خلاصه داستان قسمت ۸۹ سریال ترکی زغال اخته

در این مطلب شما شاهد قسمت ۸۹ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است.

خلاصه داستان قسمت ۸۹ سریال ترکی زغال اخته
صفحه اقتصاد -

سریال ترکی ذغال اخته روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. 

در قسمت ۸۹ سریال ترکی شربت زغال اخته چه گذشت؟‌ 

امید و نورسما باهم در حال شام خوردنن که امید بهش میگه پول کم آوردی بهم بگیا تعارف نکن نورسما قبول میکنه و میگه بهتره بعد از شام برم یه سر به دوعا بزنم امید میگه نری بهتره نورسما دلیلشو میپرسه که امید میگه تو راه شعله را دیدم باهاش حرف زدم انگاری فاتح رفته دم در خونه شون داد و بیداد کرده نورسما میگه آه فاتح ببین چیکار میکنی! امید میگه آره هرچی میکشن از اون داداش بی سر و پاته نورسما ناراحت میشه که امید معذرت میخواد و میگه ببخشید خیلی عصبی شدم نورسما میگه ما همه میدونیم کار فاتح اشتباه بوده ولی دلیل نمیشه تو روی من بهش فحش بدی امید میگه میدونم اشتباه کردم ببخشید عصبی بودم سپس بحثو عوض میکنه و میگه بیا میز گرد تشکیل بدیم ببینیم چقدر واسه خرج و مخارج پول میخوایم.

نورسما میگه فکر کنم آشپزخانه و کلا شوینده اینا رو هم ۱۵هزارتا کافی باشه امید با تعجب بهش نگاه میکنه و میگه من فکر میکردم الان میگی ته تهش ۵،۶ هزارتا سپس بهش میگه شنیده هارو من میخرم یه جارو میشناسم فله ای میفروشه نورسما میگه یعنی چی؟ فله چیه دیگه امید واسش توضیح میده که نورسما میگه باشه اینارو تو بخر و سختی های زندگی کم کم داره خودشو به نورسما نشون میده و او حس میکنه. آذرخش به خانه اونال ها رفته و فاتح را صدا میزنه سپس بهش میگه اینجا دارم جلوی خانواده ات بهت میگم از دخترم و بچه اش دور بمون! تو دختر منو زجر دادی حالا داری یه زن شیرده رو اذیت میکنی آنها باهم کل کل و بحث میکنن که در آخر فاتح بهش میگه شما کلا با ازدواج مخالفین درسته؟ بالاخره خودتونم یه مطلعقه هستین بایدم با ازدواج مخالف باشین! 

آذرخش شوکه شده و سیلی تو صورتش میزنه فاتح پوزخند میزنه و میگه حقیقت تلخه دیگه در ضمن منو با بچه ام نترسونین! آذرخش میگه پس جنگ همین الان شروع شده بچرخ تا بچرخیم و میره. عامر دنبالش میره تا ببینه حالش خوبه یا نه و میگه اون چه کاری بود که کردی؟ آذرخش میگه معذرت میخوام حالم خیلی بده عصبیم خودمو تو این ماجرارو مقصر میدونم که باید میفهمیدم درد دخترمو ولی خودم داشتم عشق و حال میکردم! عامر باهاش حرف میزنه و آرومش میکنه که آذرخش بغلش میکنه و میگه تو یه هدیه ای از طرف خدا مرسی که هستی. فردای آن روز نورسما رفته خرید که هرچی میخواد بخره قیمتشو میبینه و حساب کتاب میکنه که پولش میرسه یا نه سپس خریدهای ضروری را انجام میده و برمیگرده خونه.

عبداله خان به خانه آذرخش رفته و با احترام ازش استقبال میکنن عبداله خان میگه به خاطر کدورتها این کار عقب افتاده گفتم بیام تو گوش بچه اذان بگم و اسمشو صدا بزنم آنها قبول میکنن و عبداله خان رسم و رسومات را پیش میبره سپس از اونجا میره. پنبه بهش زنگ میزنه واسه چی صبح زود رفته عبدالله خان میگه خونه آذرخش خانم اومده که پنبه عصبی میشه و میگه با این کارت منو کوچیک کردی که تنهایی رفتی! بعد از کمی بحث کردن پنبه حاضر میشه و میره خونه آذرخش. دوعا بهم ریخته و با سردی باهاش رفتار میکنه و بعد از چند دقیقه ای که پنبه جمره را بغل کرده سریع ازش میگیره که پنبه جا میخوره سپس با آذرخش درباره بچه ها حرف میزنن و پنبه میگه که فاتح خطاکاره ولی درست نیست با بچه اش شکنجه اش بدین! دوعا میگه من واسه یه وجب بچه ام مراسم تشییع گرفتم میفهمین؟ و باعثش اون پسرتون بود! باید زجر بکشه! شما هم زحمت کشیدین اومدین اینجا ولی اگه دیگه نیاین ممنون میشم پنبه جا میخوره و از اونجا میخواد بره.

جلوی در با آذرخش دوباره حرف میزنه که در آخر وقتی میبینه آذرخش کوتاه نمیاد و پشت دخترشه با تهدید باهاش حرف میزنه که آذرخش میگه منو الان تهدید کردین؟ پنبه میگه هرجور که دوست دارین برداشت کنین و میره. نورسما دوباره تصمیم گرفته خطاطیشو شروع کنه و تابلوهای آماده شو میبرن پیش سردار دوست امید که نمایشگاه داره و همان موقع زنی به اونجا میاد که منشی آدمی به اسم ارطغرل هستش و  دوتا تابلوهای نورسمارو میخره آنها حسابی خوشحال میشن و اون زن میگه اگه کار دیگه ای هست میخوام ببینم نورسما میگه خونه ست میارم واستون و با خوشحالی به خونه میرن. پنبه به خونه نورسما میره و از رفتار آذرخش و دوعا گلگی میکنه و ازش میخواد اونم باهاشون رفت و آمد نکنه وگرنه شیشرو حلالش نمیکنه. فردای آن روز نورسما تابلوهای دیگه را میبره به نمایشگاه اون زن اونارم میخره سپس میگه ارطغرل خان میخواد شمارو ببینه نورسما هم قبول میکنه. آذرخش به عامر زنگ زده و میگه بره دکتر حتما واسه دستش. عامر به بیمارستان رفته که دکتر بهش میگه با آزمایش هایی که گرفتیم متاسفانه متوجه تومور شدیم عامر شوکه شده و میگه بدخیم یا خوش خیم؟ دکتر میگه متاسفم ولی بدخیمه.

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه