خلاصه داستان سریال گردن زنی قسمت ۶

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد بطور اختصاصی خلاصه داستان قسمت ۶ سریال گردن زنی را که در روز ۲۷ مهر منتشر شده است را می خوانید.

خلاصه داستان سریال گردن زنی قسمت ۶
صفحه اقتصاد -

ششمین قسمت سریال گردن زنی به کارگردانی سامان سالور در روز جمعه ۲۷ مهر ساعت ۱۲ ظهر منتشر شد، سریال گردن زنی در ژانر درام، معمایی در سال ۱۴۰۳ از شبکه خانگی و پلتفرم فیلم نت منتشر شده است، این سریال با بازی کیسان دیباج، حسن معجونی، مهران غفوریان، سمیرا حسین پور، ترلان پروانه، الیکا ناصری، رؤیا نونهالی، پژمان بازغی، مهدی حسینی نیا، ستایش رجایی نیا و ... می باشد. در این مطلب خلاصه داستان قسمت ششم را خواهیم خواند.

خلاصه داستان سریال گردن زنی قسمت ششم

مرتضی زنگ میزنه به مونا و میگه که بیا آتلیه یه چیزی هست که باید بهت بگم ولی پشت تلفن نمیتونم بهت بگم. ولی مونا میگه پلیس اینجاست نمیتونم بیام، مسعود به امیر میگه یه قاتل اومده ماشینش رو سر کوچه ما گذاشته  تقصیر ماست؟ اما امیر میگه مهم انگیزه اشه که چرا اینکار رو کرده؟ حدس ما اینه که بخاطر انگیزه شخصی اومده. فریبرز میگه چطور یه قاتل تونسته تو دو جا همزمان دو نفر رو بکشه حتما همدست داشته. امیر میگه اون قاتل نیست یه عالمه شاهد داره که شب قتل تو تعمیرگاهش بوده. امیر از مونا می پرسه طوری شده اما مونا چیزی نمیگه. سراغ بردیا رو می گیره که یکدفعه پیداش میشه. به بقیه میگه ما دوربین هم رو چک کردیم که اون با یه خانم بوده و ما هویتش رو پیدا کردیم، عکس رو به بقیه نشون میده و میگه به زودی پیداش می کنیم. همگی عکس رو میبینن میگن نمیشناسن حتی بردیا. بردیا میره تو اتاقش به طناز زنگ میزنه و میگه زنده ات نمیذارم شانس بیاری که قبل از مامورها گیرت بیارم فکر نمیکردی پلیس بفهمه، وسط حرف بردیا بهمن میاد تو اتاق بردیا مجبور میشه قطع کنه، بهمن میگه با این دختره چه سر و سری داری که تا عکس رو دیدی رنگت پرید؟ اما بردیا جواب درستی نمیده و دعواشون میشه، فریبرز میاد آروم شون میکنه و بهمن رو میفرسته پیش امیر تا شک نکنه. 

طناز به شاهرخ میگه پلیس منو شناسایی کرد تو منو بدبخت کردی گمشو از زندگیم بیرون، شاهرخ می خواد بره که طناز عصبانی میشه میگه همینقدر بود مرامت؟ شاهرخ میگه چیکار کنم اون مغزت آروم میگیره؟ اون از بابام که گفت دوستم داره اما ول کرد رفت اون از تو که قفلی زدم روت، من بخاطر کی آدم کشتم، کی گفت بیا بیرون فیلمم در اومده برو ازشون پس بگیر، من همینکه الان زنده ام معجزست. 

امیر موقع رفتن میره تو حیاط و میگه این اطراف رو یه نگاه میندازم اما اهالی خونه خیلی موافق حرفش نیستن که امیر میگه من می خوام هر چی زودتر مسئله‌ حل بشه من نمیدونم چرا اینقدر مقاومت می کنید من دارم کارم رو می کنم. موقع رفتن امیر به گاراژ مشکوک میشه اما میگه میرم برمیگردم. داخل خونه آفاق میشه و اما باز پشیمون میشه میگه اول بیرون رو می بینم بعد میام اینجا که رضا به امیر زنگ میزنه رد گوشی بابای شاهرخ رو زدیم بیا به لوکیشنی که فرستادم، دیگه امیر مجبور میشه بره. 

سریال گردن زنی

شاهرخ و طناز میرن پارکینگ و موتور رفیقش رو پس میدن. 

فریبرز عزیز رو برمیداره و با مانی و بهمن به بهونه سینما جنازه رو برمیدارن با ماشین میرن.

امیر میرسه به مترویی که رضا لوکیشن داده بود اما دیر میرسن طرف گوشیش رو خاموش میکنه، امیر میگه این اطراف رو بگردید همینطور دوربین ها رو شاید پیدا شد و بعد به مونا زنگ میزنه میگه که میاییم دنبالت تا بریم خونه نیما لیست اقلام سرقتی رو دربیاریم.

گیسو میاد با مسعود حرف بزنه اما بحثشون بالا میگیره و از گذشته سیاه شون و رابطه بدشون میگن. 

هستی زنگ میزنه به گیسو و میگه بهتر نیست با این شرایطی که برای شما و باران پیش اومده من بکشم کنار و بیخیال بشیم؟ گیسو میگه چی شده پول بیشتری می خوای؟ اما هستی میگه بحث پول نیست و میگه گناه داره بخدا حالش خوب نیست اما گیسو به هستی فحش میده و گوشی رو قطع میکنه. 

مسعود از خوردن نوشیدنی الکل زیاد حالش بد میشه میره دستشویی و آینه رو میشکونه، گیسو میاد و میگه چه بلایی سر خودت آوردی اما مسعود میاره بالا. 

بردیا میره بیرون وارد یه قهوه خونه و منتظر رفیقش بهزاد میشه، اما یه سری ارازل اونجا بهش تیکه میندازن که بهش برمیخوره و پامیشه دعوا میکنه باهاشون. 

امیر و مونا وارد خونه نیما میشن، مونا حالش بد میشه گریه میکنه. میرن بالا مونا میگه من نمیدونستم سیوباکس داشتن. امیر میگه اینکه طرف بعد آزادیش بیاد بره سرقت اونم درست سراغ سیوباکسی که هیچکس ازش خبر نداره عجیبه. امیر میگه امروز فکر کردم یه چیزی می خوای بگی اما مونا میگه که اشتباه بوده. امیر میگه شاید حق باشماست. مونا کمد رو نگاه میکنه میگه یه کاپشن سیاه سفید با عکس تک شاخ نیست از استانبول آورده بود، امیر میگه چه خوب و دقیق یادته، مونا میگه آخه خیلی دوستش داشتم اما نیما میگفت پسرونه است بهم نمیداد. امیر یادش افتاد شاهرخ رو تو کوچه با این کاپشن دیده، سریع با همکاراش تماس میگیره دوربین ها رو چک کنند و تموم تصاویر رو نگاه کنند چون امروز اونجا بود. میگه اینا امروز از اونجا رد شدند احتمالا هنوز تهران هستند و دنباله باباهه. 

بردیا خون روی صورتش رو پاک میکنه و به رفیقش میگه اومدم جفت اون چاقو رو که بهم دادی برام جور کنی. 

فریبرز میگه الان سینما بسته است عزیز رو می خوام ببرم سر قبر آقاجون که همون لحظه به ایست بازرسی میرسن و...

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه