یادداشت اختصاصی از کورش شرفشاهی
در آرزوی نیم کردار به جای دو صد گفته
«بزرگی سراسر به گفتار نیست / دو صد گفته چون نیم کردار نیست». اگرچه فردوسی پاکزاد این ابیات را در هزاران سال قبل سروده، اما گویا تاریخ مصرف ندارد و همواره می توان آن را بکار برد، زیرا هم مدعیان بزرگی بسیارند و هم کسانی که حرف و عملشان یکی نیست، بی شمارند.
دلم بدرد آمده و خدا را شکر می کنم که قدرت و فرصت نوشتن را به من داده تا عقده گشایی کنم و دلم برای مردمی می سوزد که باید بسوزند و بسازند و دم نزنند.
تورم بیداد می کند و گرانی راه نفس را بند آورده است. افزایش بی رویه قیمت ها هیچ حساب و کتابی ندارد و هیچ زمانی بر محدود کردن آنها متصور نیست. سکه طلا از ۱۴۳ میلیون تومان گذشته و همچنان بنای توقف ندارد. دلار به ریشخند ریال مشغول است و یک دلار ۱۳۰ هزار تومان را به سخره گرفته و یکه تازی می کند. خودروهای صفر کیلومتر که تا چندی پیش ۳۰ میلیون تومان عرضه می شد و مردم خرید آن را تحریم کرده بودند، اکنون بیش از یک میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان خرید و فروش می شود و خودروسازان همچنان بر گران کردن خودرو اصرار دارند. مسکن نیز حال و روز خوبی ندارد و در مدت کمتر از ۸ سال رشد ۳۰ برابری کرده و از متری میانگین ۴ میلیون تومان به ۱۲۰ میلیون تومان رسیده است. مواد غذایی که ادامه زندگی و سلامت انسانها به آن وابسته است، افسار پاره کرده و به کالای لوکس تبدیل شده و کاهش خرید آنها نشان می دهد که مردم توان خرید ندارند. از برنج تا لبنیات و از حبوبات تا میوه به اندازه ای گران شده که حقوق بگیران امیدی به خرید آنها ندارند و مستضعفان که روزهای اول انقلاب قرار بود ولی نعمتان انقلاب باشند، اکنون از زندگی ناامید شده اند.
کارگران که اکثریت جامعه را تشکیل می دهند و تولید به بازوی آنها تکیه دارد، در آرزوی حداقل ها بسر می برند و بازنشستگان که چشم انداز آینده شاغلان هستند، شرمنده عروس و داماد و نوه، مرگ را به زندگی ترجیح می دهند. خط فقر ۲۰ میلیون تومان است و سبد معیشت که با حداقل ها برای یک خانواده سه نفره تعیین شده، به ۳۳ میلیون تومان رسیده است. تورم اعلامی از سوی بانک مرکزی و مرکز آمار حدود ۵۰ درصد است و دولت که نقش اساسی را در بروز این تورم دارد، افزایش دستمزد را در لایحه بودجه ۲۰ درصد اعلام می کند، بدتر آنکه مجلس شورای اسلامی که نمایندگان مردم بر صندلی های آن تکیه می زنند، بر افزایش ۲۰ درصدی حقوق مهر تایید می زند و خانه ملت هرگز به این سوال پاسخ نمی دهد که مردم این ۳۰ درصد باقیمانده تورم را از کجا باید تامین کنند.
نیروی انتظامی دایم درگیر انواع بزهکاری و فساد است و پلیس اقتصادی فقط می تواند بر دست تعداد معدودی از مفسدان، رانتخواران و رشوه گیران که دانه درشت هستند، دستبند بزند و دانه ریزها به چشم نمی آیند یا تعدادشان آنقدر زیاد که «گر حکم کنند که مست گیرند، در شهر هر آنکه هست، گیرند». از کیف قاپی تا دزدی و کلاهبرداری و از جنایت تا تجاوز، دادگاهها را درگیر کرده به نوعی که سالانه بیش از ۱۵ میلیون پرونده دستگاه قضا را به چالش کشیده و تنها راهی که به نظر مرکز قانونگذاری می رسد، تصویب مستمر قوانین بازدارنده ای است که به صورت سلیقه ای اجرا می شود یا مصلحت، اجازه اجرای قاطع آنها را نمی دهد.
این در حالی است که آقایان نمی دانند یا نمی خواهند بدانند که ریشه بسیاری از رانتخواریها، ارتشاها، زدوبندها، اختلاس ها و فسادها در حقوق ناچیزی است که سالها متناسب با تورم افزایش نیافته و این رویکرد غلط نه تنها سفره های مردم را خالی کرده، بلکه چیزی به عنوان اعتماد عمومی باقی نگذاشته است.
اما مسوولان بیکار ننشسته و در هر نشست، همایش، سفر استانی و حتی هم نشینی دوستانه، با تمام توان به شرایط موجود اعتراض و از آن انتقاد می کنند. رییس جمهور در جلسه هیات دولت، سفر استانی، بازدیدها یا هر مناسبت دیگری اعتراف می کند که مردم در سخت ترین شرایط معیشتی بسر می برند و از کابینه می خواهد این بحران را شناسایی و رفع کند. نمایندگان مجلس هم که نظارت را رها کرده و به تذکر اکتفا می کنند، به صورت مستمر در قالب تذکر شفاهی و کتبی، فقط اظهار وجود می کنند. البته گاهی هم زمزمه استیضاح را مطرح می کنند که اگر به نتیجه برسد، بازهم گره ای باز نمی کند و متاسفانه دلیل این همه بحران معلوم نیست.
به نظر می رسد حرکت سکانس پایانی فیلم مارمولک و جمله رضا مارمولک باید مورد توجه قرار گیرد، هنگامی که رضا مارمولک پله های منبر را بالا رفت و قبل از آنکه روی بالاترین پله منبر بنشیند، پایین آمد و گفت: به جای اینکه آدم بالای منبر بنشیند و حرف بزند، بهتر است این پایین بنشیند و فکر کند.
مسوولان باید بپذیرند که مردم از شنیدن حرفهای تکراری که گره ای از مشکلاتشان باز و دردی از دردهایشان دوا نمی کند، خسته شده اند. مردم به جای اعتراف مسوولان به سختی معیشت، کف زدن برای تحمل خارج از تحمل، اعلام آمار فساد، صدها و هزاران حرف تکراری بی فایده، توقع ارایه راه حل عملی دارند و مهمتر آنکه به آن راه حل ها عمل شود. اینکه یک انبار با صدها تن کالای احتکار شده توقیف شود و صدها هزار انبار با میلیاردها تن کالای احتکار شده نادیده گرفته شود، بیش از آنکه درمان باشد، درد است. اینکه یک بار یک جمشید بسم الله را بگیرند و هزاران جمشید بسم الله آزادانه بازار را به بحران بکشانند، دل مردم را آشوب می کند. اینکه یک محمد مظلومی را برای کنترل قیمت سکه بگیرند و اعدام کنند، اما میلیونها مظلومی دیگر سکه را به ۱۴۳ میلیون تومان برسانند، باعث بی اعتمادی مردم می شود.
مردم از اینکه مسوولان بار تمامی بحران ها، گرانی ها، تورم ها، بیکاری ها، فسادها و مشکلات را بر دوش دشمن بگذارند، کلافه شده اند. مردم این سوال را می پرسند که اگر تمام مشکلات زیر سر دشمن است، چرا دشمن کار را یکباره یکسره نمی کند؟ اگر بی ارزش کردن ریال دست دشمن است، چرا دشمن دلار را مقطعی گران می کند و پس از آنکه به یک عدد مشخص رسید، برای مدتی آنرا ثابت نگه می دارد و دوباره در مقطعی دیگر دلار را بالا می برد؟ این چه دشمنی است که برنج را به کیلویی ۱۰۰ هزار تومان می رساند و برای مدتی دست نگه می دارد؟ این چه دشمنی است که قیمت گوشت، مرغ، لبنیات، خودرو، مسکن و... را یک باره بالا نمی برد؟ اگر دشمن بدین اندازه قدرت دارد که برای اقتصاد ایران تصمیم بگیرد و بنای از هم پاشیدن نظام را دارد، چرا یک باره قیمت گوشت را به ۱۰۰ میلیون تومان، نان را به ۵۰ میلیون تومان، خودرو را به هزار میلیارد تومان، دلار را به ۱۰ میلیون تومان، سکه را به ۱۰ میلیارد تومان و... نمی رساند؟ براستی چه رابطه ای بین کسری بودجه دولت، گرانی قیمت ها، کمبودها، تورم، ضعف نظارت، نادیده گرفتن کالاهای احتکار شده، فسادها، اختلاس ها و بحران های بزرگ و بزرگتر وجود دارد؟
نظر شما