خلاصه داستان قسمت ۹۰ سریال ترکی زغال اخته

در این مطلب شما شاهد قسمت ۹۰ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است.

خلاصه داستان قسمت ۹۰ سریال ترکی زغال اخته
صفحه اقتصاد -

سریال ترکی ذغال اخته روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. 

در قسمت ۹۰ سریال ترکی شربت زغال اخته چه گذشت؟‌ 

دکتر بهش میگه موقع عمل یه حباب تو مغزتون ایجاد شده عامر میگه خطرناکه؟ دکتر میگه اصولا این حباب هارو میتونیم خارج کنیم ولی واسه شما جای حساسیه دکتر میگه باهاش میتونین زندگی هم بکنین مشکلی ایجاد نمیشه اما امکانش هست که بترکه عامر میگه پس میمیرم! دکتر میگه من مجبور بودم بهتون حقیقتو بگم متأسفم عامر میگه من تازه ازدواج کردم خانواده مو دوست دارم دکتر میگه مشکلی نیست ولی باید بدونین با یه بمب زندگی میکنین دیگه. سر میز صبحانه پنبه به بچه هاش میگه من همینجوری دارم سختی میکشم و حالم خوب نیست دیگه شماها به جون هم نیوفتین و قهر نکنین فاتح میگه نه مامان باهم مشکل نداریم پنبه میگه همین که باهم قهرینو میگم عبداله خان میگه چه قهری؟ مگه برادرها باهم قهر میکنن؟ فاتح میگه نه ولی به پسر و عروستون بگین با من کار نداشته باشن. فاتح میگه امروز دخترم معاینه داره دکتر واسه یادآوری بهم خبر داده پنبه میگه تو هم برو.

آذرخش و خانواده اش در حال صبحانه خوردنن که چیمن میگه امروز جواب آزمون میاد دوعا میپرسه خوب دادی؟ تو این اتفاق ها نتونستیم بهت رسیدگی کنیم چیمن میگه آره خوب بود فکر کنم رشته ای که میخوامو قبول میشم همگی تشویقش میکنن. دوعا میگه امروز روز معاینه بچه ست آذرخش ازش میخواد بندازه یه روز دیگه که شعله میگه نمیخواد من خودم باهاش میرم. نورسما به امید میگه نسلیهان خانم بهم گفت میخواد منو ببینه میتونی باهام بیای؟ امید میگه امروز خیلی کار دارم نمیتونم بیام خودت تنها برو نورسما میگه فکر کردم نخوای تنها برم امید میگه چرا عزیزم؟ یه قرار کاریه دیگه تازه تو اول راهی، راه زیادی مونده هنوز خیلی جاها باید تنها بری ولی میخوام بدونی که همیشه من پشتتم نورسما قبول میکنه و میگه پس برم حاضر بشم. او به دفتر ارطغرل رفته و اونجا باهاش ملاقات میکنه و طغرل از دست خط و خطاطیش تعریف میکنه و میپرسه فامیلیت چیه؟

آخه دیدم همش پایین کارهات نوشتی نورسما فقط گفتم ببینم فامیلیت چیه نورسما میگه کیراج. ارطغرل بعد از کمی حرف زدن بهش میگه ارزش خودتو کم ندون با این هنرت به زودی فروشت میره بالا و حرف از تابلوهای تو میشه سپس نورسما از اونجا میره. آذرخش پیش عامر رفته و میپرسه زنگ نزدی چرا؟ دکتر چی گفت؟ او میگه الکی نگران شده بودی چیزی نیست همه چیز خوبه آذرخش میگه خیلی ترسیدم که نکنه خدایی نکرده چیزیت شده باشه. دوعا با شعله در حال رفتن به مطب دکتر هستن که شعله جای پارک پیدا نمیکنه و به دوعا میگه تو برو دیر نشه من پارک کردم میام. جلوی در مطب فاتح میاد و دوعا با دیدنش جا میخوره و میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ تعقیبمون میکنی؟ فاتح میگه تعقیب چیه دوعا؟ من پدر این بچه ام میدونستم امروز معاینه داره دوعا ازش میخواد بره کنار که فاتح میگه منم میام اصلا چرا تنهایی؟ کسی نبود باهات بیاد؟

دوعا میگه تنها نیستم شعله دنبال جای پارکه سپس فاتح دخترشو میبینه و در آخر میگه منم باهات بالا میام کمکت میکنم دست تنهایی چیزی لازم داشته باشی میخوای چیکار کنی؟ این همه بار هم با خودت داری دوعا میگه تو از همه ی این بارها سنگین تری رو زندگی من سپس به بالا میرن. چیمن و مته خان میخوان برن به خانه عامر که نتیجه آزمونو ببینن که آذرخش و عامر را میبینن بیرون میان و حسابی حالشون خوبه ومیخندن که آنهااو دیدنشون خوشحال میشن. چیمن اول میره تو سایت و با دیدن رتبه اش خوشحال میشه و میگه با این رشته هتلداری تو دانشگاهی که میخوام قبول میشم و خوشحال میشه مته خان میره تو سایت اما با دیدن رتبه اش میگه فکر نمیکردم انقدر بد بشه دیگه اشکالی نداره میخونم واسه سال دیگه.

عامر تو شرکت پیش عبداله خان رفته و میگه اوضاع خونه چخبره؟ پنبه خانم خوبه؟ عبداله خان میگه چی بگم! همش گریه میکنه اونم حق داره آخه اصلا عادت نداشته انقدر دورش خلوت باشه همیشه دورش شلوغ بوده الان همه پراکنده شدن سپس میگه تو چخبر؟ آذرخش خانم خوبه؟ خودت خوبی؟ قرار بود بری بیمارستان! عامر میگه آذرخش خوبه عصبیه خیلی منو اصلا تو این ماجراها دخالت نمیده منم حالم خوبه همه چیز روبه راهه دکتر گفت مشکلی نیست عبداله خان میگه خداروشکر سپس عامر میگه شب میام اونجا تا یخورده حال و هوا عوض بشه عبداله خان میگه خوب کاری میکنی.

شب تو خونه آذرخش واسه قبولی چیمن همه جشن گرفتن و نوشیدنی میخورن سپس بعد از رفتن دوعا و چیمن به اتاقشون سولماز میپرسه وکیل پیدا کردی؟ آذرخش میگه با چندتا وکیل صحبت کردم فردا میرم باهاش حرف میزنم تا ببینم کدومشون اوکیه. عامر تو خونه عبداله خان هستش که پنبه میگه خوب کاری کردی اومدی عامر میگه بالاخره باید همه به هم کمک کنیم تا این روزا بگذره. عامر تو اتاق کار عبداله خان میره و میگه اگه یه روزی نبودم میخوام حواست به مته خان و آذرخش باشه او میگه این حرفا چیه؟ نکنه اتفاقی افتاده نمیگی! او میگه نه فقط تصادف ترسونده منو و دستشو میبوسد.

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه