دانلود قسمت ۲۶ سریال ناریا از تلوبیون / لینک مستقیم قسمت ۲۶ سریال ناریا از شبکه یک + خلاصه داستان سریال ناریا قسمت بیست و ششم

قسمت ۲۶ سریال ناریا به کارگردانی جواد افشار را امشب از طریق لینک مستقیم تلوبیون در این مطلب صفحه اقتصاد دنبال کنید.

دانلود قسمت ۲۶ سریال ناریا از تلوبیون / لینک مستقیم قسمت ۲۶ سریال ناریا از شبکه یک + خلاصه داستان سریال ناریا قسمت بیست و ششم
صفحه اقتصاد -

سریال «ناریا» به تهیه‌کنندگی محمد مصری‌پور، کارگردانی جواد افشار و نویسندگی حمید رسول‌پور، تولید شده است. این سریال از ۳۰ فروردین بر روی آنتن شبکه اول پخش شد. امشب قسمت بیست و ششم از این مجموعه پلیسی را خواهیم دید.

بازیگران سریال ناریا ؛ محمدرضا شریفی‌ نیا ، آشا محرابی ، خسرو شهراز ، مهرداد ضیایی ، حسین سحرخیز ، رز رضوی ، شراره رخام و سامان صفاری، نسیم ادبی ، سولماز حصاری و ... می باشند.

خلاصه داستان سریال «ناریا» به این شرح است: هوژان، دختر نخبه ایرانی که در دوران اوج شکوفایی علمی خود قرار دارد، برای اختراع پدیده‌ای تلاش می‌کند که می‌تواند ایران را به جایگاه ویژه‌ای در عرصه جهانی برساند. اما در همین مسیر، یک گروه از تبهکاران و گنگسترهای داخلی و خارجی با همدیگر همکاری می‌کنند تا از موفقیت او جلوگیری کرده و این نخبه علمی را از میدان خارج کنند. در این میان، یکی از افراد خصومت‌جو عاشق هوژان می‌شود و...

دانلود قسمت ۲۶ سریال ناریا

https://telewebion.com/episode/۰x۱۲a۴۵۳۰a

لینک مستقیم سریال ناریا قسمت بیست و ششم از شبکه یک

https://tv۱.ir/conductor

خلاصه داستان سریال ناریا قسمت ۲۶

رئیس زنی که تو ترکیه به هوژان نزدیک شده بهش زنگ می‌زنه و بهش میگه که باید کارتو یکم با عجله پیش ببری، نباید لفتش بدی هوژان درباره‌ات تحقیق می‌کنه و شاید بفهمه و شک کنه بهت! او بهش میگه اون درسته نابغه است ولی به عقلشم نمی‌رسه درباره من چیز دیگه‌ای فکر کنه رئیسش بهش میگه تو عجله کن اردشیرو تو ایروان کشتن او جا می‌خوره. پلیسا دم در هتل جمع شدن و از میلا و الیزابت سوالاتی می‌پرسن آمبولانس اردشیرو از اونجا برمی‌داره و می‌بره. ماموران امنیتی این خبر را دریافت می‌کنند و سریعا به عماد خبر میدن. اون سریعاً به آگاهی میره و مامور امنیتی براش ماجرای مرگ اردشیرو تعریف می‌کنه و میگه قبلش با میلا و الیزابت قرار داشته میلا هم قبلاً با آنا یده شده حالا حدس بزن کجا؟ تو رستوران سلیمان عماد سریعا سلیمان را به اتاق بازجویی میاره و ازش می‌پرسه که میلا کیه؟ نگو که نمی‌شناسیش! او بهش میگه وقتی کار و کاسبی من به هم خورده چرا دیگه باید مخفی‌کاری کنم؟

مینا اسکندریان کسی که کارهای آنارو تو خارج از کشور انجام میداد سپس هرچی درباره‌شون می‌دونه بهش میگه. سامان رفته به کافه پیش خسرو و باهاش درد و دل می‌کنه و میگه افشین واسم دم درآورده یه نفرم هست که پشت سرمه تا برمی‌گردم اثری ازش نیست داره مثل سایه دنبالم میاد! ولی من نمی‌تونم پیداش کنم. خسرو بهش میگه از افشین که نباید بترسی چون اون اگه عقل داشت عکس پدر میارو با آنا بهت نشون نمی‌داد نگهش می‌داشت تا وقتی که واسش می‌صرفید بهت می‌داد تا یه پولی هم به جیب بزنه واسه هوژانم باید عاشقش کنی! سپس بعد از کمی صحبت کردن هکر سامان به اونجا میاد و بهش میگه تمام چیزهایی که از تو گوشی سوران پیدا کردم تو این فلشه و بهش میده. سامان بهش میگه خیالت راحت نرسیدی خونه پیامک واریزی واست میاد او شروع می‌کنه به خوندن پیام‌های سوران تا ببینه چیزی ازش می‌تونه در بیاره یا نه. اسرین و لقمان با همدیگه میرن به سر قرار با طرف حسابشون که قراره اسلحه‌هارو از مرز خارج کنه و به ایران ببره. اونجا بهشون حمله میشه و آنها درگیر میشن اما اسرین موفق میشه که فرار کنه و خودشو نجات بده.

سوران خودشو رسونده پیش فتاح و بهش میگه من باید اسرینو ببینم. او بهش میگه مثل اینکه از چیزی خبر نداری! تمام پایگاه‌های اسلحه را بمباران کردند تو این وضعیت حتی نباید اسم اسرینو بیاری! او بهش میگه هرجور شده من باید ببینمش فتاح بهش میگه رفته ترکیه ولی فعلاً نرو اونجا تو هچل می‌افتی. فردای آن روز هوژان به سمت کارخانه میره و یک بار دیگه پیام اردشیر را گوش میده دوباره به هم می‌ریزه وقتی وارد خط تولید میشه با خودش میگه من به کی می‌تونم اعتماد کنم؟ وقتی زمین و آسمان دست به دست هم میدن تا سنگ جلو پام بندازن! ای کاش بودی عارف! وقتی به اتاقش برمی‌گرده هرچی به مادرش زنگ می‌زنه می‌بینه جواب نمیده او حسابی نگران میشه وقتی چند بار زنگ می‌زنه و می‌بینه تلفنو برنمی‌داره به عمو یحیی میگه که من نگران مادرمم میرم خونه سر بزنم بهش. اون وقتی برمی‌گرده خونه می‌بینه مادرش رو زمین افتاده به هم می‌ریزه و سریعاً مادرشو به بیمارستان می‌رسونه.

از طرفی فواد و همسرش به کارخانه ناریا اومدن و سراغ دکتر هوژانو می‌گیرن که عمو یحیی بهشون میگه امروز صبح اومده بودن ولی یه کاری پیش اومد و سریعاً رفتن. آنها ازش می‌پرسن که سوران چی؟ او هست؟ عمو یحیی میگه سوران از صبح هنوز نیومده سپس اونارو تعارف می‌کنه تا در اتاق هوژان منتظر بمونه. دکتر به مادر هوژلن رسیدگی می‌کنه و بعد از چند دقیقه از اتاق بیرون میره و به هوژان میگه مادرتون همزمان هم سکته قلبی کرده هم مغزی الانم رفته تو کما باید وضعیتش ثابت بشه ببینیم بدنش چقدر تحمل می‌کنه. هوژان حسابی به هم می‌رسه و گریه می‌کنه او به سوران زنگ می‌زنه اما می‌بینه که جواب نمیده. سوران با فتاح و آدماش به یک راه مرزی رفتن تا به سوران کمک کنند که بره پیش اسرین. فهیم به هوژان زنگ می‌زنه و بهش خبر میده که فواد به همراه همسرش اومده اما وقتی صدای هوژانو می‌شنوه ازش می‌پرسه که چی شده؟ چرا گریه می‌کنی؟

او بهش میگه که مادرش سکته کرده و الان بیمارستانه آنها سه تایی به بیمارستان میرن. هوژان با دیدنشون بهشون میگه که چه اتفاقی افتاده فهیم می‌پرسه سوران کجاست؟ او بهش میگه کجا باید باشه مثل همیشه وقتی که بهش احتیاج داریم نیست گذاشته رفته قهر کرده! فواد بهش میگه من الان جای سورانم چه کمکی ازم برمیاد چیکار باید بکنم؟ هوژان ازش تشکر می‌کنه. فتاح به همراه سوران رسیدن به یک راه مخفی فتاح به سوران میگه از اینجا به بعدشو باید خودت بری این راهو تا آخر میری می‌رسی به یک روستا اونجا بهشون میگی که نامزد اسرینی و می‌برنت پیشش ولی بازم بهت میگم نرو! وضعیت سفید نیست اصلاً!!به مینا خبر میدن که شوهرش اردشیر کشته شده او داغون میشه و به دخترش زنگ میزنه و خبر میده که وسط ساختمان دانشگاه خشکش میزنه...

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه