میکنی باران هیچی نمی‌دونست؟ مسعود میگه کاش لااقل به بچه هات و به بهمن اعتماد میکردی. 

امیر متوجه میشه بجز بردیا ، دو بار هم بهمن به حساب طناز پول ریخته. امیر دوباره از مونا میپرسه که چیز جدیدی نداری درباره سیامک بگی. مونا با این اخباری که شنیده بود میگه جنازشو گذاشتن تو قبر بچه ها. 

امیر رد بردیا رو میزنه سمت دریاچه خلیج فارس و سریع راهی اونجا میشه.

بهمن شبونه میره هرچی پول تو صندوق مغازه و طلا تو ویترین بوده رو جمع میکنه میاد پیش بردیا و منتظر طناز میشن از هم جدا میشن تا اگه کلکی بود متوجه بشن.

شب تو خونه در حالی که سایه و مانی هر دو لباس مشکیشون رو با لباس سفید عوض کردن، سایه از مانی می پرسه جون شادی بگو چه خبره، مانی میگه میگم پس تو هم جون شادی نه نیار. بعد کیسه مشکی رو باز میکنه و اسلحه رو بهش نشون میده.

طناز تو رستوران منتظر بوده که تلفنش زنگ میخوره میره بیرون با بردیا تماس میگیره، بردیا همینطور منتظره و یه مقدار پول از بهمن میگیره که گیر نکنه. طناز به بردیا میگه دارم می بینمت چرا دست خالی اومدی، اونم اون پولها رو بهش نشون میده که باور کنه باهاش پول هست.

گردن زنی

هوا بارونی میشه، طناز داخل یه اتاقک کنار دریاچه میشه بردیا رو صدا میکنه، همینکه بردیا می خواسته بره تو بهمن از پشت با چوب میزنه تو سر بردیا و میفته زمین، طناز ترس برش میداره، بهمن بهش میگه گفته بودم نمیتونی دورم بزنی فکر کردی میذارم گند بزنی به زندگیم. تو اون مرتیکه رو گذاشتی تو زندگیم. طناز میگه تو خودت گفتی کسی خونه نیست. بعد با طناز گلاویز میشه، بردیا بی حال بلند میشه و میره دنبالشون از دور میبینه بهمن چطور طناز رو میزنه، میره جلو و میگه بهمن نزن، بهمن میگه اگه شما گذاشته بودید الان آواره خیابون نبودیم من فقط می خواستم مدرک داشته باشم که اون نیما به گیسو هم بلوف زده، بردیا میگه همه حرفاتو شنیدم مگه باران چیکار کرده بود، بردیا و بهمن با هم درگیر میشن، طناز چوب رو برمی‌داره می خواد که بزنه و پلیس‌ها میرسن و تیر هوایی میزنن اونا دعوا رو تموم میکنند، مامورها همشون رو میگیرن، مونا همه چیز رو می بینه.

داستان برمیگرده عقب و آشنایی بهمن با طناز رو نشون میده که یه روز طناز نیره طلافروشی و به بهمن میگه من طناز سر ماجرای بردیا بهتون پیغام داده بودم، وارد مغازه که میشه قضیه بارداری رفیقش از بردیا رو میگه و بهمن میگه چقدر می خوای؟ مجبور میشه بخاطر بردیا به طناز پول بده تا دهنش رو ببنده. طناز میگه پس یه مقدارش نقد بهم بده، بهمن میخواد از گاوصندوق به طناز پول بده که باز نمیشه طناز میگه اگه باز نمیشه به داداشم بگم بیاد باز کنه، بعد زنگ میزنه به شاهرخ تا بیاد اونجا و اینطوری بهمن با شاهرخ آشنا میشه.

امیر با شنیدن اعترافات بهمن میگه من همه چیز رو خوندم و شنیدم اما دلیلت رو نمیدونم، بهمن میگه من اون وسایل رو از مغازه برداشتم چون بعد از این همه سال حقم بود بردارم برم جاییکه هیچ کس منو پیدا نکنه و برای خودم کار کنم. امیر میپرسه ماجرای قتل باران چی؟ بهمن میگه من نمیخواستم اونطور بشه فقط می خواستم دست نیما رو برای همه رو کنم. من از همون روز که باران به اسم تو بود تا الان فقط می خواستم خانواده ام با هم باشن.

مونا شب تو حیاط خونه به مانی و سایه و آفاق همه چیز رو میگه و آفاق میگه کاش همه اینا خواب بود، مونا میگه من فریبرز رو میتونم تصور کنم اما بهمن رو باورم نمیشه. آفاق میگه بیچاره گیسو، بیچاره من، بیچاره هممون. بعد به سایه و مانی میگه چه خوب کاری کردید سیاهتون رو در آوردید.

شیخ چمدون هاشون رو می بنده و به پیمان میگه مگه برای حمل اسلحه مجوز داری؟ پیمان میگه ابن مجوز نمیخواد جیگر می خواد.

پیمان میره پیش آقا یحیی و دخترش، به دخترش میگه گل کاشتی مثل همیشه فقط ایندفعه بوش همه جا رو برداشته. بعد به یحیی میگه دخترت مَرده، یه دسته پول بهش میده و میگه میخوام برم بیرون با شهناز خانم اختلاط کنم. میرن بیرون و پیمان به شهناز میگه چرا اینکارو کردی، شهناز میگه بالاخره من نفهمیدم چیکار کنم فیلم رو برای بابای بچه بفرستم یا نه؟ پیمان میگه آفرین که سوالت رو درست پرسیدی. بادیگارد پیمان، شهناز رو داخل لاستیک‌ها میندازه و روش بنزین میریزه و پیمان آتیشش میزنه.

امیر لب‌تاپ نیما رو روشن میکنه، داخلش یه فیلم از نیما خطاب به مانی بود، نیما به برادرش تو فیلم میگه: الان که فیلم رو می بینی ما اینجا نیستیم، ممنون که عروسیمون اومدی، ازت می خوام منو ببخشی، همه این مدت حق با تو بود، درست فکر میکردی اون تارا شیخ قاتل شادیه، من چیزهایی میدونستم که تا وقتی نرسیدم کانادا نمیتونستم بگم اما الان فرق میکنه، ویدئو انبار لاستیک رو ادامه این فیلم برات میذارم.

بعد فیلم انبار لاستیک رو که گذاشت امیر می بینه، از رضا می خواد که برن تارا شیخ رو دستگیر کنند بیارن اداره پلیس.

مانی صبح بیدار میشه و می بینه سایه نیست و اسلحه هم سرجاش نیست، سریع راه میفته.

سایه اسلحه رو برداشته و رفته سراغ شیخ، مانی با ماشین میره دنبالش، سایه تو ماشین بیاد شادی اشک میریزه، اسلحه رو با گلوله پر میکنه. شیخ و پیمان و دخترش چمدون به دست میان از خونه بیرون، سایه اسلحه به دست میره سمتشون و میگه بچه منو چرا کشتی؟ دخترمو ازم گرفتی دخترتو ازت میگیرم. شیخ میگه اون فقط یه تصادف بوده. پیمان اسلحه اش رو در میاره و سایه رو تهدید میکنه که اسلحه رو بندازه، اما سایه نمیندازه و پیمان به سمت سایه شلیک میکنه، سایه میفته زمین، پیمان می خواد فرار کنه مانی سر میرسه و همینطور پلیس ها، پیمان رو دستگیر می کنند و اورژانس رو خبر می کنند.

ملاقات پیمان و نیما رو نشون میده که پیمان از نیما میپرسه فیلم انبار لاستیک کهنه ها رو به کسی نشون داده یا نه؟ نیما میگه من اهل مخفی کاری نیستم، پیمان میگه از خانمتون چه خبر؟ نیما میگه من زن ندارم، پیمان میگه بله مورد وطنی اش که خانم باران هستن اما مورد غیر وطنی اش خانم ایزابلا هست، بعد عکسش رو به نیما نشون میده، نیما جا می خوره، پیمان میگه ظاهرا تو راهی هم دارید. من میدونم تو بدهی بار آوردی و سند خونه مادرزنت رو هم گذاشتی گرو بانک، به فرض دادگاه رو شما برنده شدید خانم شیخ میره زندان از اونور هم تو میری زندان، دوباره می پرسه راجع به فیلم انبار لاستیک کهنه به کسی حرفی زدی یا نه؟ نیما میگه نه. پیمان میگه حالا شد.

امیر به فریبرز میگه پرونده ات خیلی سنگینه پس بهتره هر چی میدونی رو بنویسی، فریبرز حال زن و بچه اش رو میپرسه که امیر میگه از وضعیتشون خبر ندارم. فریبرز تعریف می کنه شب وقتی همه خوابیدن رفتم بالا سرش تو گاراژ ازش بپرسم کیه و چرا اومده اونجا، تو درگیری تو حیاط گفته بود پای یکی از ماها وسطه منم گفتم برم ازش بپرسم تا پای گیسو رو گیر بندازم حقم رو ازش بگیرم، وقتی فریبرز میره تو گاراژ سیامک بهش میگه میدونستم طناز دروغ نگفته کلی مدرک ازتون دارم، فریبرز میگه خواستم یارو رو بکشم بندازم گردن گیسو و بچه هاش تا آتوم ازشون بیشتر بشه. امیر از فریبرز میپرسه چرا شاهرخ رو کشتی؟ طناز گفته تو کشتی. فریبرز میگه آدرسش رو از گوشی پدره در آوردم رفتم سراغش، اگه یه بار دیگه برگردم عقب بازم گردنش رو میزنم. فریبرز میگه منو ببرید پیش زنم باید بهش یه چیزهایی بگم بهم بگید بچه ام زنده است یا نه؟

امیر فریبرز رو دست بسته میبره بیمارستان، بعد اونجا دستش رو باز میکنه بره بچه اش رو ببینه، فریبرز میگه خیلی با معرفتی و میره پیش بچه اش تا گواهی ولادتش رو بگیره.

مونا میره سر خاک ، امیر به مونا زنگ میزنه و مونا کنار اسمش رو گوشیش یه قلب قرمز سیو کرده .

گیسو تو بیمارستان آماده میشه بره برای آنژیوکت.‌

مسعود وسایلهاشو جمع میکنه و چمدون بدست از خونه می خواد بره، عزیز میاد پیشش همدیگه رو بغل میکنند، بعد عزیز بهش نوشابه میده با هم بخورن. مسعود میگه تو راست میگی حق با تویه آسمون رو ببین هروقت دوست داره ابریه ، هر وقت بخواد بارون میزنه، رها ، راحت. بعد از عزیز خداحافظی میکنه و در جواب سوال عزیز که میپرسه مسعود کجا میری میگه خودمم نمیدونم.

بردیا که از بلندی می‌ترسه و سر جریانی با باران شرط بسته بوده میره بالای برج میلاد و بوسیله تجهیزات از بالا میپره پایین و از ته دل داد میزنه و اسم باران رو صدا میزنه... و تمام

دانلود سریال گردن زنی قسمت ۱۵

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه

آخرین اخبار