دانلود قسمت شانزدهم سریال پایتخت۷ از شبکه یک + لینک مستقیم سریال پایتخت۷ قسمت ۱۶

علاقمندان سریال پایتخت می توانند در این مطلب از صفحه اقتصاد قسمت شانزدهم سریال پایتخت۷ را با لینک مستقیم تلوبیون تماشا کنند.

دانلود قسمت شانزدهم سریال پایتخت۷ از شبکه یک + لینک مستقیم سریال پایتخت۷ قسمت ۱۶
صفحه اقتصاد -

فصل هفتم سریال پایتخت که به کارگردانی سیروس مقدم و تهیه‌کنندگی الهام غفوری ساخته شده، از روز چهارم فروردین روی آنتن شبکه یک رفت.

بازیگران اصلی پایتخت۷ محسن تنابنده، احمد مهران فر، ریما رامین فر، نسرین نصرتی، هومن حاجی عبداللهی و… می باشند. 

دانلود سریال پایتخت۷ قسمت شانزدهم

https://telewebion.com/episode/۰x۱۲۶e۰d۰۹

لینک پخش زنده سریال پایتخت ۷ قسمت ۱۶ از شبکه اول

https://tv۱.ir/conductor

خلاصه داستان قسمت ۱۶ سریال پایتخت۷

بچه های رحمت خونه فهمیه هستن و باهمدیگه در حال بازی کردنن که رحمت باهاشون تماس تصویری میگیره و ازشون حالشونو میپرسه فهمیه تلفنو میگیره که رحمت با دیدن صورتش جا میخوره و میگه چرا اینجوری شدین؟ کار بچه هاست؟ او میگه چیز خاصی نیست بچه ان دیگه داشتن بازی میکردن مهم نیست. تو خونه رحمت همگی نشستن و در حال بازی کردن مافیا هستن. نقی به رحمت میگه تارگت اولم به این آقاست از نظر من مافیاست ولی هما خانمم شهره این آقا ارسطو شهر که چه ارز کنم پایتخته کشوره با خانمش! رحمت بهم میریزه و میگه این آقا مشخصه از ارسطو خان دلار گرفته وگرنه تا دیشب تارگت اصلیت واسه مافیا بود چیشد امشب شهره واست؟ اونا جا میخورن و میگن ماجرای دلار چیه؟

ارسطو بهش میگه من نمیخواستم ریا بشه حاجی جان حالا که گفتی واقعا قابل دار نبود. هما که از این قضیه خبردار نبود از نقی می‌پرسه ماجرا چیه کدوم دلار؟ نقی به همه میگه که برای هدیه عروسی بچه‌ها ارسطو جان با خانمش ۲۵۰۰ دلار بهم دادن تقی و زنش تعجب می‌کنند و جا خوردن رحمت بهشون میگه البته ناگفته نماند که منم دیروز دو تا سکه بهتون دادم اگه جوابه، منو هم از لیست مافیاها بیرون بیار. نقی بهش برمی‌خوره و میگه این چه حرفیه که الان زدی؟ چرا منت می‌ذاری؟ اصلاً سکه‌هاتو برمی‌گردونم بهت! جو متشنج شده که بهتاش می‌خواد بحثو عوض کنه و بهشون پیشنهاد یه سفر همگانی به سمت تاجیکستان میده که با کمپر همگی راهی بشن پولم که فعلاً دارند نقی بهشون میگه من اون پولو همه رو خرج کردم آنها شوکه شدند و میگن چه جوری از صبح تا الان ۲۵۰۰ دلار رو خرج کردی؟

نقی توضیح میده که کارای اون زمینو انجام دادم. بهتاش عصبی میشه و باهاش دعوا می‌کنه که چرا همچین کاری کرده در آخر بحث کشیده می‌شه به مریخ و نقی به همه میگه که سفر به مریخ کلاً کنسل شده ارسطو شوکه شده و میگه یعنی چی که کنسل شده؟ شری بهشون میگه منم تازه فهمیدم این موضوعو خیلی هم ناراحت شدم اما کاری از دستم بر نمی‌اومد در آخر همه به خونه‌هاشون میرن که ارسطو به خاطر اینکه شری این خبرو ازش مخفی کرده بود ناراحته و تو سرویس کمپ خودشو حبس کرده. رحمت و بهتاش به همراه شری تلاششونو می‌کنند که ارسطو را بیرون بکشند تا درباره تاجیکستان فکری بکنن. در آخر موقع رفتن بهتاش و رحمت به خونشون شری به بهتاش میگه تنها کسی که با اونا زندگی می‌کنه تویی تو بهتر از همه‌مون می‌تونی اونارو راضی کنی!

بهتاش وقتی به خونه برمی‌گرده شروع می‌کنه به فکر کردن. فردای آن روز سر میز صبحانه بهتاش با هما صحبت می‌کنه و بهش میگه واقعا نمی‌خواین برین تاجیکستان ببینین دخترتون کجا می‌خواد بره؟ با کی می‌خواد زندگی کنه؟ تو چه خانواده‌ای! فک و فامیلاشون کیا هستند؟! هما میگه دولت پسر خیلی خوبیه ما شناختیمش بهتاش هرچی میگه می‌بینه او حرف خودشو می‌زنه که در آخر فیلمی که شب مهمونی از بالا پشت بوم از آنها گرفته بود را بهش نشون میده و میگه به نظرت این خالکوبی که شمشیر خان رو سرش کرده نشونه چیه؟ هما میگه نمی‌دونم مگه باید معنی داشته باشه؟ بهتاش میگه این بیل و کلنگ و ستاره نشونه کمونیست بودن آنهاست اصلاً می‌دونی کمونیست‌ها کیا هستند؟

هما بهش میگه یه چیزایی می‌دونم بهتاش واسش تعریف می‌کنه کامل که هما بهش میگه تو اینارو از کجا می‌دونی؟ بهتاش میگه تو سربازی درباره اینا زیاد کتاب خوندم و می‌دونم چیکار می‌کنن! کارشون چیه! هما با شنیدن حرف‌های بهتاشت تو دلش خالی میشه که بهتاش بهش میگه اصلاً چرا یهو اومدن تا بگن نیاین تاجیکستان؟ اتفاقا شما باید برین تاجیکستان تا اونا را از نزدیک ببینین چه جور آدمایی هستند. فهیمه به اونجا میره و بهشون میگه چی شده چی دارین میگین به همدیگه؟

هما واسش تعریف می‌کنه که فهیمه هم حسابی می‌ترسه بهتاش به هما میگه نگران هیچی نباش اگه شما منو فامیل خودتون نمی‌دونین اما من همه شماها را دوست دارم نمی‌ذارم نیکا دست اون عوضیا بیفته! خودم سیر تا پیاز ماجرارو می‌فهمم هما به فهیمه میگه تو حواست به سالار باشه ببرش مدرسه من برم یه سر پیش نقی ببینم چه خاکی تو سرم کنم! بهتاش بهش میگه منم باهات میام تنها نمی‌ذارم بری و با همدیگه راه می‌افتن….

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه

آخرین اخبار