خلاصه داستان قسمت ۱۸ سریال تانک خورها | در قسمت هجدهم سریال تانک خورها چه گذشت؟
خلاصه داستان قسمت ۱۸ سریال تانک خورها را در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد مطالعه می کنید. همراه ما باشید.
سریال تانک خورها که جایگزین سریال غریبه شده است که در این مطلب خلاصه داستان قسمت ۱۸ سریال تانک خورها را مطالعه می کنید. این سریال از روز یکشنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۳ از شبکه سوم سیما پخش خود را آغاز کرده است. تانکخورها درباره افراد گمنام جنگ است و به اتفاقات کمتر شنیده شده از جنگ میپردازد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ آرش مجیدی، سروش جمشیدی، بهراد خرازی، علیرضا استادی، احمد نجفی، ثریا قاسمی، هادی دیباجی، میلاد میرزایی، مهدی صباغی، شیرین اسماعیلی، مهرداد بخشی، احمد کاوری، مسعود شریف، پونه عاشورپور، شیوا خسرومهر، سارا باقری، سارا توکلی و فاطمه حاجوی.
قسمت ۱۸ سریال تانک خورها
عزیز آقا با پسرهاش میرن به خانه حاج خانم. هانیه وقتی درو باز میکنه تعارف میکنه تا به داخل بیان تو حیاط با دیدن هاشم میرن سراغش و او شروع میکنه او را سرزنش کردن که برادرشو برنگردوند سر خونه زندگیش و بعد از زدن حرف هاش بهش میگه نمیزارم به لحظه مریم مشکی بپوشه نمیزارم شیون و عزاداری کنه! هاشم هیچی نمیگه و با ناراحتی سرشو انداخته پایین که حاج خانم میاد و میگه بایدم مشکی نپوشید باید سفید بپوسه سرشو بالا بگیره به غیرت و مردونگی شوهرش افتخار کنه! به نظرم شما از اینجا برین اینجا چیزی جزء شرافت و غیرت و مردونگی گیرتون نمیاد! و با عصبانیت به داخل میره که عزیز آقا با پسرهاش بدون هیچ حرفی میرن. هانیه میره پیش هاشم و ازش درباره اینکه چجوری حامد شهید شد میپرسه هاشم واسش تعریف میکنه که با ۴ نفر دیگه تو تانک نفربر بود داشتن میرفتن تو خط جنگ که یکدفعه خاموش شد اون وسط عراقی ها هم زدنش.
هانیه میگه اون خودش مکانیک بود مگه چک نکرده بود؟ چرا اینجوری شد؟ هاشم میگه چون به یکی دیگه اعتماد کرده بود و سپرده بود به یه نفر دیگه هانیه میگه خوب باید ازش شکایت میکردی! چرا نکردی؟ او میگه از خودم پیش خودم شکایت میکردم؟ و با ناراحتی میره که هانیه به آرامی اشک میریزه و گوشه ای خیره شده. هاشم رفته نون سنگک خریده تا هانیه لای نون خرما بزاره و بین همه پخش کنن هانیه میگه من نمیتونم این کارو بکنم اصلا دست و دلم نمیره به این کار حاج خانم میگه یعنی چی؟ نبینم سرافکنده باشین و شیون کنینا! سرتونو میگیرین بالا ایثار برادرتونو بی ارزش نکنین! و میره به کارهاش برسه. هاشم رفته به چایخانه که اونجا به حساب و کتاب اون نفربر هم فکر میکنه تا ببینه چرا خراب شد! همکارای گاراژش به اونجا میان و شروع میکنن به نقالی کردن که هاشم بهشون میگه دمتون گرم کارو ول کردین اومدین اینجا؟
سپس از محسن تشکر میکنه که همه رو جمع کرده آورده ولی دیگه برین سر کسب و کارتون شب باید یه لقمه نون حلال ببرین به خانه تون. یکی از همکارهاش بهش میگه که من شنیدم چجوری این اتفاق افتاده ولی باید بگم تانک وقتی خراب باشه اصلا تکون نمیخوره و اگه درست بشه دیگه اینجوری یهو خراب نمیشه که وسط راه بمونی اگه از روغن ریزیش بوده باشه مقدار روغنش کم نیست و با چشم قشنگ مشخصه! هاشم میگه روغن ریزی نداشت! هرچقدر از صبح بالا پایین میکنم اصلا با عقل جور درنمیاد این خرابی تانک! هاشم رفته به گاراژ که محسن با دیدنش میره سریعا سراغش و میگه آقا من نوکرتم دیدم در مغازه رو باز کردین گفتم بیام کمکتون که دست تنها نباشین هاشم میگه اومدم فقط چراغش روشن کنم دیگه دست و دلم به آچار و پیچ گوشتی نمیره!
مریم به خانه مادر هاشم رفته و اونجا میمونه و بهش میگه مامان چرا ما عزاداری نمیکنیم؟ چرا یه مسجد نمیگیریم کاری نمیکنیم؟ حاج خانم باهاس حرف میزنه تا آرومش کنه بعد از چند دقیقه هاشم میگه مریم خانم آقا مهران اومدن دنبالتون مریم میره پیش مهران و بهش میگه که من نمیام همینجا میمونم مهران جا میخوره و میگه چی؟ مگه میشه؟ باید بریم خونه خودت مریم میگه خونه از نظر تو یعنی چی؟ یعنی بتونی راحت باشی توش یعنی توهین کردن و بی احترام کردن به بقیه اونجا راحت نباشه بزرگی به سن و سال نباشه به نظرت کدوم از این موارد اونجا تو خونه عزیز هست؟ من همینجا میمونم حداقل اینجا به مادر دارم غم خوار دارم که حال همدیگرو خوب میکنیم من جایی نمیام و همونجا میمونه...
نظر شما