خلاصه داستان قسمت ۱۲ سریال تانک خورها | در قسمت دوازدهم سریال تانک خورها چه گذشت؟
خلاصه داستان قسمت ۱۲ سریال تانک خورها را در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد مطالعه می کنید. همراه ما باشید.
سریال تانک خورها که جایگزین سریال غریبه شده، از روز یکشنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۳ از شبکه سوم سیما پخش خود را آغاز کرده است. تانکخورها درباره افراد گمنام جنگ است و به اتفاقات کمتر شنیده شده از جنگ میپردازد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ آرش مجیدی، سروش جمشیدی، بهراد خرازی، علیرضا استادی، احمد نجفی، ثریا قاسمی، هادی دیباجی، میلاد میرزایی، مهدی صباغی، شیرین اسماعیلی، مهرداد بخشی، احمد کاوری، مسعود شریف، پونه عاشورپور، شیوا خسرومهر، سارا باقری، سارا توکلی و فاطمه حاجوی.
قسمت ۱۲ سریال تانک خورها
بعد از اینکه حامد و هاشم همدیگرو میبینن سریعا مهماتو میرسونن به سنگرها. اونجا حامد به هاشم میگه تو با مجروح ها برگردین عقب هاشم میگه پس تو چی؟ باهم میریم حامد میگه من نمیتونم ما الان نه تانک داریم نه آرپیچی زن بچه ها دست تنهان هاشم میگه یعنی چی؟ من ۲۰۰۰ کیلومتر نکوبیدم بیام اینجا که بگی من نمیتونم؟ بابا من اومدم گوش تورو بگیرم ببرمت ۴ روز پیش خانواده ات تا مادر بچهتو از نگرانی دربیاری! او جا میخوره و میگه چی؟ هاشم تو الان چی گفتی؟ هاشم میگه بابا داری بابا میشی! او حسابی خوشحال میشه و از ذوق هاشمو بغل میکنه هاشم بهش میگه بریم این مریم خانم با مادرم ببینن تورو خیالشون راحت بشه مثل سیر و سرکه میجوشه دلشون!
حامد میگه نمیشه که حاج ولی بهش میگه تو مجروح هارو بردار ببر من میارمش خیالت راحت هاشم قول میگیره و میره تا مجروح هارو بردارن. موقع جمع کردن مجروح ها خمپاره ای میزنن و ترکش تو کمر نیما و سر هاشم میره. بعد از اینکه به هوش میاد هاشم با کمک محسن، نیما و بقیه رو از اونجا میبرن. وقتی میرسن بیمارستان، خانم دکتر بالا سر نیما میره که برادرشه و او را سرزنش میکنه و میگه مگه قرار نبود دیگه جلو نری! ببین این چندمین بارته که دارم از بدنت ترکش بیرون میارم یه بارم که شده رو حرفت بمون! سپس بدون بیهوشی و بیحسی ترکشها را از بدنش در میارن. اسما دائم تو صورتش میزنه که از حال نره و یه وقت نره تو کما او خون زیادی از دست داده و اسما میگه به گروه خونی ب منفی احتیاج داریم سریعا هاشم میگه فکر کنم من ب منفیم و بعد از دیدن کارت گواهینامهاش مطمئن میشه و به نیما خون میده.
خانم دکتر ازش تشکر میکنه و بهش میگه تو سرت ترکشه بشین تا در بیارم. وقتی دستش به ترکش میخوره هاشم از درد از جاش بلند میشه میگه اول یه بیحسی چیزی بزن بعد کارتو شروع کن خانم دکتر میگه این کارا برای بچه سوسولاست از بیحسی فقط برای عملهای عمیق انجام میدیم سپس سرش داد میزنه تا بشینه سر جاش و تمام ترکشها را از تو سر هاشم در میاره. بعد از چند دقیقه یک دفعه عراقیها بیمارستان را هم مورد هدف قرار میدهند و جو اونجا رو متشنج میکنن هاشم وقتی خانم دکتر رو تو اون وضعیت میبینه که چه جوری به همه کمک میکنه و خودشم زخمی شده ازش خوشش میاد و مدام با دیدنش تو فکر میره. منصور که مخبره به بیمارستان یه نگاهی میندازه و از اونجا میره.
فتحی فردی به اسم پاشا را به مقر تعمیرگاه برده و اونجا به حاجی پور میگه که پاشا نیروی خوبیه همه چیز بلده حتی لنت کوبی دیگه لازم نیست بریم تا اهواز و ازش میخواد که اونجا بمونه حاجی پور هم قبول میکنه. هاشم و محسن به مقر برمیگردند وقتی میرسن شروع میکنند به شستن لباسهاشون محسن به خاطر وضعیتی که توش بوده و دیدن مجروحها و حالشون به هم ریخته حسابی و گریه میکنه که پاشا میاد و روی شونهاش میزنه و میگه پاشو برو داخل من میشورم. محسن میره به اتاق مخابرات تا اونجا به مرضیه زنگ بزنه اون وقتی میره پیش شهرام و بهش میگه که یه خط واسش آزاد کنه او به مرضیه زنگ میزنه که میبینه پدر مرضیه گوشیو برمیداره و بهش میگه زهرمار مرضی!
مگه بهت نگفتم دست از سر دخترم بردار بعد از زدن حرفاش بهش گوشیو قطع میکنه محسن جلوی شهرام وانمود میکنه که دارن با همدیگه حال و احوالپرسی میکنند و اونا حسابی نگران حالشن و بهشون میگه که نگران نباشین من حالم خوبه و در آخر تلفنو قطع میکنه. هانیه در حال تمیز کردن اتاق هاشم هست که همان موقع هاشم از مقر به خونه زنگ میزنه هانیه حسابی خوشحال میشه از شنیدن صداش که هاشم بهش میگه به همه خبر بده حامد هنوز تو ماموریته ولی من رفتم پیشش و خودم دیدمش نگران نباشین حالش خوبه هانیه حسابی خوشحال میشه و خدا را شکر میکنه و میگه همیشه خوش خبر باشی داداش و ازش میخواد تا مراقب خودش باشه هاشم خداحافظی میکنه و تلفنو قطع میکنه....
نظر شما