خلاصه داستان قسمت ۷۳ سریال ترکی وحشی yabani + پخش آنلاین
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۷۳ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید.
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۷۳ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید. سریال ترکی وحشی، یکی از جدیدترین مجموعههای تلویزیونی سینمای ترکیهاست که اخیرا شروع به پخش کرده است. این سریال ترکی از یک فیلمنامه درام بهره میبرد. فیلمنامهای که حاصل قلم هیلال یلدیز (Hilal Yildiz)، سراپ گازل (Serap Gazel)، نازلی سونلو (Nazli Sunlu) و چیسم کاتیلماز (Çisem Katilmaz) به همراهی ملک سون (Melek Seven) است.
بازیگران این سریال عبارتنداز؛ هالیت اوزگور ساری (Halit Özgür Sarı) در نقش یامان سویسالان (Yaman Soysalan)، سیما بارلاس (Simay Barlas) در نقش رویا (Rüya)، دولونای سویسرت (Dolunay Soysert) در نقش نسلیهان سویسالان (Neslihan Soysalan)، عثمان آلکاش (Osman Alkaş) در نقش اِشرف علی سویسالان (Eşref Ali Soysalan)، یوردائر اوکور (Yurdaer Okur) در نقش سرخان سویسالان (Serhan Soysalan)، برتان اصلانی (Bertan Asllani) در نقش آلاز سویسالان (Alaz Soysalan)، سرای اوزکان (Seray Özkan) در نقش کاگلا سویسالان (Çağla Soysalan)، آلینا آل (Aleyna Al) در نقش ایس سویسالان (Ece Soysalan)، روژبین اردن (Rojbin Erden) بازیگر نقش عاصی در سریال وحشی (Asi)، سزر آریچای (Sezer Arıçay) در نقش جسور (Cesur)، رامز ملاموسا (Ramiz Mullamusa) در نقش عمت (Umut)، شبنم حسنیصوفی (Şebnem Hassanisoughi) در نقش شبنم سوالپ (Şebnem Sualp)، سلیم جان یالچین (Selim Can Yalçın) در نقش ایلکر سوالپ (İlker Sualp)، بارتو دیلمن (Bartu Dilmen) در نقش روزگار (Rüzgar)، تایانچ آییدین (Tayanç Ayaydın) در نقش گون آیدین (Güven Aydın)، آشکین شینول (Aşkın Şenol) در نقش سلیم (Salim)، ایشیگل اونسال (Ayşegül Ünsal) در نقش فریده (Feride)، گورآی گورکم (Güray Görkem) از بازیگران سریال وحشی در نقش عثمان (Osman)، بیرگول اولوسوی (gül Ulusoy) در نقش یارداگل (Yurdagül).
برای پخش آنلاین این سریال اینجا کلیک کنید.
خلاصه داستان قسمت ۷۳ سریال ترکی وحشی
یامان سعی میکنه جلوی رویا را بگیره اما موفق نمیشه همان موقع مژده همسر هومن به اونجا میره و با دیدن یامان ازش میپرسه حالت خوبه؟ او میگه آره اون ماشینو تعقیب کن و سوار ماشینش میشه و با عجله به دنبالشان میروند. نسلیهان به فریده زنگ میزنه و ازش میخواد تا نزاره بچهها برن بیرون خودش داره میاد چون باهاشون کار داره. بعد از قطع تماس آلاز میخواد از خونه بره بیرون که فریده سعی میکنه جلوشو بگیره و میگه مادرت خواست که جایی نری تو این روزها بهش کمک کنین، آلاز میگه کسی هست که بیشتر به کمک احتیاج داره و از اونجا میره. هومن و نسلیهان هرچی به یامان زنگ میزنن میبینن برنمیداره. او به مژده زنگ میزنه که مژده میگه پیش یامانم انها جا میخورند که مژده پیش یامان چیکار میکنه؟ آنها میپرسند که کجایین الان؟
مژده به دروغ میگه خونهایم هومن میگه باشه پس ما الان میایم اونجا او سپس به یامان میگه بهتره قبل از رسیدن اونا برسیم خونه وگرنه خودت باید این دروغو توضیح بدی. سپس آنها تو مسیر رویا و متین را گم میکنند و مجبور میشن برن به سمت خانه هومن. آلاز سر قرار با رویا و متین رفته و سپس با رویا حرف میزنن که رویا میگه انگاری قرار نیست بهم کمک کنه بیا بریم بابا و میخوان برن که الاز میگه کمکت میکنم آخه درست کردن گندکاری های خانواده مون گردن ماست همیشه و اونارو به ویلاشون میبرد. یامان تو خونه ماجرا را برای آنها تعریف میکند مژده از چیزهایی که میشنوه جا خورده و نسلیهان میگه دارم دیوونه میشم مژده میگه همین که تا الان دیوونه نشدی خودش کلیه! متوجه این که تو چه ماجرایی هستین! اونجا نسلیهان با مژده کمی کل کل میکنه.
جسور رفته کلی خرید کرده و برای آسی هم یه پیراهن خریده و ازش میخواد تا بپوشتش و از حس و حال کار کردن و پول درآوردن بهش میگه که چه قدرتی بهش میده آسی یاد دوست آلاز میافته که بهش پیشنهاد خوانندگی تو بار داده بود او لباسو میپوشه و حاضر میشه سپس به بار میره و با اون مرد صحبت میکنه و تصمیم میگیرن که اونجا مشغول به کار بشه سپس بهش میگه من میتونم روزهای دیگه هم گارسونی یا هر کار دیگهای هم بکنم او میگه کار نشد نداره میشه ولی میخوام روزهایی که تو روی صحنه میری تو قالب گارسونی نبیننت وجه کاریت خراب میشه! آلاز همان موقع به اونجا میاد و با دیدن آسی جا میخوره و میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ آسی میگه دلم میخواست بیام و اومدم آلاز با دیدن لباسش میگه این لباس اصلاً به شخصیت تو نمیخوره آسی میگه اگه تو اینجوری میگی پس برعکسشه خیلی هم بهم میاد پس یه مدت خیلی زیادی از تنم درش نمیارم و از اونجا میره.
الاز عصبانی میشه و به دوستش میگه اگه هر وقت دیگهای بود سر یه موضوع دیگهای باهات بحث میکردم اما الان کار مهمتری دارم باید این پولو سریعاً جور کنم او ازش بپرسه که تو چه دردسری افتادی؟ چی شده؟ او میگه من کاری نکردم این سری برای خودم نمیخوام بر کسی دیگهای میخوام که تو دردسر افتاده آسی حرفهای آنها را میشنوه و متوجه میشه که آلاز داره به رویا کمک میکنه او سریعاً به یامان پیام میده و میگه که آلاز داره به رویا کمک میکنه. یامان از خونه میخواد بره که نسلیهان میگه کجا داری میری؟ الان عثمان میاد! یامان میگه میرم یکم هوا بخورم و از خانه میره بیرون وقتی سوار ماشین میشه و از اونجا میره مژده سعی میکنه جلوشو بگیره اما موفق نمیشه همون موقع نسلیهان بیرون میاد که مژده میگه یامان همین الان رفت آنها سوار ماشین میشن و دنبال یامان میرن. مژده با کلافگی میگه این چه زندگیه که دارین شما؟
رویا تو ویلا نشسته که پیامی از یامان دریافت میکنه که بهش گفته که رویا اگه پیام منو میبینی مراقب خودت باش پدرت اصلاً حالش خوب نیست نگران حال توام که بلایی سرت بیاره! رویا گریه میکنه گوشی را میزاره کنار و حرفهای یامان را باور نمیکنه سپس از پشت شیشه پدرش را لب استخر میبینه که نشسته و داره فکر میکنه و حسابی استرس داره. هومن وقتی به اتاق کارش میره متوجه میشه که مژده جعبه وسایلهای قدیمیشو نگاه کرده او هرچه به مژده زنگ میزنه میبینه برنمیداره که کلافه میشه همون موقع زنگ خانه به صدا در میاد او فکر میکنه مژده اومده که میگه چرا هرچی زنگ میزنم برنمیداری مژده؟ و درو باز میکنه که میبینه ملیکه ست او تعارف میکنه که بیاد داخل ملیکه به هومن میگه اومدم مژده را ببینم که انگاری نیست تو هم خبر نداری کجاست!
هومن میگه آره ملیکه بهش میگه باید بهت یادآوری کنم که مژده انسانه احساس داره تحملش یه حدی داره من دیدم چه جوری تو مشکلات تو غرق شده بود و خودشو کلاً فراموش کرده بود مژده از فولاد آهن نیست بالاخره یه روزی از پا در میاد و فرو میریزه تو هم زیر اون آوار میمونی! هومن میگه ببین ملیکه نمیخوام درباره این موضوع باهات صحبت کنم و بحث کنم چون یه موضوع کاملاً خصوصی و خانوادگیه ولی بازم ازت تشکر میکنم به خاطر اهمیت دادنت به مژده و حساس بودنت نسبت به این موضوع ملیکه از اونجا میره. جسور به همراه صاحب کارش به همان باری میره که برای تولگا دوست آلازه و ازش باج میگیرن صاحبکار جسور بهش میگه از این به بعد دیگه وظیفه توئه این کار، میخوام بهت ترفیع بدم میای به این مکانهایی که بهت میگم و ازشون باج میگیری به همین راحتی جسور تشکر میکنه و از ترفیع گرفتنش خوشحال میشه او چاعلا را میبینه که اونجا نشسته و میره پیشش.
جسور بهش میگه اینجا چیکار میکنی پرنسس؟ چاعلا میگه به تو چه؟ اومدم نشستم جسور میبینه هنوز قهره و هدیهای که براش خریده را نشونش میده و میگه پس انگاری هدیه را هم ازم نمیگیری چاعلا لبخند میزنه و میگه این چیه دیگه؟ جسور میگه به تو چه؟ سپس با هم میخندن و بهش میگه هدیه آشتی کنون چاعلا میگه ۵ لیر خریدیش؟ و میخنده جسور میگه میتونی بازش کنی تا ببینی چند لیر خریدم چاعلا میبینه یه گردنبند که طرح گله جسور بهش میگه همیشه همینجوری بخند خنده به گل میاد. صاحبکار جسور صداش میزنه و میگه باید از اینجا بریم و از چاعلا خداحافظی میکنه و میره. تولگا میره پیش چاعلا و بهش میگه تو با اینا چه سر و سری داری؟ ازشون فاصله بگیر آدمای درست حسابی نیستند میان باج میگیرن چاعلا تو فکر میره. آسی تو تاکسی دنبال آلاز هستش که به یامان پیام میده و میگه فکر کنم داره میره سمت ویلا.
آلاز وقتی وایمیسه آسی هم از ماشین پیاده میشه که آلاز با دیدنش میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ انگاری دوریمو نمیتونی تحمل کنی! نه؟ آسی پوزخند میزنه و میگه چرا انقدر خودتو دست بالا میگیری؟ آلاز بهش میگه که برای موضوع تولگا اومدی باید بهت بگم که اون یه عوضیه که همه رو به بازی میگیره ولی به موقعش به حساب اونم میرسم آسی میگه نه موضوع کار کردن من پیش تولگا نیست میخوام بیام تو ویلا آلاز پوزخند میزنه و میگه بهت گفته بودم وقتی عصبانی و جنگی میشی خیلی خواستنیتر میشی؟ ولی الان نمیشه الان مهمون دارم یه روز دیگه با همدیگه دوتایی میایم آسی میگه اومدم با رویا صحبت کنم دونم که اینجاست اما آلاز جلوشو میگیره و میگه نمیشه بهتره بری آسی میگه من تا زمانی که با رویا صحبت نکنم هیچ جایی نمیرم! آلاز با عصبانیت بهش چشم میدوزه...
نظر شما