خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال فریبا از شبکه سه سیما + عکس

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال فریبا را برایتان آماده کرده ایم.

خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال فریبا از شبکه سه سیما + عکس
صفحه اقتصاد -

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال فریبا را برایتان آماده کرده ایم. شبکه سه از امشب سریال «فریبا» را به تهیه‌کنندگی سیدرامین موسوی‌ملکی و کارگردانی محمود معظمی روی آنتن می‌برد. این سریال در ۴۰ قسمت ۴۵ دقیقه‌ای و با موضوعات اجتماعی وپلیسی، به بررسی مسائل وچالش‌های فضای مجازی و اینفلوئنسرها می‌پردازد و داستان‌های جذابی را در این زمینه روایت می‌کند.

سریال فریبا از ۲۲ دی‌ماه هر شب ساعت ۲۰:۴۵ از شبکه سه پخش خواهد شد. در این مجموعه، بازیگران مطرحی همچون علیرضا خمسه، محمود پاک‌نیت، ثریا قاسمی، حمیدرضا پگاه، ساناز سعیدی، نسیم ادبی و... به ایفای نقش پرداخته‌اند و با هنرنمایی خود، به جذابیت داستان کمک می‌کنند. 

خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال فریبا

ابراهیم وقتی به خانه رفته به کارهای خانه به مادرش کمک می‌کنه. او از دختر کوچیکش آیدا به ابراهیم میگه که همش بی‌تابی پدرشو می‌کنه و همش میگه که پس بابا کجاست کی میاد کجا رفته؟ نمی‌دونستم باید بهش چی می‌گفتم دیگه فرستادمش بره بخوابه سپس از پدرش براش میگه که بهم گفت بزرگ شدن ابراهیممو ندیدم منم بهش گفتم اونقدر بزرگ شده که حواسش به همه چیز هست حتی دنبال کارهای رضایت گرفتن از طلبکارهای توام هست ابراهیم بهش میگه بهت قول میدم از اونجا میارمش بیرون. ترنم با مادرش صحبت می‌کنه و ازش می‌خواد تا رضایت بده یه گوشی واسش بخره و تو فضای مجازی هم مشغول به کار بشه و مشتری‌هاشم اینجوری زیاد میشه اما مادرش قبول نمی‌کنه. از کلانتری به ابراهیم زنگ می‌زنن و خبر میدن که پدرش تو زندان سکته کرده و او را به بیمارستان منتقل کردند او به مادرش این خبرو میده و با آیدا سریعاً به سمت بیمارستان راهی میشن.

ابراهیم وقتی از چهارچوب در اتاق، پدرش را می‌بینه به هم می‌ریزه و نمی‌تونه بره داخل او با چشمانی اشکی از اونجا میره. فردای آن روز فریبا و طراح داخلی خانه‌اش به خانه مدیر ساختمان میرن اونجا بهشون میگه که من می‌خوام ناهید جان خانمم را سورپرایز کنم از اونجایی که طرفدار پرپا قرص شما هست می‌خوام وقتی وارد خونه شد فکر کنه خونه شماست یه خونه عین خونه شما می‌خوام فریبا بهش میگه یه چیزی بهتون بگم که همه اینا سلیقه‌ایه شاید اون چیزی که من دوست دارم و ناهید جان اصلاً خوشش نیاد او بهش میگه که همچین چیزی نیست می‌شناسمش خیلی خوشحال میشه ببینه این خونه رو با دکوراسیون داخلی خونه شما. فریبا قبول می‌کنه و به طراح داخلی خانه‌اش میگه هر کاری از دستت بر میاد انجام بده سپس با نسترن از اونجا میرن به سمت خانه خودش برای فیلمبرداری تیزر تبلیغاتی یخچال.

طراح به فریبا میگه چرا انقدر می‌خواد هزینه کنه اصلاً سبک زندگیتون شبیه هم نیست از پس هزینه‌هاش برمیاد؟‌ فریبا میگه خودش که نه خودش بازنشسته است تمام این ثروت از زنشه نسترن می‌خنده و میگه چه جالب با پول زنش می‌خواد زنشو سوپرایز کنه. آنها به واحد خود فریبا رسیدن فریبا سناریویی که برای تبلیغات یخچال نوشته‌اند را بازی می‌کنه کارگردان حسابی خوشش میاد و همه او را تشویق می‌کنند مسعود به همراه محمد حسین امانی به تعمیرگاهی میرن سراغ شخصی به اسم فریبرز. مسعود وقتی ازش می‌خواد تا بیاد که به سوالاتشون جواب بده او به بهونه اینکه کفشاشو بپوشه زمان می‌خره و از پنجره فرار می‌کنه مسعود متوجه میشه و به محمد حسین خبر میده سپس دوتایی به دنبالش می‌افتند آنها موفق میشن تا جلوشو بگیرن و گیرش بندازن سپس به تعمیرگاه برمی‌گردند.

آنها درباره خواهر گمشده‌اش افسون ازش سوال می‌پرسند که او میگه شوهر روانیش هرچی گفته دروغ گفته افسون خواهر من بود مگه می‌تونم من بلایی سرش آورده باشم؟ بعد از کمی حرف زدن و تلاش برای تبرئه کردن خودش محمد حسین بهش میگه که باید ثابت کنی که تو این قضیه دست نداری اون میگه باشه ثابت می‌کنم سپس از تو قفس پرنده گوشی به آنها میده و میگه که وقتی با اون شوهر دیوونه‌اش بحثم شده بود این گوشی افتاد منم تظاهر کردم که متوجه نشدم و بعداً برداشتمش آنها از اونجا میرن که محمد حسین به مسعود میگه احتمالاً سرنخ‌های خوبی بتونیم از تو گوشی پیدا کنیم. سوگند با نسترن فیلم تیزر تبلیغاتی فریبا را می‌بینند. از طرفی ابراهیم حسابی ذهنش به خاطر پدرش درگیر و از ترنم می‌خواد تا او را تو خیابون پیاده کنه تا کمی قدم بزنه و راه بره‌ نسترن وقتی می‌خواد بره سوگند بهش میگه که یه سر به پیج‌های فیک فریبا تو فضای مجازی بزن تا فردا درباره‌اش حرف بزنیم او قبول می‌کنه.

وقتی از شرکت بیرون میاد بهروز با یه ماشین جلوی پاش می‌پیچه که نسترن جا می‌خوره و میگه بهروز تویی اینجا چیکار می‌کنی بهروز بهش میگه اومدم محل کار آیندم و از نزدیک ببینم بد کردم نباید بیام نسترن میگه نه کار بدی که نکردی هر وقت بخوای می‌تونی بیای اما به شرطی که منو دیگه اینجوری نترسونی بهروز قبول می‌کنه سپس نسترن ازش می‌پرسه این ماشین مال کیه بهروز میگه مال دوستمه نسترن میگه من باید دیگه برم جایی کار دارم بهروز میگه باشه بیا بالا خودم میرسونمت نسترن میگه نه نمیخواد واسه چی سوار بشم؟ خودم میرم بهروز میگه بیا میرسونمت دیگه سپس نسترن سوار میشه و بهروز تو مسیر میپرسه فردا چیکار کنم که منو قبول کنن نسترن میگه هیچی فقط نشون بده که میتونی خوب بنویسی همین سپس سناریو تیزر امروز را واسش تعریف میکنه که بهروز میخنده و میگه چقدر خلاق یخچال وسط پذیرایی سپس بعد از کمی حرف زدن  بهروز میگه خوب ما که فردا میخوایم بریم کافه بگو بیان کافه ما اونجا حرف بزنیم نسترن میگه فکر خوبیه و به سوگند پیام میده...

 

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال فریبا

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه

آخرین اخبار