دانلود قسمت ۲۷ سریال ناریا از تلوبیون / لینک مستقیم قسمت ۲۷ سریال ناریا از شبکه یک + خلاصه داستان سریال ناریا قسمت بیست و هفتم

قسمت ۲۷ سریال ناریا به کارگردانی جواد افشار را امشب از طریق لینک مستقیم تلوبیون در این مطلب صفحه اقتصاد دنبال کنید.

دانلود قسمت ۲۷ سریال ناریا از تلوبیون / لینک مستقیم قسمت ۲۷ سریال ناریا از شبکه یک + خلاصه داستان سریال ناریا قسمت بیست و هفتم
صفحه اقتصاد -

سریال «ناریا» به تهیه‌کنندگی محمد مصری‌پور، کارگردانی جواد افشار و نویسندگی حمید رسول‌پور، تولید شده است. این سریال از ۳۰ فروردین بر روی آنتن شبکه اول پخش شد. امشب قسمت بیست و هفتم از این مجموعه پلیسی را خواهیم دید.

بازیگران سریال ناریا ؛ محمدرضا شریفی‌ نیا ، آشا محرابی ، خسرو شهراز ، مهرداد ضیایی ، حسین سحرخیز ، رز رضوی ، شراره رخام و سامان صفاری، نسیم ادبی ، سولماز حصاری و ... می باشند.

خلاصه داستان سریال «ناریا» به این شرح است: هوژان، دختر نخبه ایرانی که در دوران اوج شکوفایی علمی خود قرار دارد، برای اختراع پدیده‌ای تلاش می‌کند که می‌تواند ایران را به جایگاه ویژه‌ای در عرصه جهانی برساند. اما در همین مسیر، یک گروه از تبهکاران و گنگسترهای داخلی و خارجی با همدیگر همکاری می‌کنند تا از موفقیت او جلوگیری کرده و این نخبه علمی را از میدان خارج کنند. در این میان، یکی از افراد خصومت‌جو عاشق هوژان می‌شود و...

دانلود قسمت ۲۷ سریال ناریا

https://telewebion.com/episode/۰x۱۲a۴۵۳۰a

لینک مستقیم سریال ناریا قسمت بیست و هفتم از شبکه یک

https://tv۱.ir/conductor

خلاصه داستان سریال ناریا قسمت ۲۷

هوژان هرچی به سوران زنگ می‌زنه او برنمی‌داره. او تو مسیر رفتن به روستایی که فاتح بهش گفته بود بره اونجا چند نفر با اسلحه میرن سمتش و او را محاصره می‌کنند و با خودشون می‌برند. ماموران امنیتی با پلیس جلسه‌ای گذاشتن و با همدیگه درباره جاسوس‌ها صحبت می‌کنند که هدف اصلیشون فعلاً دو تا کارخونه هست که ناریا یکیشونه چند تا هم کارخانه فرعی هستش که بعد از انجام این عملیاتشون می‌خوان برن سراغ اونا. سپس درباره مرگ اردشیر و سامان صمدی صحبت می‌کنند که عماد بهشون میگه ما فهمیدیم سامان یه ربطی به کارخونه ناریا و اردشیر داره طبق تحقیقات تیممون سامان آدم کسی نیست برای کسی کار نمی‌کنه خیلی دوست داره همه کارها رو خودش انجام بده، خودش رئیس خودش باشه البته قطعی نیست ولی فرضیه قوی ایه. 

دانیار به همسرش زنگ زده و بهش میگه قضیه سکته کردن مادر هوژانو و بهش میگه وقت داری یه سر برو بیمارستان او سریعاً خودشو به اونجا می‌رسونه و هوژانو دلداری میده. سامان با مستانه صحبت می‌کنه و اونو می‌فرسته سراغ یه نفر با اسم مستعار عقاب که تو هکر بودن حرف اولو می‌زنه و بهش میگه که بهش بگه از کجا می‌شناستش و چه جوری بهش نزدیک بشه. مستانه میره سراغ اون شخص باهاش صحبت می‌کنه و بهش میگه که کسی که منو فرستاده سراغ تو آدم خیلی خطرناکیه که ازش هر کاری برمیاد میشه سایه ات میشه که هیچ جا نتونی احساس امنیت کنی اما من نمی‌خوام آدم اون باشم دیگه خسته شدم می‌خوام خلاص بشم و ازش می‌خواد تا باهاش همکاری کنه و وانمود کنه که با حرف‌های او خر شده و سامان بفهمه که اونا آدماشن و قضیه اونجوری که می‌خواد داره پیش میره عقاب به مستانه میگه ازت خوشم اومد زرنگی!

 او بعد از کمی حرف زدن با مستانه از اون خونه بیرون میاد و به سامان زنگ می‌زنه و میگه خیلی آدم بد قلقیه سامان بهش میگه همه تلاشتو بکن زمان زیادی نداریم مستانه میگه زمان زیادی برای چی؟ سامان میگه زنده موندن و تلفنو قطع می‌کنه. او به دفتر اداری کارخانه ناریا زنگ میزنه که فهیم شماره را دایورت کرده رو گوشی خودش و جواب میده سامان میگه من موفق نشدم با خانم دکتر هوژان صحبت کنم کارخونه نیستن؟ فهیم میگه ایشون امروز صبح مادرشون سکته کردن و رفتن به بیمارستان اگه کار واجبی دارین بگین که من باهاشون در میون بزارم سامان میگه نه من فقط می‌خواستم درباره پیشبرد همکاریمون و سرمایه‌گذاری برای شیفت سوم کارخانه صحبت کنم که در اسرع وقت دوباره تماس می‌گیرم. سامان تصمیم می‌گیره که به بیمارستان کرمانشاه بره تا اینجوری هوژان بهش بیشتر اعتماد کنه و بهش احساس پیدا کنه. عقاب رفته شبانه به پاتوق خودش تو قهوه خانه سپس آخر شب وقتی می‌خواد به خونه‌اش برگرده می‌بینه تو کوچه دو تا موتوری وایسادن و دارن اونو نگاه می‌کنن. عقاب بهشون میگه از کی تا حالا جوجه‌ها شجاعت پیدا کردند تا بیان با عقاب در بیفتند؟

من اصلاً باهاتون دعوا ندارم سر دسته اونا بهش میگه ولی من باهات دعوا دارم سپس با همدیگه درگیر میشن که عقاب از پس همشون برمیاد اما در آخر یکیشون بهش چاقو می‌زنه و از اونجا فرار می‌کنن. عقاب خودشو به داخل خونه می‌رسونه و به مستانه زنگ می‌زنه تا بهش کمک کنه او با یه دکتر میره سر وقتش تا زخمشو بخیه بزنه. سامان رفته به بیمارستان که هوژان تو حیاط بیمارستان با فواد در حال صحبت کردنه فواد ازش می‌پرسه به نظرت سوران کجا رفته؟ هوژان میگه نمی‌دونم همیشه وقتی با هم دعوامون و بحثمون می‌شد می‌رفت خونه قدیمی تو روستا اما هرچی به اونجا هم زنگ می‌زنم جواب نمیده نگرانش شدم تا حالا اینجوری بی‌خبر جایی نرفته بود! آنها با همدیگه در حال صحبت کردنن که هوژان یک دفعه سامان صمدی اونجا می‌بینه و از دیدنش جا می‌خوره و میپرسه اونجا چیکار میکنه؟

سامان میگه از اونجایی که داریم یه خانواده تجاری میشیم گفتم باید تو سختی ها هم کنار همدیگه باشیم اومدم تا هر کمکی از دست من برمیاد براتون انجام بدم او ازش خیلی تشکر می‌کنه که تا اونجا اومده. بعد از کمی صحبت کردن سامان به هتل میره و به افشین زنگ می‌زنه افشین که پیش میا هستش می‌زنه رو اسپیکر و باهاش صحبت می‌کنه سامان ازش می‌خواد تا شماره خاله‌اش که دکتره بهش بده افشین ازش می‌پرسه که شماره اونو واسه چی می‌خوای؟ سامان بهش میگه اومدم کرمانشاه مادر هوژان سکته کرده باید هرجور که شده بکشونیمش تهران و ازش می‌خواد تا هرچه سریع‌تر شماره رو بفرسته. آنها با هم کمی بحث می‌کنند که سامان میگه من همه این کارا رو دارم واسه این می‌کنم که آدم خودمون بشیم نه اینکه واسه بقیه کار کنیم!

افشین شماره خاله‌اش را برای او می‌فرسته که سامان باهاش صحبت می‌کنه درباره مادر هوژان که او بهش میگه هر کاری که ما قراره انجام بدیم تو تهران قطعاً تو بیمارستان کرمانشاه هم واسشون انجام دادن! سامان بهش میگه من به تخصص شما ایمان دارم و دوست دارم بیاد مریض خودتون بشه تو تهران. دکتر بهش میگه با دکترش اونجا صحبت کنین اگه مشکلی نبود انتقالش بدین من در خدمتم سامان تشکر می‌کنه. مستانه به سامان زنگ میزنه و میگه تو ادم فرستادی عقابو داغون کنن؟ او میگه نه بابا اگه میخواستم بلایی سرش بیاد تورو چرا باید بفرستم سروقتش؟ و بعد از کمی حزف زدن قطع میکنه که عقاب به خاطر تحقیر کردنش حرص میخوره و میگه به موقعش یه بلایی سرش میارم نفهمه از کجا خورده!...

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه

آخرین اخبار