خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال تانک خورها | در قسمت بیست و سوم سریال تانک خورها چه گذشت؟
خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال تانک خورها را در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد مطالعه می کنید. همراه ما باشید.
سریال تانک خورها که جایگزین سریال غریبه شده است که در این مطلب خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال تانک خورها را مطالعه می کنید. این سریال از روز یکشنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۳ از شبکه سوم سیما پخش خود را آغاز کرده است. تانک‌خورها درباره افراد گمنام جنگ است و به اتفاقات کمتر شنیده شده از جنگ می‌پردازد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ آرش مجیدی، سروش جمشیدی، بهراد خرازی، علیرضا استادی، احمد نجفی، ثریا قاسمی، هادی دیباجی، میلاد میرزایی، مهدی صباغی، شیرین اسماعیلی، مهرداد بخشی، احمد کاوری، مسعود شریف، پونه عاشورپور، شیوا خسرومهر، سارا باقری، سارا توکلی و فاطمه حاجوی.
قسمت ۲۴ سریال تانک خورها
محسن تو مقر نشسته و در حال خواندن نامه مرضیه هست که ابراز دلتنگی کرده سپس او هم مقررشو بیدار میکنه و ازش میخواد تا برای مرضیه نامه بنویسه. آنها در حال نوشتن نامه هستن که هاشم به اونجا میره و به محسن میگه پاشو باید بریم جایی محسن میگه داریم نامه مینویسیم واسه مرضیه خانم اما هاشم میگه میگم پاشو باید بریم! آنها میرن با جواد لباس عراقی میپوشن و میرن سمت تانکی که نشون کردن تا راهش بندازن. فتحی نشسته و حالش زیاد خوب پاشا میره پیشش و میگه چیشده آقا؟ او میگه چی باید میشد؟! تازه داشتیم نفس میکشیدیم که دوباره برگشت پاشا میگه کیو میگی؟ او میگه به نظرت کیو میگم؟ هاشم دیگه الانم رفتن این تانکو اگه میتونن برگردونن اگه بیارن اینجا دیگه کسی حرف مارو نمیخونه اصلا! پاشا میگه نمیتوننن آقا فتحی مگه به این راحتیه؟ روندن اون تانک ها قلق داره کلاس آموزشی داره همینجوری که نمیتونن بیارنش! انقدر اذیت نکنین خودتونو فتحی میگه امیدوارم.
هاشم و محسن و جواد پیش تانک رفتن که جواد میگه هنوز ۱:۳۰ مونده من بیدارم حواسم هست شما بخوابین اما محسن فقط میخوابه هنوز نیم ساعت مونده که هاشم میگه اگه کسی میخواست بیاد تو این یه ساعت اومده بود بریم اون طول میکشه کارش بریم جواد ناچارا قبول میکنه. هاشم میبینه برق تو تانک کار میکنه ولی وقتی استارت میزنه روشن نمیشه واسه همین شروع میکنه به تعمیر تانک. هوا داره کم کم روشن میشه که حاج یاسر به حاجی پور میگه داره هوا روشن میشه چرا نیومدن؟! نباید میزاشتم برن! و حسابی استرس دارن و چشم به راه هستن تا اونا بیان. هوا کاملا روشن شده و جواد به هاشم میگه بدو هوا روشن شد هاشم! هاشم ازش میخواد هلش نکنه وقتی کارش تموم میشه و میخواد بره امتحان کنه جواد از دور میبینه که یه تانک با چندتا سرباز عراقی دارن یه سمت اونا میان جواد جا خورده و به هاشم میگه هاشم فقط روشن کن اومدن!
هاشم به محسن خبر میده و او سریع میره سوار تانک میشه هاشم شروع میکنه به استارت زدن و جواد با آرپیچی به طرف تانک شلیک میکنه. هاشم بعد از استارت های پشت سرهم بالاخره موفق میشه که تانک را روشن کنه جواد میدوعه و به هاشم میگه از اینور بیا دنبالم و سعی میکنن از دست تانک و عراقی ها فرار کنن درگیری بین اونا صورت گرفته و جواد زخمی میشه و به دستش تیر میخوره و خودشو نجات میده. محسن حسابی ترسیده و از هاشم خواهش میکنه سریع بره. حاجی پور به حاج یاسر میگه اینجوری نمیشه داره ظهر میشه بیاین برین ببینین چیشده! یاسر با یکسری از سربازها میره سمت تانک که تو مسیر هاشم و محسن را میبینن و بهشون میگه که شما برین از اینجا و خودشون با تانک عراقی ها میجنگن و موفق میشن اونارو وادار به عقب نشینی کنن.
یاسر میره پیش جواد و ازش میخواد تا برن از اونجا جواد میگه عراقی ها چی؟ او میگه فعلا عقب نشینی کردن و به جواد کمک میکنه تا به عقب برن. دیدبان از بالای تپه تانکی را میبینه که به حاجی پور میگه تانک داره میاد اینجا! حاجی پور میگه چی؟ دوباره عینکتو نزدی؟ او میگه نه واقعا تانکه داره میاد اینجا! حاجی پور و بچه ها میرن بیرون که با دیدن محسن خوشحال میشه و میگه اون محسنه و همه خوشحالن از اینکه موفق شدن تانک را با خودشون بیارن و بالا پایین میپرن و خوشحالی میکنن و بهشون دستمریزاد میگن و آنها را بغل میکنن. سپس هاشم با حاجی پور حرف میزنه و میگه خوب الان اینو چیکار کنیم به نظرتون؟ باید جایی بریم که تعمیرش کنیم دیگه حاجی پور میگه آره داخل که رد نمیشه از در اینجا هم که نمیشه گذاشت درست نیست باید یه فکری کنیم! سپس حاجی پور به بچه ها میگه بدویین برین بیل و کلنگ بیارین باید این دیوارو بکوبین بریزین پایین تا تانک رد بشه بره داخل که تعمیرش کنن اونا تأیید میکنن و میرن تا انجام بدن....
نظر شما