خلاصه داستان قسمت ۸۳ سریال ترکی زغال اخته

در این مطلب شما شاهد قسمت ۸۳ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است.

خلاصه داستان قسمت ۸۳ سریال ترکی زغال اخته
صفحه اقتصاد -

سریال ترکی ذغال اخته روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. 

در قسمت ۸۳ سریال ترکی شربت زغال اخته چه گذشت؟‌ 

نورسما به هوای اینکه میخواد از نیلای مشورت بگیره اونو از اتاق میکشه بیرون و پنبه میره پیش مصطفی تا باهاش حرف بزنه و ازش میخواد بره از پدرش عذرخواهی کنه و میگه چرا صداشو برد واسه پدرش بالا مصطفی میگه کم بهم سرکوفت بزنه همش میزنه تو سرم! و حرف خودشو میزنه. فردای آن روز سر میز صبحانه نیلای به عبداله خان میگه که مصطفی تا صبح نخوابید خیلی بهم ریخته و عصبی بود عبداله خان میگه میخواست بفهمه با پدرش چجوری حرف بزنه!

تو هتل آذرخش سر میز منتظر عامر نشسته که شوهر یشیم هم سر میز کناری نشسته و منتظر یشیمه که به آذرخش میگه صب بخیر چقدر این لباس بهت میاد آذرخش کلافه میشه و میخواد بهش یه چیزی بگه که یشیم همان موقع میاد و چیزی نمیگه. شعله با خودش میگه خوب دیگه باید موضوع آیلینو از بیخ حل کنم سپس بهش زنگ میزنه و بهش میگه همدیگرو ببینیم؟ آیلین میگه باشه باهم قرار میزاریم امروز بعد از قطع تماس به سوده میگه خاله دوعا بود! سوده میپرسه میخوای چیکار کنی؟

آیلین میگه ماجرارو حل میکنم. فاتح با خودش میگه یه بچه این وسط مرده و باعثش منم با این عذاب وجدان من چیکار کنم؟ میخواد هرچی بشه، بشه من میرم واسه آخرین بار ببینمش و حرفامو بهش بزنم. نیلای به برادرش زنگ میزنه و میگه تو چیزی درباره اینکه چرا ماشینو از گالری کنسل کردم رفتن از یه جا دیگه خریدن میدونی؟ محسن میگه نه چیزی نمیدونم نیلای ازش میخواد بیاد دنبالش تا باهم به جایی برن او قبول میکنه.

آذرخش در کنار استخر دراز کشیده و کتاب میخونه که شوهر یشیم به اونجا میره و دوباره ازش تعریف میکنه که آذرخش شروع میکنه باهاش دعوا کردن و عامر به اونجا میاد و میگه چیشده؟ این مزاحمت شده؟ و باهاش درگیر میشه و پرتش میکنه تو آب اون مرد از تو استخر میگه من عاشق زنمم! عامر میگه پس از همونجا واسش شعر بگو و با آذرخش برمیگردن تو اتاقشون. اونجا آذرخش سر اینکه این اواخر مدام بقیه را از جاهای مختلف پرت میکنه حرف میزنه و در آخر خنده شان میگیرد و باهم میخندن. فاتح به گالری رفته و آیلین میگه واسم بد میشه بریم بیرون حرف بزنیم.

اونا جلوی در گالری وایسادن و باهم بحث میکنن و آیلین باهاش دعوا میکنه که همان موقع نیلای با محسن به اونجا میرن و با دیدن اونا باهم جا میخورن نیلای میگه ببین چقدر رابطشون باهم پیش رفته که داره باهاش دعوا هم میکنه! نیلای وقتی به خونه میره دوعارو میبینه که نشسته و میره پیشش. او از عشق و عاشقی که یه روز تموم میشه حرف میزنه که دوعا میخنده و میگه خوب یه چیزی بگو که ندونم اینا چیه دیگه که میگی؟ نیلای با خودش میگه آخه چجوری بگم داره فاتح بهت خیانت میکنه!

شعله سر قرار با آیلین رفته و میگه من خاله دوعام دوعا میخواد از فاتح جدا بشه و دنبال یه مدرکه که بتونه بچه هاشو بگیره اینجوری طلاق میگیره و بچه هاش هم پیش خودشه تو هم به فاتح میرسی آیلین قبول میکنه و میگه خوبه و باهم دست میدن. شب مراسم خواستگاری نورسماست و خانواده امید اومدن. پدرش واسه اینکه بفهمونه باهم فرق دارن شیشه ای آورده و میگه آوردم تا باهم امشبو جشن بگیریم عبداله خان میگه که ما الکل نمیخوریم و سرو هم نمیکنیم برین خودتون باهم جشن بگیرین. مراسم تموم شده و نورسما از این کار اونا ناراحت شده و تو اتاقش گریه میکنه که دوعا میره دلداریش بده.

فردای آن روز دوعا با پنبه و امید برای خرید عروسی رفتن. دو روز بعد عروسی نورسما و امیده. طبق رسومات از خانه پدریش نورسما میره و همگی به سالن عقد میرن. بعد از انجام شدن مراسم همگی میان کادوهاشونو میارن که پنبه جا میخوره از اینکه مادر و پدر امید فقط ربع سکه آوردن واسشون. بعد از تمام سدن این مراسم هم شعله گردنبندش باز میشه که میره ببنده عبداله خان دنبالش میره و میگه چیشده؟ او میگه هیچی زنجیرم باز شده که عبدلله خان میگه کمک میخواین؟ شعله تایید میکنه و زنجیر شعله را میبنده که همان موقع پنبه میاد و اونارو میبینه و شوکه میشه و میگه اینجا چخبره؟

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه