خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال فریبا از شبکه سه سیما + عکس

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال فریبا را برایتان آماده کرده ایم.

خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال فریبا از شبکه سه سیما + عکس
صفحه اقتصاد -

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال فریبا را برایتان آماده کرده ایم. شبکه سه از امشب سریال «فریبا» را به تهیه‌کنندگی سیدرامین موسوی‌ملکی و کارگردانی محمود معظمی روی آنتن می‌برد. این سریال در ۴۰ قسمت ۴۵ دقیقه‌ای و با موضوعات اجتماعی وپلیسی، به بررسی مسائل وچالش‌های فضای مجازی و اینفلوئنسرها می‌پردازد و داستان‌های جذابی را در این زمینه روایت می‌کند.

سریال فریبا از ۲۲ دی‌ماه هر شب ساعت ۲۰:۴۵ از شبکه سه پخش خواهد شد. در این مجموعه، بازیگران مطرحی همچون علیرضا خمسه، محمود پاک‌نیت، ثریا قاسمی، حمیدرضا پگاه، ساناز سعیدی، نسیم ادبی و... به ایفای نقش پرداخته‌اند و با هنرنمایی خود، به جذابیت داستان کمک می‌کنند. 

خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال فریبا

امانی مامور سیدگی به پرونده‌های امنیتی رفته به یک کافه و با دختر که اونجا مشغول به کاره صحبت می‌کنه و میگه اومدم چند تا سوال ازت بپرسم درباره شکوفه. اون دختر بهش میگه من ازش خبری ندارم بهتون که گفتم امانی ازش می‌پرسه که شکوفه وقتی با هم همکار بودین چه جوری بود؟ چیز مشکوکی آدم مشکوک اطرافش نبود؟ کسی تو زندگیش نبود؟ او بهش میگه نه وقتی تو کار مدلینگ بودیم همه دغدغه‌شون این بود که روی سن بهترین باشند و حتی استرس داشتیم که نکنه خراب کنیم جوری که باید باشیم نباشیم اما شکوفه اصلاً براش مهم نبود کلا دختر عجیبی بود بعد از کمی حرف زدن بهش میگه که من باید برم دیگه سر کار برام بد میشه که از اینجا اخراج بشم و میره. ناصر به واحد فریبا رفته اون می‌بینه لای در بازه و به داخل میره، تیم تدارکات فیلمبرداری تیزر تو تراس هستند که از فرصت استفاده میکنه و تو اتاق خواب فریبا پنهان میشه.

بعد از چند دقیقه ترنم به اونجا میاد و از دیدن خونه فریبا ذوق زده می‌شه اون می‌خواد عکس و فیلم بگیره که ابراهیم از پشت سر میاد و بهش میگه نباید عکس بگیری دیگه گفته بودم بهت که! ترنم قبول می‌کنه ابراهیم بهش میگه یادم رفته بود اینو بهت بگم فریبا خانم از عکس و این کارا خیلی بدش میاد ترنم میگه ولی با من که اینجوری نبود حتی عکس دو نفره هم گرفتیم آنها سر خونه بحث می‌کنند که ابراهیم میگه مگه اینجا چی داره؟ یه خونه است دیگه مثل خونه‌های دیگه حالا یکم بزرگتر و موقعیتش تو برجه ترنم میگه فرق نداره؟ همه آرزوشونه تو همچین خونه‌ای با همچین امکاناتی زندگی کنند ابراهیم لبخند می‌زنه و میگه فقط از دور قشنگه از نزدیک آنقدرها هم قشنگ نیست. ترنم ازش می‌پرسه یعنی چی منظورت چیه؟ ابراهیم میگه ول کن باید جمع کنیم برگردیم شرکت وقتی آنها از اونجا میرن ناصر به بیرون اتاق میاد و خونه را نگاه می‌کنه سپس چشم می‌دوزه به عکس‌های فریبا رو در و دیوار اون خونه.

امانی به مسعود زنگ میزنه و میگه چه خبر مسعود بهش میگه انگاری ناصر از خونه بیرون زده رفتم پرس و جو کردم ماشین همسایه‌اش را گرفته بوده که تاکسیه گفته انگار کار مهمی داره و باید با ماشین بره امانی فکر می‌کنه و از پلاک ماشین متوجه میشن که او رفته سمت خونه فریبا. امانی سریعا به مسعود زنگ می‌زنه و میگه یه ماشین بفرستین سمت خونه فریبا اسدیان سپس خودش مدام به فریبا زنگ می‌زنه اما از اونجایی که گوشی فریبا سایلنته نمی‌شنوه. او با سرعت به طرف خانه فریبا راهی شده. از طرفی فریبا هم به خانه‌اش رسیده و وقتی به داخل میره هنوز لباساشو عوض نکرده که امانی پشت در خانه‌اش میره او با دیدن مامور پرونده‌اش جا می‌خوره و میگه اتفاقی افتاده؟ امانی میگه نه و باهاش شروع می‌کنه حرف زدن و همزمان خونه را گشتن اما کسیو اونجا پیدا نمی‌کنه تا اینکه ازش یه کاتر می‌خواد او با کاتر جعبه یخچالی که قرار است فریبا تبلیغشو بکنه را پاره می‌کنه و ناصر را اونجا می‌بینه فریبا حسابی شوکه شده و ترسیده مامورها ناصر را از آنجا می‌برند به سمت اداره پلیس برای بازجویی کردن.

فریبا حسابی ترسیده و گریه می‌کنه امانی بهش میگه تا حالا ندیده بودینش؟ نمی‌شناختیش؟ فریبا میگه نه چیزی هم از خونه برنداشته اگه دزد نبوده پس چرا اومده بوده اینجا، اون گربه اون تهدیدا واسه چی بوده؟ امانی بهش میگه فعلاً نمی‌دونیم باید ازش بازجویی کنیم باید بفهمیم دلیل این کارهاش چی بوده امانی می‌پرسه کسی نیست بیاد پیشتون یا فامیلی ندارین که شما برین پیشش؟ فریبا میگه نه همین جا راحتم مشکلی ندارم سپس آنها از آنجا میرن تو اتاق بازجویی. مسعود از ناصر می‌پرسه که فریبا را از کجا می‌شناسی؟ واسه چی اونجا رفتی؟ ناصر میگه نمی‌شناسمش به اون صورت خوب ادم معروفیه همه می‌شناسنش. مسعود میگه یعنی همینجوری تو خونت پر از عکسا و پوسترهای فریبا اسدیان بود؟ ناصر تایید می‌کنه و میگه آدم معروفیه دلیل خاصی نداره بعد از کمی صحبت کردن مسعود ازش می‌خواد تا رمز لپ تاپشو بگه او میگه فریبا جانم. مسعود شوکه میشه و میگه رمز لپ تاپت اینه؟ او تایید می‌کنه.

مسعود هنوز لپ تاپ را نگشته که ناصر میگه خیلی شبیه کسیه که دوسش داشتم محرمم بود ۳۰ سال پیش وقتی رفته بودیم آینه شمعدون بخریم متوجه شدم که یه شمعدونو جا گذاشتیم برگشتم تا شمعدونو بگیرم که در کسری از ثانیه دیدم یه ماشین بهش زد و رفت جلوی چشمام جون داد و مرد. مسعود متاثر میشه و شروع می‌کنه به گشتن لپ‌تاپ او ایمیل‌ها رو می‌بینه. مسعود می‌بینه یه نفر به اسم دوست بازیگوش بهش تمام اطلاعات درباره فریبا رو بهش داده اینکه از گربه می‌ترسه یا حتی اون روز تو خونش گروه فیلمبرداری میره و قراره برای تیزر تبلیغاتی فیلمبرداری کنند بهش آمار می‌داده مسعود تمام ایمیل‌ها رو برای محمد حسین امانی می‌فرسته...

 

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال فریبا

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه