دانلود مستقیم قسمت ۱۰ سریال بدل + خلاصه داستان سریال بدل قسمت ۱۰

سریال بدل هر شب بعد از اذان مغرب از شبکه سه سیما منتشرمی شود، در این مطلب از سایت صفحه اقتصاد لینک دانلود قسمت دهم سریال بدل را خواهیم دید.

دانلود مستقیم قسمت ۱۰ سریال بدل + خلاصه داستان سریال بدل قسمت ۱۰
صفحه اقتصاد -

سریال بدل به کارگردانی علی مسعودی می باشد، این سریال با هنرنمایی شهرام قائدی، داریوش سلیمی، ساعد هدایتی، اشکان اشتیاق ، گیتی معینی، فرحناز منافی ظاهر و ... در سال ۱۴۰۲ ساخته شده است.

سریال بدل در ماه رمضان هرشب بعد از افطار و اذان مغرب به افق تهران از شبکه سه سیما منتشر می شود، در اینجا لینک دانلود سریال بدل و خلاصه داستان سریال بدل قسمت دهم را خواهید دید.

دانلود سریال بدل قسمت ۱۰ از شبکه سه

https://telewebion.com/episode/۰x۱۱e۳۸۷۵۰

خلاصه داستان قسمت ۱۰ سریال بدل

کرمعلی وارد مسجد میشه که رضا و کیوان متوجه میشن و سعی می‌کنن پنهان بشن در آخر تو یه فرصت مناسب از مسجد بیرون میان. آنها کمی با همدیگه وقت می‌گذرونند و درباره موقعیتشون با همدیگه صحبت می‌کنند سپس به بهونه خوندن نماز صبح به مسجد میرن. رضا تورج و دوستشو می‌بینه و ازش می‌پرسه که اینجا چیکار می‌کنی؟ تورج میگه اومدیم نماز مبخونیم تا با حاج آقا بریم کوه رضا بهش میگه از کی تا حالا تو کوه میری که الان بار دومت باشه؟ تورج میگه چند سالی هست که حاج آقا ماهی یه بار همه رو جمع می‌کنه و می‌ریم کوه. از اون موقع ما هم دیگه شرکت می‌کنیم حالا تو بگو کی وقت کردی بری با وزیر ملاقات کنی؟ کی کارتون تموم شد رفتین خونه کیوان خوابیدین؟ که الانم وقت کردین بیاین مسجد برای نماز! رضا بهش میگه تو این کارا دخالت نکن! با دوستت برو داخل نمازتونو بخونین. بعد از اونجا به سمت خانه راه میفته که رقیه خانم اونو تو مسیر می‌بینه و دنبالش راه میفته. او مدام صداش می‌زنه که رضا سرجاش وایمیسه و ازش می‌پرسه که چیکار داره بعد از سلام و احوالپرسی کردن رقیه ازش می‌پرسه که می‌خواستم ببینم آقای وزیر دیشب نامه منو خوند یا نه!؟

رضا بهش میگه میخوام یه سوال منطقی می‌پرسم خواهش می‌کنم شما هم بهش منطقی نگاه کنید. چه جوری آقای وزیر با اون همه درگیری و کار باید تو اون مدت کم اون همه نامه رو می‌خوند؟ رقیه میگه تعداد نامه‌ها که خیلی نبود چند تا بیشتر نبود! رضا میگه خوب بزار یه سوال منطقی دیگه بپرسم چرا باید آقای وزیر به شما یک میلیارد پول بده برای خرید جهیزیه دخترتون؟ رقیه خانم جا می‌خوره و میگه شما از کجا می‌دونی که من همچین چیزی از وزیر خواستم؟ رضا متوجه میشه که سوتی داده و می‌خواد جمعش کنه که رقیه خانم بهش اجازه حرف زدن نمیده و میگه به من توضیح بده خودتو توجیه نکن! رضا کلافه میشه و ازش می‌خواد تا یه لحظه به اون فرصت بده تا بهش توضیح بده رضا میگه من همیشه شما رو مثل خونواده خودم می‌دونستم تو خونه ما رفت و آمد دارین به خاطر همین دیشب من نامه شما را از بقیه جدا کردم و به وزیر دادم و گفتم اول از همه به نامه شما رسیدگی کنه، ایشون هم ازم خواستن تا نامه را بلند بلند براشون بخونم اینجوری شد که من نامه شما رو خوندم و فهمیدم که چی خواستین از آقای وزیر بعد از کمی حرف زدن به طرف خانه راهی می‌شه که رقیه خانم پشت سرش راه می‌افته. جلوی در رضا ازش می‌پرسه که کار دیگه‌ای دارین؟ چیزی شده؟

رقیه خانم میگه نه با مادرت قرار دارم و با همدیگه به داخل میرن همگی منتظر رقیه هستند تا نون بیاره و با همدیگه صبحانه بخورن. بعد از رقیه رضا به داخل میره که مادرش ازش می‌پرسه که دیشب کجا مونده بود رضا میگه من که بهتون خبر دادم گفتم که تا دیر وقت جلسه‌مون با آقای وزیر طول کشید بعد از اونجا می‌خواستیم بریم خونه کیوان که انگاری کلیدشو کلاً جا گذاشته بود دیگه کاری نتونستیم بکنیم رفتیم مسجد نمازمونو خوندیم بعدشم کله پزی صبحانه خوردیم دیگه از هم جدا شدیم من اومدم اینجا دکترم رفت دنبال کارش. مادرش ازش گلگی می‌کنه که چرا دکترو نیاورد اونجا با خودش!؟ رضا میگه همین که دکتر خیلی خجالتیه کلی اصرار کردم ولی قبول نکرد از طرفی هم گفت کار داره خواست بره به کارهاش برسه بیکار که نیست مادر من. الانم من صبح با حاج آقا قرار دارم برم چند ساعت بخوابم که خیلی خسته‌ام و از اونجا میره تو اتاقش.

بعد از چند ساعت رضا با کیوان بیرون قرار می‌ذاره و با همدیگه صحبت می‌کنند و کیوان به رضا میگه که برام امشب ۱۵ تومن بزن که بریم یه سر مشهد رضا میگه چرا ۱۵ تومن؟ اون میگه بالاخره ۴ تومان برای رفت ۴ تومان برای بلیط برگشت ۷ تومنم اونجا یه چیزی بخوریم بریم اینور اونور رضا میگه من به دروغ میگم مشهدم دو روز تو همین تهران گم و گور می‌شم کیوان میگه اگه مادر و پدرت ازت خواستن تماس تصویری بگیری چی؟ اونجوری لو میریم! رضا میگه گوشی من از این ساده‌هاست تماس تصویری نمی‌گیره کیوان میگه خوب به گوشی من زنگ می‌زنن. او وقتی می‌بینه باهاش کنار نمیاد میگه باشه و به خواهرش زنگ می‌زنه تا برای شب خانوادگی به همراه رعنا برن سینما رضا برای جلوگیری کردن از این قرار میگه باشه من شب برات می‌زنم آنها با هم میرن پیش حاج آقا تو مسجد و متوجه میشن که دارن یه تور مشهد می‌ذارن برای پیرمرد پیرزن‌هایی که بار اولشون دارن میرن مشهد. اون ازشون می‌خواد تا همراهشون برن و مراقبشون باشند آنها به حاج آقا میگن نمیشه چون ما خودمون بلیط گرفتیم می‌سوزه اگه نریم از طرفی خانواده رضا هم بلیط گرفتن تا خانوادگی به مشهد برن. زائرین راهی می‌شن و تو مسیر به حاج آقا خبر میدن که یه پیرمرد همراهشون نیست و احتمالا تو جایگاه اولین توقف جا مونده حاج اقا جا میخوره و به راننده میگه سریعاً برگرده...

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه

آخرین اخبار