خلاصه داستان قسمت ۷۸ سریال ترکی وحشی yabani + پخش آنلاین

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۷۸ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید.

خلاصه داستان قسمت ۷۸ سریال ترکی وحشی yabani + پخش آنلاین
صفحه اقتصاد -

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۷۸ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید. سریال ترکی وحشی، یکی از جدیدترین مجموعه‌های تلویزیونی سینمای ترکیه است که اخیرا شروع به پخش کرده است. این سریال ترکی از یک فیلم‌نامه درام بهره می‌برد. فیلم‌نامه‌ای که حاصل قلم هیلال یلدیز (Hilal Yildiz)، سراپ گازل (Serap Gazel)، نازلی سونلو (Nazli Sunlu) و چیسم کاتیلماز (Çisem Katilmaz) به همراهی ملک سون (Melek Seven) است.

بازیگران این سریال عبارتنداز؛  هالیت اوزگور ساری (Halit Özgür Sarı) در نقش یامان سویسالان (Yaman Soysalan)، سیما بارلاس (Simay Barlas) در نقش رویا (Rüya)، دولونای سویسرت (Dolunay Soysert) در نقش نسلیهان سویسالان (Neslihan Soysalan)، عثمان آلکاش (Osman Alkaş) در نقش اِشرف علی سویسالان (Eşref Ali Soysalan)، یوردائر اوکور (Yurdaer Okur) در نقش سرخان سویسالان (Serhan Soysalan)، برتان اصلانی (Bertan Asllani) در نقش آلاز سویسالان (Alaz Soysalan)، سرای اوزکان (Seray Özkan) در نقش کاگلا سویسالان (Çağla Soysalan)، آلینا آل (Aleyna Al) در نقش ایس سویسالان (Ece Soysalan)، روژبین اردن (Rojbin Erden) بازیگر نقش عاصی در سریال وحشی (Asi)، سزر آریچای (Sezer Arıçay) در نقش جسور (Cesur)، رامز ملاموسا (Ramiz Mullamusa) در نقش عمت (Umut)، شبنم حسنی‌صوفی (Şebnem Hassanisoughi) در نقش شبنم سوالپ (Şebnem Sualp)، سلیم جان یالچین (Selim Can Yalçın) در نقش ایلکر سوالپ (İlker Sualp)، بارتو دیلمن (Bartu Dilmen) در نقش روزگار (Rüzgar)، تایانچ آییدین (Tayanç Ayaydın) در نقش گون آیدین (Güven Aydın)، آشکین شینول (Aşkın Şenol) در نقش سلیم (Salim)، ایشیگل اونسال (Ayşegül Ünsal) در نقش فریده (Feride)، گورآی گورکم (Güray Görkem) از بازیگران سریال وحشی در نقش عثمان (Osman)، بیرگول اولوسوی (gül Ulusoy) در نقش یارداگل (Yurdagül).

برای پخش آنلاین این سریال اینجا کلیک کنید.

خلاصه داستان قسمت ۷۸ سریال ترکی وحشی

هومن با مژده صحبت می‌کنه درباره اینکه با نسلیهان چی می‌گفته تو بیمارستان مژده بهش میگه که ازم پرسید با یامان درباره چی حرف زدم و حال و هواش چطوریه منم واقعیتو گفتم ولی نمی‌دونم چرا عصبی شد و به هم ریخت. هومن بهش میگه نسلیهان فقط برای اینکه تو رو نمی‌شناسه اینجوری باهات رفتار کرده نسلیهان با تو مشکلی نداره با کلماتی که ازش استفاده می‌کنی مشکل داره اونم واسه اینه که نمی‌شناستت. تو روانشناسی به این قضیه نگاه می‌کنی و بهش عمل می‌کنی، مژده میگه مگه من چی گفتم ازم پرسید و حقیقتو خواست بدونه منم چیزی که شد گفتم‌. یامان تو وضعیت بدی گیر کرده این مشکل واسش خیلی بزرگه هومن بهش میگه می‌دونم ماهاست که کنار پسرمم و متوجه همه این قضایا هستم.

چاعلا به اجه میگه باید سعی کنیم ببریمش زیر دوش آب سرد اما هر کاری می‌کنه نمی‌تونه تکونش بده او به اجه میگه باید زنگ بزنیم به آلاز تا بیاد اجه نگران میشه و میگه داداش کمک نمی‌کنه چاعلا بهش میگه چاره دیگه‌ای نداریم باید بهش زنگ بزنیم تا بیاد و به آلاز زنگ می‌زنه آلاز بهش میگه تو کجایی چاعلا؟ خونه نیستی؟ چاعلا میگه تو خونه سرایداریم بیا اینجا بابا به کمک احتیاج داره آلاز جا می‌خوره و به اونجا میره و با دیدن پدرش میگه این اینجا چیکار می‌کنه؟ چاعلا بهش میگه حالش خیلی بده باید برسونیمش بیمارستان آلاز میگه به من ربطی نداره بزار همین جا بمیره ولی وقتی اجه خواهش می‌کنه که به پدرش کمک کنه آلاز ناچاراً قبول می‌کنه و میره پیش پدرش و سرهان را بلند می‌کنه. سپس بعد از درآوردن لباس‌هاش می‌بره زیر دوش چاعلا و اجد دم در منتظرن تا لباس‌هاشو بهش بدن و چاعلا اجه را که گریه می‌کنه آروم می‌کنه.

آلاز از پدرش می‌پرسه که اونجا چیکار داشتی؟ سرهان میگه رفته بودم پیش پدرم بچه‌هاش جا می‌خورن و آلاز میگه مگه ما پدربزرگ داریم؟ سرهان میگه آره ولی برای من پدری نکرد چطور می‌تونست برای شماها پدربزرگ باشه. رفتم تا به خودم یادآوری کنم مثل اون نشم گن هیچ وقت نمی‌ذارم مثل پدرم بشم از شماها دست نمی‌کشم شماها رو دوست دارم آلاز میگه اما ما نمی‌خوایم سرهان میگه من مجبور بودم اون کارو بکنم وگرنه نمیزاشتن پیش شماها باشم می‌خواستن شما را بی پدر بزرگ کنن آلاز میگه آره برای اینکه بی پدر بزرگمون نکنی ما رو بی‌ مادر کردی! برای دخترات نمی‌دونم می‌خوای براشون پدری کن اما من دیگه نیستم نمی‌خوامت دیگه وقتی هم که حالت بهتر شد از اینجا گورتو گم می‌کنی و میری. پسری که رویا را برده همان دنیز پسر هومن و مژده هستش او تو سوپرمارکت است که یامان بهش زنگ می‌زنه و بهش میگه که رویا کجاست؟ دنیز وقتی عصبانیتشو می‌بینه میگه من حاضر نیستم با کسی که انقدر عصبی صحبت کنم و بعد از کمی بحث کل کل کردم تلفنو قطع می‌کنه.

او تو ماشین میره که یامان دوباره زنگ میزنه رویا گوشیو ازش می‌گیره و به یامان میگه که دست از سرم بردار همه چیز تموم شده یامان میگه باشه تموم شده ولی بگو کجایی تا برت گردونم نگرانتیم! اما رویا میگه دست از سرم بردار و تلفنو بدون اینکه قطع کنه میندازه تو ماشین دنیز باهاش حرف می‌زنه و آرومش می‌کنه سپس اسم ساحلیو میگه و به رویا میگه بریم اونجا تا یکم آروم بشی. یامان با شنیدن اسم ساحل تاکسی می‌گیره و سریعاً به اونجا میره. اجه وقتی وضعیت پدرش و رابطه‌شون باهاشو می‌بینه به هم می‌ریزه و با گریه از خونه سرایداری می‌زنه بیرون نسلیهان با دیدنش جا می‌خوره و میره پیشش. دنیز با رویا کنار دریا تو ساحل نشستن دنیز بهش میگه اینجوری نمی‌شه تا کی می‌خوای فرار کنی؟ بیا برت گردونم بیمارستان هر از گاهی خودم میام فراریت میدم و میارمت بیرون رویا میگه تو که گفتی تو اون بیمارستان کار نمی‌کنی! دنیز تایید می‌کنه و میگه بابام اونجا کار می‌کنه دکتر هومن آیدین رویا جا می‌خوره و میگه تو برادر یامانی؟

دنیز میگه آره تو می‌شناسیش؟ رویا میگه آره البته تو هم چند دقیقه پیش باهاش آشنا شدی دنیز می‌فهمه که کسی که بهش زنگ زده بود یامان بوده همون موقع یامان از راه می‌رسد و به دنیز حمله می‌کنه و میگه تو کی هستی؟ پشتت به کی گرمه؟ رویا جلوشو می‌گیره و ازش می‌خواد تا بس کنه و میگه که اون برادرت دنیزه! نزدیک هرکی میشی صدمه می‌زنی بهش! اینم از برادرت و با دنیز از اونجا میرن. یامان که حرف‌های رویا واسش سنگین بود و از کارش پشیمونه سر جاش می‌شینه. نسلیهان بعد از رسیدگی به سرهان از بچه‌هاش می‌خواد تا برن او با سرهان حرف می‌زنه و میگه بازم موفق شدی با حس ترحم بچه‌هاتو به سمت خودت بکشونی به زودی کارهای طلاقو انجام میدم و از اونجا می‌خواد بره که سرهان بهش برگه‌ای میده و میگه اگه اینو امضا کنی و قبول کنی که نصف اموال مال من باشه به راحتی از هم جدا میشیم وگرنه دادگاه تشکیل میشه و تو اون کشمکش بچه‌ها اذیت میشن!

نسلیهان میگه هر کاری می‌کنم که از دستت خلاص شم هرچی سریع‌تر و برگه را امضا می‌کنه و میره. مژده با هومن صحبت می‌کنه و بهش میگه که با یامان صحبت کردم اما نه مستقیم ولی بهش اشاره کردم که بریم سوئیس هومن میگه خوب کردی ولی فکر نکنم راضی بشه اون مادرشو تنها نمی‌ذاره که بیاد آنها سر موضوع با هم صحبت می‌کنند اما مژده هرچی میگه یامان میگه که فکر نکنم یامان مادرشو بزاره و بیاد این یه واقعیته مژده با کلافگی میگه یامان نمی‌تونه یا تو؟ هومن جا می‌خوره و بعد از کمی بحث کردن از خونه بیرون می‌زنه. او با نسلیهان همون کافه همیشگی میرن و نسلیهان می‌خواد بره که هومن بهش میگه کجا میری؟ مگه من فرار کردم کارساز بود؟ حتی قاره‌مو هم عوض کردم اما ببین کجام همین جا چون تو اینجایی و به قلبش اشاره می‌کنه، سپس با چشمان اشکی به هم نگاه می‌ کنند. دنیز به دم در خانه هومن میره که مادرش با دیدنش جا می‌خوره و با دیدن صورتش میگه کی این بلا رو سرت آورده؟ دنیز میگه یامان، چیزی نیست تصادفی بود و به سمت سرویس میره که مژده جا خورده. یامان دم در خانه قدیمی نشسته و یاد حرف مژده می‌افته که بهش میگه هر وقت خواستی آروم بشی کاریو بکن که دوست داری و آرومت می‌کنه او لباس‌هاشو عوض می‌کنه و میره برای تفکیک زباله‌ها...

 

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی وحشی

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه