خلاصه داستان سریال گردن زنی قسمت ۱۴ + لینک مستقیم دانلود قسمت ۱۴ سریال گردن زنی
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد بطور اختصاصی خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال گردن زنی را که در روز ۲۳ آذر منتشر شده است را می خوانید.
چهاردهمین قسمت سریال گردن زنی به کارگردانی سامان سالور در روز جمعه ۲۳ آذر ساعت ۱۲ ظهر منتشر شد، سریال گردن زنی در ژانر درام، معمایی در سال ۱۴۰۳ از شبکه خانگی و پلتفرم فیلم نت منتشر شده است، این سریال با بازی کیسان دیباج، حسن معجونی، مهران غفوریان، سمیرا حسین پور، ترلان پروانه، الیکا ناصری، رؤیا نونهالی، پژمان بازغی، مهدی حسینی نیا، ستایش رجایی نیا و ... می باشد. در این مطلب خلاصه داستان قسمت چهاردهم را خواهیم خواند.
خلاصه داستان سریال گردن زنی قسمت چهاردهم
امیر میره اداره پلیس و رضا فیلم عروسی رو بهش نشون میده و حرفهای مسعود رو براش لب خوانی میکنه که به کسی پشت گوشی میگه تو قرار بود کلکش رو امروز بکنی بعد الان داری بهم میگی، اینا صبح برای ترکیه پرواز دارن و من الان آدم از کجا پیدا کنم ...
رضا میگه میخوای بریم بالا سرش اما امیر میگه بذار مطمئن بشم بعد قاضی هنوز بخاطر بردیا ازمون شاکیه.
پرینت تماس های بردیا رو میگیرن می بینند آخرین تماس با بهزاد ژکوند بوده اون کلکسیون چاقوهای خاص داره تو شب عروسی هم داور مسابقه بردیا بوده، امیر میگه بهزاد بیارن اداره.
فریبرز میره محلی که طناز رو بسته بوده و بهش میگه مثل اینکه میخوای حرف بزنی فقط حواست باشه منو نپیچونی. فریبرز دست و پای طناز رو باز میکنه و طناز یه ضربه بهش میزنه و هرطور شده خودش رو به ماشین فریبرز میرسونه و فرار میکنه.
سیمین به فریبرز پیام میده کجایی با بردیا چیکار کنم؟ گوشی فریبرز تو ماشینش بود و طناز پیامش رو می خونه و بخاطر شک پلیس از ماشین پیاده میشه و فرار میکنه. یه جایی میرسه به بردیا زنگ میزنه اما خب بردیا نمیتونسته جواب بده.
مانی تمام حرفهای نگار رو فیلم گرفته بود بعنوان مدرک، سایه ازش درباره فیلمی که می بینه میپرسه مانی بهش همه چیز رو تعریف می کنه و فیلم رو نشون میده سایه میگه حالا چیکار کنیم، مانی میگه دیدی من درست میگفتم اون تارا شیخ شادی رو زیر گرفته. بعدش مانی زنگ میزنه به پرویز میگه اون امانتی که محسن بهت گفته بود رو امشب می خوام.
بهزاد رو میارن اداره پلیس و ازش بازجویی میکنن اعتراف میکنه که چاقو رو پنج برابر قیمت به بردیا فروخته.
امیر، رضا رو میفرسته بیمارستان و میگه بره ببینه از برادر هستی چیزی در میاد؟ رضا گزارش میده که طناز گوشیش رو روشن کرده و با بردیا تماس گرفته.
مونا میره پیش گیسو و بهمن بهشون میگه چرا باید شما وکیل شیخ رو برای وکالت انتخاب کنی اینهمه وکیل هست مگه چه کاریه که باید اون وکالت کنه. امیر میاد منزل گیسو و سراغ بردیا رو میگیره، بهمن میگه از دیشب تلفن هیچکس رو جواب نداده، امیر میگه اینطوری فقط جرمش سنگینتر میشه، گیسو میگه چه جرمی؟ امیر میپرسه میدونستید چاقویی که دیروز باهاش بوده تازه خریده؟ دیروز که آزاد شد بحث دو تا چاقو در بین نبوده. گیسو میگه لعنت به تو که بخاطر کینه داری چیکار می کنی، باران فقط یه نه گفت. امیر میگه اتفاقا بخاطر این نه گفتن یه عمر ممنونم که باعث شد چشمم باز بشه روی خیلی از حقایق. سر داستان بردیا مدرک و شاهد دارم که هیچ وکیلی نمیتونه آزادش کنه. مسعود میاد میگه بردیا چی شده؟ امیر میگه دو تا چاقو هست یکیش پیدا نشده یکیش تازه خریده شده دست بردیاست، اگه دلتون بحال بردیا میسوزه بذارید برم کلکسیون چاقوهاش رو ببینم، مسعود میگه اگه قصدت کمکه بیا ببین. امیر میره اتاق بردیا و میگه جای خالی این چاقو نظرم رو همون موقع جلب کرد بخاطر همین رفته یه چاقو لنگه اون خرید. این پرونده دیر یا زود بسته میشه پس بهتره حقیقت رو بگید، مسعود میگه حقیقت چی؟ امیر میگه اینکه بابای شاهرخ با چاقوی بردیا کشته شده. بهمن میگه میشه بگی اصل کاری کیه که میخوای بازداشتش کنی؟ امیر از بهمن می خواد که اون و مسعود رو تنها بذاره حرف خصوصی داره. امیر از مسعود می خواد راجع به فیلم شب عروسی و حرفهاش توضیح بده، اونم میگه من داشتم با رفیقم که تو بانکه صحبت می کردم، ازش حساب نیما رو خواستم قبل رفتنشون به ماه عسل. امیر از ماجرای مهاجرتشون می پرسه میگه من خبر نداشتم، امیر میگه هستی چطور؟ مسعود جواب میده که نه اونم هیچی خبر نداشته. الان مسئله من بردیاست که نیست، راستش من خیلی وقته تصمیم گرفتم این زندگی رو ول کنم برم تنها چیزی که منو نگه داشته اونه که ببینم بردیا برگشته و حالش خوبه.
شیخ میره دنبال دخترش تا با پدرش خداحافظی کنه و برن برای مهاجرت کارهاشونو بکنن، به خونه که میرسن موبایلی که برای دخترش کادو گرفته بود بهش میده اما نگار ناراحت بود از اینکه به پدر شادی همه چیز رو گفته و به مادرش میگه که اینکار رو کرده، مادرش سریع به پیمان زنگ میزنه و خبر میده و از منشی اش هم میخواد سریع بلیط هاشونو اوکی کنه.
بیتا منشی شیخ به بهمن خبر میده و اونم به مانی میگه که تارا شیخ قراره از کشور بره، مانی میگه میرم کاری دارم انجام میدم برمیگردم.
فیلمی که طناز با ماشین فریبرز فرار کرده رو پلیس می بینه و استعلام پلاک ماشین رو میگیرن که به فریبرز میرسه، امیر و بقیه سریع میرن تا قبل اینکه فریبرز فرار کنه بگیرنش.
فریبرز به سیمین زنگ میزنه میگه همه چیزمو بردن از تو خیابون دارم زنگ میزنم، سیمین میگه اگه گند زده باشی منو دیگه نمیبینی. فریبرز میگه طناز فرار کرد و کیف مدارکو و ماشین و همه چیز رو برد اگه بگیرنش همه چیز میفته گردن ما، وسایلی که می خوای و بردار و از خونه بزن بیرون تا بهت زنگ بزنم بیای به آدرسی که میدم. سیمین موقع رفتن دلش برای بردیا می سوزه و میره آزادش میکنه و میگه یادت نره چه قولی بهم دادی، بردیا میگه گردن بند منو بردار بده به بچه ات ما دیگه همدیگه رو نمیبینیم.
امیر و بقیه مامورا زمانی میرسن خونه فریبرز که دیگه هیچ کس خونه نبوده.
مامور بانک به خونه گیسو میره و بابت وامی که روی سند خونه گرفته اخطار میده چون اقساط وام به درخواست نیما دادگر عقب افتاده و میگه اگه پرداخت نکنید منزل مصادره میشه، گیسو از شنیدن این خبر شوکه میشه.
بردیا گوشیش رو روشن میکنه طناز با خط یه نفر دیگه زنگ میزنه بهش و میگه کیف و مدارک دست منه اگه می خوای دست پر بیا.
مونا میره پیش عزیز، به عزیز میگه گیسو مریض شده بردنش دکتر، مونا به عزیز میگه اگه بفهمه کی به تو گفته بری خونه ما حالش خوب میشه، عزیز میگه من کشتمش، مونا میگه کیو، عزیز میگه همینکه تو ماشین بود اگه من نمیزدم شما می کشتید. من چاقوی بردیا رو برداشتم زدمش چون می خواست آتی رو بزنه. مونا با نوشابه گولش میزنه و عزیز میگه دروغ گفتم داداش فریبرز چاقو رو بهم داد گفت بذارم خونه شما منم تا کیک رو دیدم گذاشتم تو کیک.
گیسو رو به بیمارستان می برن، تا تحت درمان بگیره، بهمن میگه با کارهاش همه چیز رو فرستاد رو هوا، اون به نیما بیشتر از من و بردیا اعتماد داشت، چرا باید اونو قبول داشته باشه تا ما که از خونش هستیم.
سایه با مانی قرار میذاره بره بیرون، آفاق میگه چرا بیرون خب بیاد خونه، سایه میگه ناراحت نشو اما هروقت راجع به شیخ صحبت کردیم زدی تو دهنمون، عشق به نیما نمیذاشت چیزی ببینی. بعد رفتن سایه مونا به آفاق میگه چاقویی که پیدا کردی دم دسته؟
مسعود به بهمن خبر میده که دو تا از رگهای قلب گیسو گرفته و قراره فردا آنژیو بشه، بهمن میگه من تو کتم نمیره از جایی بخوریم که خوابشم ندیدیم، جان من تو هیچی نمیدونستی؟ مسعود میگه من از اون هر چی میدونستم که شما بهم گفتید. بردیا به بهمن زنگ میزنه میگه همه چیز زیر سر فریبرزه حتی کشتن اون یارو تو گاراژ، اینو بدون اگه سیمین نبود معلوم نبود من زنده میموندم یا نه، مدارک هم دست طنازه، برام پول جور کن بریم ازش بگیریم، نمیدونم چطور کیف رسیده دستش اما خدا نکنه پای فریبرز وسط باشه. بهمن به بردیا میگه سمت خونه نیاد چون پلیس دنبالشه.
مانی به پرویز زنگ میزنه ازش امانتی رو میخواد میره پیشش اونم قاطی کیسه پرتقال ها اسلحه رو میده به مانی.
فریبرز و سیمین میرن خونه یکی از آشناهاش تا اونا رو از مرز رد کنه، همینطور منتظر بودن اما طرف نارو میزنه طلبکارهای فریبرز رو خبر میکنه میریزن اونجا، سیمین و فریبرز مجبور میشن از پله های اضطراری فرار کنند که سیمین از پله ها پرت میشه پایین...
نظر شما