خلاصه داستان قسمت ۲ سریال هشت پا از شبکه یک سیما | در قسمت ۲ سریال هشت پا چه اتفاقی افتاد؟
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۲ سریال هشت پا تازه ترین سریال شبکه نمایش خانگی را مطالعه می کنید.
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۲ سریال هشت پا تازه ترین سریال شبکه نمایش خانگی را مطالعه می کنید. بازیگرانی نظیر هلیا امامی، سعید جنگیزیان، محمد صادقی، مینا وحید و افسانه چهره آزاد در سریال هشت پا بازی کرده اند. پخش این سریال از ۱۸ مهر آغاز شده است. سریال هشت پا سریالی در ژانر پلیسی جنایی است که هرشب ساعت ۲۲ و ۱۵ دقیقه روی آنتن شبکه یک تلویزیون میرود و جایگزین سریال «طوبی» شده است.
خلاصه داستان قسمت ۲ سریال هشت پا
سعید با خانواده اش رفته به پزشکی قانونی اونجا یه مرد پولدار میره سمت مادر و خواهرش و باهاشون حرف میزنه که سعید میاد و از سمانه میپرسه اون کی بود؟ او میگه نمیدونم نصرت بهش میگه دوست بابات اومده کاراشو بکنه گواهی میخواد سعید میخواد بره باهاش حرف بزنه که نصرت میگه اصلا نمیخوام با اطرافیان و دوستای بابات هم کلام بشی! سعید کلافه میشه. مراسم خاکسپاری مراد جانسپار برگزار میشه سعید از دور اونارو زیر نظر داره. بعد از تمام شدن ختم دوست مراد میره پیش سعید و میگه تو سعیدی؟ پسر آقا مراد؟ او تأیید میکنه سپس او منیر را صدا میزنه و سعید را معرفی میکنه بهش. سپس بهش میگه بقیه کجان؟ او میگه نشد بیان او خودشو معرفی میکنه و میگه من داوودم عموت و ازش میخواد تو مراسم باشه گرسنه نرن. سپس بهش یه کارت میده. سپس ازش جدا میشن که منیر بهش میگه مطمئنی باید عرفان باهاش حرف بزنه؟
او تأیید میکنه و میگه نباید این ۸ پا ناقص بشه. سعید و ذوقی میرن به سالن غذا خوری سعید از دور زن باباشو مدام نگاه میکنه و زیرنظر داره. عرفان وکیل مراد میره پیش سعید و بهش میگه بعد از این اتفاق تمام اموال پدرتون به شما و خانواده تون میرسه ارث خانمشو داده بهش من الان علی الحساب ماشین دم درو بهتون میدم تا بعدا بریم سراغ بقیه اموال و کارهاش. سعید میگه اون ماشین تو فیلم که مشکی رنگ بود چی؟ او میگه اون یکی از ماشیناشون بوده زیاد دارن سپس بیرون میرن و سوئیچ ماشینو بهشون میده و میره. سعید و ذوقی کلی دور زدن با ماشین و در آخر سعید میره سمت خونه و ماشینو تو حیاط پارک میکنه. سمانه به مادرش میگه الان باهاش دهن به دهن نشیم باشه؟
خودش الان حالش خوب نیست مشخصه سعید همان موقع میاد و میگه باید حرف بزنیم سریع. سپس درباره مال و اموال میگه نصرت وقتی حرفاشو میشنوه بهش میگه حق شماست که به ارثتون برسین ولی باید بین من و ارث یکیو انتخاب کنین سعید میگه شما خودت به خاطر پنهون کاری و سوال هایی که گذاشتین تو سرمون باید جواب پس بدی بعد طلبکارم هستین؟ اصلا شما با بابا مشکل داشتی قبول دیگه با پولش چیکار داری؟ نصرت میگه مسکل ما سر همین پول بود که نمیدونستم از کجا داره میاره! هرچیم ازش میپرسیدم چیزی نمیگفت سعید میگه شاید گنج پیدا کرده بوده نصرت میگه اونم همینو میگفت بعد بهش میگفتم خوب ببینم چیزی نشون نمیداد! سعید میگه اگه الان من ثابت کنم که هیچ شک و شبه ای تو این ارث و پول نیست قبول میکنی؟ او میگه آره چرا قبول نکنم؟ از ارث شیرین تر داریم مگه؟
نوش جون هر سه تاتون ولی تا اون موقع این ماشینو از اینجا ببر نبینم دیگه. سعید قبول میکنه و میره سمت رستوران هشت پا اونجا میخواد با آقا داوود حرف بزنه که منیر میگه تو موتورخانه ست برو اونجا. سعید میره اونجا و باهاش حرف میزنه و میگه که مادرم میخواد ثابت بشه که پولا حلاله داوود میگه نصرت از اولش هم همینجوری بود و تعریف میکنه که ما اول تریاک میکشیدیم بعد مصرف رفت بالا رفتیم تو هروئین بعد از چند وقت دیدیم که اوضاعمون خیلی بد شد و کارتون خواب شدیم اما بعد از دو سال پاکه پاک شدیم همون موقع به همدیگه قول دادیم که دیگه تلافی تمام روزهایی که تو این روزهای سیاه و تا یک بودیم دربیاریم.
شبانه روز کار میکردیم تا پول دربیاریم خوبم درآوردیم و خرج میکردیم کارمون فقط این رستوران نیست که اینجا فقط جمع میشیم وگرنه زمین خریدیم و فروختیم بعد افتادیم تو ساخت و ساز انقدر مال و اموال داری که هرچی بخوری تموم نمیشه! فقط نزدیک ۱۱،۱۲ هزار میلیارد واسه تو گذاشته! فقط دوتا از زمینای تو شمالو بفروشی خودت و ۷ نسلت بخورین و بخوابین جواب میده. او گیج شده و از اونجا بیرون اومده و با اومدن ذوقی زن باباشو تعقیب میکنه ولی بنزین تموم میشه و تو خیابان میمونن. منیر میره پیش داوود که میبینه اونجا خیلی هوا سنگینه و خفه ست وقتی میزه پیش داوود میبینه خفه شده و اونجا مرده که داد میزنه و میره بقیه رو خبر میکنه....
نظر شما