یادداشت اختصاصی از حمیدرضا حاجی اشرفی

چرا قهرمانان واقعی اخلاق و مروت را در کنارمان نمی بینیم !؟

دوست عکاس من به تمام معنا هنرمند است . نه تنها در کار خود بلکه نحوه تعامل و ارتباطش با مشتریان و متانتی که در کلام و رفتار دارد ،او را خیلی ها متمایز میسازد . اهل مطالعه و علاقمند به شعر است .

چرا قهرمانان واقعی اخلاق و مروت را در کنارمان نمی بینیم !؟
صفحه اقتصاد -

برای کارهای عکاسی و تهیه فتوکپی و گاهی فقط برای دیدنش به عکاسی میروم .معمولا وقتی میخواهد خاطره ای یا سرنوشتی از کسی را بگوید با یک بیت شعر شروع می کند . یکروز پس از آخرین نشست دوشنبه های بیمه ای که عکاسی رفتم ، عکس چاپ شده دست جمعی شرکت کنندگان در پایان نشست را که از تالار تلگرامی بیمه ای ها برداشته بود ،برایم هدیه آورد .حرکتش زیبا و دوستانه بدیع بود .چندین ساعت پیش که به عکاسی وی رفته بودم ، یک بیت شعر با مضمون قدردانی و معرفت برایم خواند . کنکاو شدم و اصرار کردم ، فلسفه خواندن این بیت را بگوید :

یک مشتری بنام آقای ... دارم که در حدود ۷۵ سالش هست . آدم خوش مشربیه .تازگیها برایم داستان طلاق خودش و همسرش را بعد از چهل و اندی سال زندگی با داشتن عروس و داماد اینچنین تعریف کرد : 

حاجی وقتی از جریان جدایی از همسرش،بعد از چهل و اندی سال میگفت در سخنانش اوج معرفت و قدردانی و مرام یک انسان و یک مرد را در زمان جدایی از همسرش میتوانستی بشنوی . قبلا برایش احترام زیادی قائل بودم اما بعد از آنکه بیشتر شناختمش ، برایم بیشتر قابل احترام شد .

می گفت من هم مثل خیلی ها پس از ازدواج با همسرم با محدودیت سخت مالی و شرایط دشوار شروع کردیم ، اما به تدریج با هم زندگی را ساختیم و وضع مالی ما خیلی خوب شد .همسرم زنی لایق و مهربان بود. فرزندان به بهترین وجه بزرگ و تحصیل کرده شدند و ازدواج کردند . همه چیز خوب پیش میرفت تا اینکه دوستی همسرم با دو تا از خانم ها رفته رفته بر افکار و حرفها و رفتارهای او اثرات منفی گذاردند. طوری که بهانه جویی می کرد . خیلی از مسائل کوچک ،کاه را کوه میساخت و درگیری لفظی درست میکرد و ...

تا یکروز روی درب یخچال روی یک ورقه A۴ نوشته بود : از هم جدا شویم ! و این روش درخواست بر در و دیوار های آپارتمان پر شده بود !

با او بارها صحبت میکند ،ابتدا مسائل مادی را مطرح میکند . همسر آن خانم با اهل خبره مشورت می کند .اما معلمی که به این ایشون ، روش تخریب یک زندگی را یاد میداد، حرفهایش از همه در ذهن آن خانم موثرتر بودند . سرانجام با فرزندانش مشورت میکند و آنها میگویند : وقتی اصرار دارد ، جدا شوید !!!

می گفت ؛ دوستش داشتم و دوستش دارم و هرگز همراهی ها و خوبیهایش را فراموش نمیکردم و نخواهم کرد .سرانجام تسلیم شدم . اما پیش از جدایی ، بدون اینکه حتی فرزندانمان بدانند، یک واحد آپارتمان در حد جایی که زندگی میکردیم و مهریه و وجه نقد کافی برای گذران یک زندگی در نزدیک ۷۰ سالگی یک خانم را به حسابش ریختم و آنگاه جدا شدیم . روز خداحافظی باز هم ضمن تشکر از همه زحماتش به  او در حضور فرزندانمان تاکید کردم ؛ اگر باز هم کمکی خواستی از طریق بچه ها بگو تا انجام وظیفه کنم .....‌. 

آقا مسعود در جملات پایانی گفت : آن خانم در مقابل این رفتارهای عادلانه و با معرفت همسرش کم آورد .ماهها بعد پیغام داد پشیمان و حاضر است همه آن جبران مالی برگرداند و آشتی کند ! اما حاجی پاسخ داده بود ؛ بخاطر حفظ همه خاطرات طولانی خوب ، بهتر است فراموش کنیم‌،این پایان زندگی مشترک را !!! آنچه که بتو دادم ، سهم خودت بود و باید انجام میدادم ...

انصاف و مروت در ذات برخی از آدمها نهادینه است ! و البته درس آموز !

 

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه

اخبار مرتبط سایر رسانه‌ها
    اخبار از پلیکان
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت صفحه اقتصاد هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان
      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت صفحه اقتصاد هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد