خلاصه داستان قسمت ۱۰ سریال تانک خورها | در قسمت نهم سریال تانک خورها چه گذشت؟

خلاصه داستان قسمت ۱۰ سریال تانک خورها را در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد مطالعه می کنید. همراه ما باشید.

خلاصه داستان قسمت ۱۰ سریال تانک خورها | در قسمت نهم سریال تانک خورها چه گذشت؟
صفحه اقتصاد -

سریال تانک خورها که جایگزین سریال غریبه شده، از روز یکشنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۳ از شبکه سوم سیما  پخش خود را آغاز کرده است. تانک‌خورها درباره افراد گمنام جنگ است و به اتفاقات کمتر شنیده شده از جنگ می‌پردازد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ آرش مجیدی، سروش جمشیدی، بهراد خرازی، علیرضا استادی، احمد نجفی، ثریا قاسمی، هادی دیباجی، میلاد میرزایی، مهدی صباغی، شیرین اسماعیلی، مهرداد بخشی، احمد کاوری، مسعود شریف، پونه عاشورپور، شیوا خسرومهر، سارا باقری، سارا توکلی و فاطمه حاجوی.

قسمت ۱۰ سریال تانک خورها

هاشم بعد از درست کردن نفربر همگی خوشحال میشن اما دوباره خاموش میشه. هاشم به نفربر رسیدگی میکنه و در آخر دوباره روشن و درست میشه و برای تنظیم گاز و کارهای دیگه اش با محسن و راننده نفربر میره تا همون نزدیکا یکم با نفربر رانندگی میکنه و همه چیشو تنظیم میکنه وقتی برمیگردن حاج ولی به اونجا اومده و به حاجی پور میگه نفربر انگاری درست شده حاجی پور میگه کار آقا هاشمی برادر حامده حاج ولی میگه ماشالله دوتا برادر دل و جیگر خوبی دارن خدا حفظشون کنه سپس از هاشم تشکر میکنه. بعد از چند دقیقه تعمیرکار اونجا با جواد برمیگرده و بهشون میگه اینجا چخبره؟ این نفربرو کی درست کرد؟ اونا بهش میگن که هاشم اون تعمیرش کرد او عصبی میشه و میگه معلوم هست اینجا چخبره؟ مگه نگفتم به کارهای من کسی دست نزنه؟ حاجی پور میاد و میگه بابا خواست کمک کنه مگه چیشده؟

او میگه مگه اینجا صاحب نداره و باهم بحث میکنن در آخر تصمیم میگیره تا از اونجا بره برگرده اهواز حاجی پور سعی میکنه جلوشو بگیره و میگه چخبره؟ کجا میخوای بری مگه دست خودته؟ محسن به هاشم میگه آقا من گفتم دست نزنیم بیا عصبی شد این اگه بره ما باید اینجا بمونیم! هاشم میره تا با او صحبت کنه و قائله ختم به خیر بشه اما او آروم نمیشه و از اونجا میره. مهندسی از مشهد اومده به اهواز که فرمانداری اونو اول تو شهر میگردونه و اونجارو نشونش میده سپس به مرکز مخابرات میبرتش که او با دیدن اونجا میگه حاجی چرا به من نگفتی اینجا اینجوریه؟ وگرنه از مشهد نمیومدم اینجا خیلی داغونه نیروی متخصص میخواد! تجهیزات میخواد! حاجی میگه هرچی میخوای بگو تهیه کنیم. مهندس میگه باشه بزار ببینم چیکار میتونم بکنم و شروع میکنه به مرتب کردن و نگاه کردن به تجهیزات اونجا. جواد میره پیش هاشم و باهاش حرف میزنه درباره ماشین بلیزری که خراب شده و فتاح نتونسته درستش کنه مجروح ها اونجا موندن حاجی پور میاد جلو و به جواد میگه هاشم دست ما امانته نمیتونیم بفرستیمش جلو باید همینجا باشه!

با این نفر بر ببر مجروح هارو بیار عقب! هاشم قبول میکنه و به حاجی پور میگه چیزی نیست سریع میرم انجام میدم و میام و با محسن و جواد راهی میشن. وقتی به اونجا میرسن با محسن میوفتن به جون ماشین. جواد میره تلفن میزنه به خط مقدم و اونجا حامد باهاش حرف میزنه و بهش میگه که چرا داداش منو آوردی اونجا! اونجا خطرناکه! سپس میخواد باهاش حرف بزنه او با هاشم حرف میزنه که هاشم میگه بی معرفت شب اومدی بی خبر رفتی! حامد میگه نمیتونستم بمونم اینجا چرا اومدی خطرناکه! هاشم میگه اومدم بلیزرو درست کنم حامد میگه پس نفربرو تو درست کردی؟ هاشم میگه درست که نه راهش انداختم حامد ازش تشکر میکنه و میگه کارت درسته شما ولی وقتی درست کردی برگرد عقب نه اونجا بمون نه بیا جلو اینجا خطرناکه هاشم از مریم بهش میگه که میخواست خودش بیاد اهواز تا ببینتت حامد میگه من اگه اینجارو ول کنم کسی نیست از بچه ها مراقبت کنه اینجا اوضاع خیلی بده!

و ازش میخواد بره و گوشیو میگه بده به جواد سپس به جواد میگه داداش من از خمپاره و این چیزا چیزی سر در نمیاره ببرش عقب. آنها آخر موفق میشن ماشینو درستش کنن. همگی خوشحال میشن و صلوات میفرستن حاج ولی اومده اونجا و جواد بهش میگه آقا هاشم درست کرد ماشینو حاج ولی میره پیش هاشم و بهش خدا قوت میگه و ادامه میده که این ماشین امکان داره دوباره خراب بشه؟ هاشم میگه ماشین پیچش هرز شده کاریش نمیشه کرد امکان داره شل بشه دوباره این اتفاق بیوفته حاج ولی میگه این تو راه بمونه میزننش! میخوایم مهمات ببریم برسونیم دستشون! سپس میگه ماشین خودت چی؟ او میگه ماشین خودم که تقویت شده ست میره ولی خوب باید طرف راننده باشه وگرنه نمیتونه باهاش کار کنه من خودم راننده ام بخواین میبرمتون حاج ولی ناچارا قبول میکنه و میگه باشه او به محسن میگه تو همینجا بمون با بچه ها و مجروح ها برگرد عقب من میرم و میام سپس میزنن به دا جاده و به طرف خط مقدم جبهه راهی میشن. تو مسیر حاج ولی و یه نفر دیگه که با موتور جلوی همه بودن کنارشون خمپاره ای میزنن که اونا تعادلشون بهم میخوره و میوفتن رو زمین.....

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال تانک خورها 

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه