خلاصه داستان قسمت ۹۷ سریال ترکی زغال اخته
در این مطلب شما شاهد قسمت ۹۷ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است.
سریال ترکی ذغال اخته روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند.
در قسمت ۹۷ سریال ترکی شربت زغال اخته چه گذشت؟
پلین دوست دختر قبلی روزگار پیشش تو دفتر کارش میره که روزگار بهش پیشنهاد میده که تو تلویزیون شبکه اخبار خبر بگه او جا میخوره و میگه واقعا؟ چیشد؟ قبلا که میگفتی بد میشه فکر میکنن پارتی بازی کردی نکنه میخوای جدا بشی؟ روزگار میگه اینارو از کجات درمیاری؟ فقط سوال پرسیدم! پلین تایید میکنه که روزگار میگه داره مروت بازی درمیاره و غر میزنه سپس به پلین میگه خوب برو دیگه موقعش شد بهت خبر میدم پلین میگه باشه همین که همچین چیزی بهم گفتی یعنی روزهای آخر کار مروت نزدیکه و میره. شب تو خونه آذرخش همه نشستن و در حال شام خوردنن که دوعا میگه اشتها ندارم آنها باهاش حرف میزنن تا یه چیزی بخوره چون باید بتونه از خودش دفاع کنه و روپا باشه که بتونه دخترشو پس بگیره.
شعله میگه اصلا این بحثو عوض کنیم که سولماز میگه فکر خوبیه مثلا تو بگو از ازدواج یهوییت. شعله میخنده و میگه چی بگم آخه؟ من چند وقته دارم با روزگار دوباره حرف میزنم چیمن میگه واقعا؟ شعله تایید میکنه که چیمن میپرسه از کی؟ شعله میگه از کی؟ وایسا فکر کنم سولماز میگه آره دیگه باید فکر کنی تا بتونی یه دروغ در بیاری! و آنها باهم بحث و کل کل میکنن که زنگ در خانه زده میشه و شعله درو باز میکنه و با دیدن کایهان خوشحال میشه و با خودش میگه فکر نمیکردم از دیدنش انقدر خوشحال بشم به موقع اومد! کایهان حال دوعارو میپرسه و میگه میخوای یکیو اجیر کنم بره یه دل سیر فاتحو بزنه؟ آذرخش میگه چی؟ سولماز میگه همینمون مونده که همگی بریم بازداشتگاه!
کایهان میخنده و میگه شوخی کردم میخواستم فضا عوض بشه. تو خونه پنبه به همه میگه قراره فردا برای نیلای جشن حجاب بگیریم اونا جا میخورن و میگن چی؟ این چیه دیگه؟ پنبه میگه دلش خواست دیگه فاتح میگه آهان همونی که واسه آبجیم گرفتیم عبداله خان مخالفت میکنه و میگه چه نیازیه؟ نورسما ۱۳ سالش بود نه ۳۰ سالش! نیلای اصرار میکنه و میگه دلش میخواد که قبول میکنه مصطفی میگه کجا میگیرین؟ پنبه میگه تو رستورانت مصطفی میگه باشه بزار به مامان سولماز بگم فاتح میگه چه معنی میده بگی؟ یکم مردونگی داشته باش! پنبه میگه اینجوری میکنی فکر میکنه واقعا شریکه اونجا! مصطفی کوتاه میاد ولی وقتی تنها میشه به سولماز زنگ میزنه و خبر میده که ازش اجازه بگیره سولماز جا میخوره و میگه این چه جشنیه دیگه؟ مصطفی واسش توصیح میده جشنو که سولماز میگه اصلا احتیاجی به اجازه نبود پسرم هرجور راحتی و خودت میخوای پسرم.
بعد از قطع تماس به آذرخش ماجرارو میگه که اون میخنده و میگه اینا چیه دیگه! سپس عصبی میشه و میگه دختر من تو این حاله بعد اونا جشن گرفتن! سولماز میگه به دوعا چیزی نگه که آذرخش میگه نه بابا چرا بگم؟ که بیشتر بهم بریزه؟ هرکاری میخوان بکنن فقط از بچه من دور باشن! نورسما به امید خبر کار پیدا کردنشو بهش میگه که امید حسابی خوشحال میشه واسش و بهش تبریک میگه. فردای آن روز آذرخش و دوعا حاضر شدن و به طرف مطب دکتر میرن که تو پارکینگ دو نفر با ماشین از پشت بوق میزنه و میگه من زودتر اومدم واسه جا پارک اونجا باهم کمی بحث میکنن که از پشت هم به ماشین دوعا میزنه دوعا پیاده میشه و میگه داری چیکار میکنی؟ و باهم دعوا میکنن که آذرخش آرومش میکنه و میگه باید بریم فعلا کار مهمتری داریم.
اون زن که از طرف یوسف و فاتح بوده بهشون زنگ میزنه و میگه کاری که خواستینو کردم حسابی عصبی شد. وقتی میخوان از گیت نگهبانی رد بشن دستگاه مدام آلارم میزنه و میگه انگاری باهاتون فلز همراه دارین و چندبار میره و برمیگرده که همان دو نفر دوباره به دوعا متلک میندازن که دوعا از کوره درمیره و میخواد باهاش دعوا و بهش حمله کنه که آذرخش جلوشو میگیره. وقتی پیش دکتر میرن دکتر معاینه اش میکنه و میگه با توجه به رفتارش تو پارکینگ و جلوی نگهبانی نمیتونم گواهی سلامتو بدم بهتره برین و هفته دیگه دوباره بیاین. شعله به رستوران رفته و منتظر روزگاره که هرچی منتظر میمونه نمیاد همکاراش هم به همدیگه میگن باز روزگار مارو کاشت بریم سری بعد به حسابش میرسیم شعله دست از پا درازتر از رستوران بیرون میره.
پنبه و مهمون هاش به رستوران رفتن که با دیدن سولماز پیشش میره و میگه نیلای خیلی اصرار کرد و میخواست واسش جشن بگیریم دیدیم هرچی زودتر بگیریم بهتره وگرنه میدونستیم اصلا موقعیت زمانیه خوبی نیست ولی هرچی بود گرفتیم که تموم بشه بره سپس از سولماز میخواد پیششون بشینه که سولماز میگه کار دارم اگه وقت شد حتما. شعله به آذرخش زنگ میزنه و میپرسه اوضاع چجوریه؟ او میگه خوب نیست دوعا به زور خوابیده اتفاق های زیادی افتاد موکول شد به هفته دیگه سپس میپرسه تو کجا میری؟ شعله میگه باید مامان چیزیو امضاء کنه دارم میرم رستوران آذرخش میگه باشه پس بعدا میبینمت.
نظر شما