خلاصه داستان سریال کنکل قسمت سوم + دانلود قسمت ۳ سریال کنکل

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه ای از قسمت سوم سریال کنکل به همراه لینک دانلود آن را برایتان آورده ایم که در روز پنجشنبه منتشر می شود.

خلاصه داستان سریال کنکل قسمت سوم + دانلود قسمت ۳ سریال کنکل
صفحه اقتصاد -

شروع پخش سریال نمایش خانگی «کنکل» به نویسندگی و کارگردانی رامتین لوافی و تهیه‌کنندگی محمد مسعود از پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ماه ساعت ۸ صبح به صورت اختصاصی از پلتفرم نمایش خانگی استارنت آغاز شد و پخش آن به صورت هفتگی در این پلتفرم ادامه یافت. سریال «کنکل» یک سریال درام پلیسی ۱۵ قسمتی است.

خلاصه قسمت سوم سریال کنکل

با پیشنهاد امیر همه به فکر فرو میرند، امیر میگه همه میدونیم که این بار آخره و مهاجری دیگه نمیذاره یه سوزن جابجا بشه تو کارخونه، لااقل دفعه آخر رو درست و حسابی بزنیم. صابری میگه یه کامیون مصرف سه ماه کارخونه است اینطوری کارخونه می خوابه، به فرض محال هم بزنیم بعدش چی می خواد بشه؟ ابی میگه جنگ میشه خانم، رئیس آتیشمون میزنه. امیر میگه پس میشه؟ ابی میگه کی گفت میشه؟ امیر میگه وقتی راجع به بعدش فکر می کنی یعنی میشه. ابی با اینکه می ترسه و میدونه گیر بیوفته چند سال باید بره زندان اما بالاخره میگه من هستم اگه همه باشن. 

جهانگیری تو کارخونه از صابری درباره احمد می پرسه که آمبولانس اومده بود دنبالش، صابری میگه تو کماست پیگیری می کنم ببینم وضعیتش چطوره. گوهری نزدیک ظهر از کارخونه میزنه بیرون به امیر زنگ میزنه که انگار یه کامیون مواد اولیه دارن از کارخونه می برن، امیر میگه این کامیون محصوله ولی باز چک می کنم. 

شب مارال از ابی می پرسه تو کارخونه چی کار میکنی؟ همیشه یه جا می شستی کار نمی کردی حالا وجدان کاری گرفتی ۶ بار کارخونه رو متر کردی؟ شما سه تا چتونه؟ ابی میگه دیشب رفتم سراغشون امیر یه چیز گفت که نشدنی منم گفتم هستم. مارال میگه بگو ما هستیم. ابی میگه تو شرایطت سخته نمیتونی. مارال میگه کار سنگین نمیکنم.

امیر شب مدام تو فکر بود و دنبال یه راه برای دیده نشدن تو دوربین ها بود. چند باری هم به صابری زنگ میزنه از خواب بیدارش می کنه و چیزهایی می پرسه ، آخرش میره خونه جاوید ، جاوید که خواب بود بیدار میشه در رو باز می کنه. امیر بهش میگه راهش رو پیدا کردن ما کامیون مواد اولیه رو خارج نمی کنیم یه کار می‌کنیم اونا برامون خارج کنن، ما جای کامیون مواد اولیه و محصول رو با هم عوض می کنیم. روز بعد دور هم جمع میشن و امیر به همه توضیح میده که برنامه از چه قراره، صابری میگه چون بار بیشتره خب ریسکش هم بیشتره، امیر اصرار میکنه که دوشنبه دیگه اینکار رو کنن، ابی میگه ما همیشه سه شنبه ها اینکار رو می کردیم الان چون بارسلونا سه شنبه بازی داره اصرار می کتی که دوشنبه بزنیم، امیر زیر بار نمیره ، صابری و جاوید میگن تو بار اولت نیست از این کارها می کنی، بخاطر یه فوتبال ما رو به فنا ندی. شب ابی کنی استرس پیدا می کنه که اگه نشه چی؟ مارال میگه تو که اینقدر می‌ترسی چرا قبول کردی؟ ابی میگه برای اینکه اینا خودشون نمیدونن چیکار کنن.

۱۲ ساعت و ۱۵ دقیقه قبل از دزدی

ابی میره دنبال رئیس تا ببرتش به محلی که می خواد رئیس پالتوش رو میده به ابی که بذاره صندوق ماشین، ابی با گذاشتن پالتو توی صندوق دسته کلید رو از جیب پالتو در میاره میذاره جیب خودش. تو مسیر رئیس از ابی سوال‌هایی می پرسه راجع به اینکه اگه یه روزی بچه ات بزرگ بشه از یه مغازه دزدی کنه یا اشتباهی بزنه شیشه خونه همسایه رو بشکونه اما بگه من نشکوندم تو چی میگی بهش؟ بهش میگی که دروغ نگه و صداقت داشته باشه، نمیگی؟ ابی میگه کلا من بخاطر همین از بچه پسر خوشم نمیاد و عاشق بچه دخترم. رئیس میگه پدر و مادر من فرهنگی بودن و ما رو اینطوری بار آوردن اما این چیزها اینجا جواب نمیده، ابی تو مسیر از بس آب می‌خوره مجبور میشه یه جا نگه داره بره دستشویی، کاپشنش رو بیرون میذاره نشون میده یکی میاد و کلیدها رو از تو کاپشن ابی برمی‌داره.

۲ ساعت و ۴۵ دقیقه قبل از دزدی

صابری میره کارخونه، از قبل فهمیدن که تو کارخونه دو تا کامیون یه شکل هست که قراره بار رو باهم جابجا کنند، فقط صابری باید دوربین ها رو چک کنه، صابری میگه من میتونم یه کاری رو کش بدم خود مهاجری بهم بگه بعد از ساعت کاری بیام کارخونه مشخصات کامیون و راننده رو چیکار کنیم؟ دو تا نگهبان تنبل برای اون شب انتخاب می کنند تا خیلی نیاد تو سوله ها سرکشی کنه. قرار میشه با یکیشون هم الکی چت کنن تا مدام سرش تو گوشی باشه.

۱۵ دقیقه قبل دزدی 

نگهبان ها تو اتاقک بودن یکی مشغول چت بود و یکی هم فوتبال تماشا می کرد. یکی از نگهبان ها غذا میاره بخورن بعد میگه میرم چراغ ها رو خاموش کنم بیام، میره چراغ های سوله رو خاموش میکنه در رو هم می بنده، امیر که یه جا قایم شده بود بعدش میاد بیرون و سریع پلاک کامیون ها رو با هم جابجا میکنه، مارال مدام به یکی از نگهبان ها پیام میده و سرگرمش میکنه، اونم حسابی سرش تو گوشی بود اما یه جا مجبور میشه بره تو محوطه چرخ بزنه، مارال وقتی می بینه صفایی جواب نمیده فوری به گوهری زنگ میزنه و خبر میده. گوهری تو سالن و اتاق خودش بود میگه بذار ببینم چیکار می تونم بکنم. 

پشت یکی از کامیون ها نوشته بود سلطان غم مادر، امیر اونو پاک میکنه تا روی کامیون بعدی بچسبونه می بینه ابی نوشته سلطان قم مادر، مجبور میشه کلمه ها رو یکی یکی بزنه که همون لحظه نگهبان میاد واسه سر کشی، گوهری میره اتاق نگهبانی، ازش میپرسن چطور تا الان مونده؟ میگه یه بار داریم وایستادم ردش کنم بره، بعد میپرسه صفایی کو مگه فوتبال نمی بینه؟ صفایی که تو انبار بود یه دفعه شروع به خوندن می کنه تا برای مارال بفرسته، امیر که قایم شده بود یهو میترسه. صفایی ویس رو برای مارال می‌فرسته و میگه حالا تو باید به من اعتماد کنی. مارال صدای یکی از دوستاش رو برای صفایی می‌فرسته.

۲ شب قبل از دزدی

ابی برای همه ساندویچ میگیره میاره، گوهری میگه من اینو نفهمیدم اونیکه میره کامیون ها رو جابجا کنه چجوری بیاد بیرون؟ امیر میگه منم سه ساعته همینو دارم میگم. 

صابری میگه رئیس از وقتی میره دوربین ها روشنه تا بیاد من گه به یه بهونه میتونستم کلیدها رو بردارم میومدم کارخونه، ابی میگه این کاری نداره من دارم میرسونم ویلا کلیدها رو میزنم بعد یه جایی مثل پمپ بنزین بدستتون میرسونم. صابری میگه منم ده ثانیه دوربین کوچیکه جلوی در رو خاموش می کنم پس هر کی اون تو هست ۱۰ ثانیه وقت داره بپره بیرون. ابی میگه امیر باید بره، صابری میگه کلید رو چطور برگردونیم؟ ابی میگه دوباره قرار میذاریم پس میدید. 

با رحمانی قرار میذارن بیاد کامیون رو ببره، صفایی جلوش رو میگیره که آینه ات خورده اما تو گزارشت نیست، گوهری میاد جلو میگه چی شده؟ صفایی میگه میفرستم انبار ریاست بیاد خودش اجازه بده برای من مسئولیت داره، اگه بفرستم بره شما میگید که اجازه دادید؟ گوهری میگه نه تو کار خودت رو بکن اما اگه فردا اومد اخراجت کرد به من ربط نداره.

گوهری می خواد بره صفایی صداش میکنه که صورت جلسه رو بعنوان شاهد امضا کنه فردا نخواد تاوان بده، گوهری میگه فقط بخاطر تو امضا می کنم. با رد شدن کامیون از تو کارخونه، گوهری هم سوار ماشینش میشه که بره دنبال امیر به صابری هم میگه دوربین ها رو قطع کنه، گوهری میره دستشویی ماشین رو جلو دستشویی نگه میداره، یکی از نگهبان ها هم اونجا بود به هوای کشیدن سیگار، گوهری سوار ماشینش میشه که از در بره بیرون صفایی جلوش رو میگیره میگه رئیس گفته بعد از ساعت کاری ماشین ها نی خوان خارج بشن باید بگردیم. گوهری تعجب میکنه و میگه تو الان روت میشه ماشین منو بگردی، صفایی میگه بخدا که نه ولی دستور رئیسه کل کارخونه رو دوربین گذاشته فردا نیاد ببینه من چک نکردم برای من بد میشه اما شما خودت رئیسی به شما چیزی نمیگه، جسارتا صندوق رو بزنید چک کنم. گوهری مجبور میشه صندوق رو بزنه صفایی میره سمت صندوق، چک میکنه چیزی پیدا نمیکنه، به گوهری میگه از ما به دل نگیرید وقت کردید پشت هم نگاه کنید مورد داره، با رد شدن از جلوی در کارخونه گوهری امیر رو صدا میکنه بعد ماشین رو نگه میداره میبینه امیر تو ماشین نیست، زنگ میزنه به صابری و میگه الو سارا امیر تو ماشین من نیست....

کنکل

دانلود سریال کنکل قسمت ۳

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه

آخرین اخبار