خلاصه داستان قسمت ۹۲ سریال ترکی زغال اخته
در این مطلب شما شاهد قسمت ۹۲ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است.
سریال ترکی ذغال اخته روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند.
در قسمت ۹۲ سریال ترکی شربت زغال اخته چه گذشت؟
امید وقتی از خواب بیدار میشه میره پیش نورسما و میگه وقتی دیدم نیستی ترسیدم! نورسما میگه چون دیشب اونجا نخوابیدم رو کاناپه خوابیدم امید دلیلشو میپرسه که نورسما میگه از بوی الکل خوابم نمیبرد امید معذرت خواهی میکنه و میگه ببخشید از این به بعد یا با هم میریم یا قبلش بهت خبر میدم نورسما میگه مطمئنی؟ دیشب که اینو نمیگفتی امید میگه چی میگفتم مگه؟ نورسما با ناراحتی میگه یعنی حتی یادت نمیاد؟ گفتی تو که مشروب نمیخوری واسه چی میخوای بیای! امید ازش معذرت خواهی میکنه و ازش میخواد اونو ببخشه نورسما میگه باشه و میره چای میریزه واسش تا صبحانه بخورن سپس از سفارش دوباره ارطغرل میگه که امید خوشحال میشه و بهش افتخار میکنه سپس سریعا میره به دفتر که نورسما دلخور میشه.
پنبه موقع بدرقه کردن عبداله خان میگه که من دیروز حساب اون زنو رسیدم گذاشتم کف دستش تو هم فهمیدی از دیشب تو خودتی و ناراحتی، من این پروندهرو دیشب بستم سپس بعد از کمی حرف زدن عبداله خان میره. سولماز از راننده ای که عامر فرستاده سوءاستفاده میکنه و ازش خواسته بره لامپ بگیره بیاد عوض کنه لامپ خونه رو آذرخش مسگه مامان این کارت درست نیست اما سولماز میگه اونجا بیکار وایساده حداقل به یک درد بخوره دیگه! سپس آذرخش و دوعا میخندن.امید تو دفتر کار با شعله حرف میزنه و شعله میگه نورسما از دیشب ناراحت که نشده! امید میگه کلا رو کاناپه خوابید شعله میگه کلا جای خوابشو عوض کرد؟
امید میگه نه از بوی الکل رفته اونجا خوابیده سپس کمی درد و دل میکنن. فاتح به دوعا زنگ میزنه و میگه اومدم بچه مو ببینم بیا پایین دوعا میگه الکی اومدی قرار نیست بیارمش پایین فاتح میگه من تو پارک کنار ساختمان نشستم. دوعا به آذرخش میگه فاتح اومده اصلا انگار حرف نمیفهمه! آذرخش میگه بعد از طلاقت هم پای این آدم از خونه ما قطع نمیشه این بچه تولد داره، فارق التحصیلی داره، مدرسه داره و پدرشم کنارشه! دوعا با کلافگی جمره را به آذرخش میده و میره با فاتح صحبت کنه و فاتح میگه بچه ام کو؟ دوعا میگه فکر کردی بچه مو میارم پایین کور خوندی هروقت جدا شدیم تایمی که قاضی تعیین کنه میتونی بیای ببینیش فاتح سعی میکنه بهش بفهمونه که پشیمونه اما دوعا قبول نمیکنه و میگه خیلی دیره واسه پشیمونی من وکیلمو انتخاب کردم و ازت جدا میشم سپس بعد از زدن حرفاش میره.
عبداله خان تو اتاقش تو شرکته که به جاکلیدی هدیه شعله نگاه میکنه و یادش میوفته، ارطغرل بهش زنگ میزنه و میگه با دادوستدی که کردیم وقت نشد همدیگرو بشناسیم و باهم آشنا بشیم سپس عبداله خان بهش پیشنهاد میده فرداشب برن شام با خانم هاشون بیرون ارطغرل میگه که همسرش فوت کرده و با دخترش میاد که عبداله خان قبول میکنه و ارطغرل میگه فرداشب هم نمیشه واسه دخترم داره خواستگار میاد باشه واسه به روز دیگه عبداله خان قبول میکنه. شب نیلای و مصطفی به خانه امید و نورسما رفتن آنها شام میخورن و درباره وضعیت خونه حرف میزنن که اوضاع خیلی جالب نیست سپس مصطفی با نورسما میره تو آشپزخانه که اونجا ازش میپرسه همه چیز روبراهه؟ نورسما تایید میکنه و مصطفی بهش میگه من همیشه پشتتم کمک خواستی من هستم نورسما ازش تشکر میکنه و میگه که داره از طریق فروش تابلو و خطاطی کار میکنه مصطفی واسش خوشحال میشه.
موقع رفتن نیلای به سرویس میره که شیر آب خراب میشه اما او بدون گفتن چیزی سریع از اونجا میرن. فردای آن روز خونه پر از آبه که امید شیرآبو قطع میکنه تاسیساتی میاد و با نگاه کردن میگه باید زمین کنده بشه تو مدت زمانی که قراره این تعمیر بشه نباشین بهتره. آنها تصمیم میگیرن برن خونه عبداله خان. پنبه با فهمیدن این موضوع خوشحاله و در حال خمیر درست کردنه. آذرخش و دوعا پیش وکیلی رفتن و بعد از شنیدن حرف های دوعا وکیل میگه وضعیت خیلی خوبه هم دروغ هست، هم پنهون کاری و هم خیانت اینا دلایل محکمه پسندیه میتونین با خیال راحت دادگاهو همونجوری که میخواین پیش ببرین با هر حکمی که میخواین آنها خوشحال میشن و از اونجا میرن.
بعد از رفتنشون وکیل در اتاق کناریو باز میکنه که فاتح اونجا وایساده و از وکیل میپرسه چیشد؟ او میگه همه چیز اونجوری که میخواستین داره پیش میره اونا باور کردن که به راحتی میتونن حضانتو بگیرن فاتح میگه خوبه دارم واسشون سپس به یاد میاره که همون راننده ای که انتخاب کرده بوده واسه دوعا در واقع خبرچینه تا از حرف های اونا واسه او خبر بیارن. ب ای مهری دختر ارطغرل خواستگار اومده که از قضا خانواده همون ابراهیم شوهر قبلی نورسماست که مهری باهاش نامزد میکنه.
نظر شما