دانلود قسمت بیستم سریال پایتخت۷ از شبکه یک + خلاصه داستان سریال پایتخت۷ قسمت ۲۰
علاقمندان سریال پایتخت می توانند در این مطلب از صفحه اقتصاد قسمت بیستم سریال پایتخت۷ را با لینک مستقیم تلوبیون تماشا کنند.

فصل هفتم سریال پایتخت که به کارگردانی سیروس مقدم و تهیهکنندگی الهام غفوری ساخته شده، از روز چهارم فروردین روی آنتن شبکه یک رفت.
بازیگران اصلی پایتخت۷ محسن تنابنده، احمد مهران فر، ریما رامین فر، نسرین نصرتی، هومن حاجی عبداللهی و… می باشند.
دانلود سریال پایتخت۷ قسمت بیستم
https://telewebion.com/episode/۰x۱۲۷۳۷۲a۲
لینک پخش زنده سریال پایتخت ۷ قسمت ۲۰ از شبکه اول
خلاصه داستان سریال پایتخت۷ قسمت ۲۰
شری در حال آشپزی کردن و بریانی درست کردنه. کمپر توقف کرده و بهتاش میگه من پا تو اون کمپر دیگه نمیزارم و آتیش درست کرده بیرون نشسته که هما میره پیشش تا باهاش حرف بزنه او بهش میگه من پا نمیزارم اون اونجا دیگه هما باهاش حرف میزنه و سعی میکنه آرومش کنه از طرفی فهیمه با نقی حرف میزنه و بهش میگه که این بهتاشو نبین انقدر جنگ و دعوا داشت باهات داداش اون اصلا تو دلش هیچی نیست، خیلی دوستت داره جونش واست میره. نقی باور نمیکنه که فهیمه بهش مدالی نشون میده و میگه این مدالو یادته که بهش دادی؟ نقی یادش میاد و لبخند میزنه و میگه یادش بخیر سوم راهنمایی بود من به جای اولیاءش رفته بودم مدرسه. کارنامه هارو میدادن و اونجا دیدم که مادر و پدرا برای بچه هاشون هدیه خریده بودن منم دیدم چیزی نگرفتم نمیدونستم اصلا!
بعد دیدم این مدال همراهمه دو روز قبلش تو مسابقات استانی برنده شده بودم منم رفتم بالا اینو انداختم گردنش انقدر خوشحال شد بچه که نگو. فهمیه میگه از اون موقع اصلا از خودش جداش نمیکنه و هرجا میره اینو تو گردنش میندازه و با خودش میبره! هما با بهتاش حرف زده و کمی آرومش کرده بهتاش میگه فکر کردی من دوست دارم اینجوری رفتار کنم؟ من الان اصلا اعتماد به نفس ندارم! فکر میکنم هرجا که من نباشم شماها خوشین حالتون بهتره! هما میگه اصلا اینجوری نیست داری اشتباه میکنی ما دوست داریم. سپس باهم میرن داخل و شروع میکنن با همدیگه بریونی خوردن. بهتاش به بهونه نوشابه برداشتن از جلوی نقی مدام رد میشه و در آخر از نقی معذرت خواهی میکنه و ازش میخواد تا اجازه بده دستشو ببوسه اما نقی اجازه نمیده و بهش میگه من بهت یه معذرت خواهی بدهکارم. بهتاش بهش میگه مگر اینکه من مرده باشم که دایی من بخواد از من معذرت خواهی کنه.
فضایی احساسی کمپر را در بر میگیره که ارسطو بهشون میگه اجازه بدین این بریونیا با نوشابه ببریمش پایین و بخوریم تا اشکهای احساسی! همون موقع نقی دوغو باز میکنه که همه جا میپاشه همه میخندن و همه چیز رو به راه میشه و به راهشون ادامه میدن. بعد از چند دقیقه کمپر یهو خاموش میشه و سر جاش وایمیسه نقی بهش میگه کاپوتو بزن تا من برم یه نگاهی بندازم به دم و دستگاه ماشین. ارسطو بهش میگه فکر کردی این ماشین مثل اون پاترول قراضه توعه؟ این همه چیش کامپیوتریه! نقی هرچی میگه او کمپرو با پاترول قراضه نقی مقایسه میکنه که بهتاش بهش میگه بابا بس کن دیگه هرچی میشه میزنی تو سر ماشینه دایی من! ارسطو میخنده و میگه اینارو نگاه کنین همین چند دقیقه پیش همدیگرو داشتن میخوردن الان از همدیگه حمایت میکنند!
سپس ارسطو به نقی میگه زنگ میزنم به شرکتش یا بهم میگن چیکارش کنم تا راه بیفته یا اینکه کارشناسی میفرستن میاد درست میکنه. تا اون موقع کاری نمیتونیم بکنیم همین جا میگیریم میخوابیم. هرکی سر جای خودش رفته و میخوابه که هما به خاطر معده دردش نمیتونه بخوابه ارسطو بهش میگه من میرم بیرون سرویس درو نمیبندم که معدت درد میکنه الکی بلند نشی درو باز کنی. بعد از رفتن ارسطو چند دقیقه بعد هما صدایی میشنوه که میبینه خرس اومده تو کمپر او حسابی ترسیده و برای اینکه سر و صدا نکنه تا خرس متوجهشون نشه و بره صداشو کنترل میکنه. فهیمه و نقی هم از خواب بیدار میشن و حسابی ترسیدن آنها تو یه موقعیت میرن تو اتاق شری درو میبندند و ماجرارو به شری میگن.
اونا برای اینکه به ارسطو بگن نیاد تو کمپر تلفنش زنگ میزنن که میبینن تلفنش تو کمپره آنها از پنجره ارسطو را صدا میزنند و بهش میگن که خرس اومده داخل وارد کمپر نشه. از سر و صدا خرس متوجه اونا میشه و میره سمت اتاق شری. بهتاش با صداها از خواب بیدار میشه و او که رو قسمت باربند کمپر خوابیده بیرون میره رحمت از ترس از حال رفته و بیهوش شده واسه همین بقیه نمیتونن از اتاق شری برن رو باربند. آنها حسابی ترسیدن که بهتاش با ارسطو میرن حواس خرسو پرت میکنن سعی میکنن از کمپر بیرون ببرنش اما موفق نمیشن که ارسطو میبینه کمپر درست شده و حرکت میکنه و در آخر با باز کردن درها و ترمز گرفتن و چپ و راست کردن ماشین خرس از تو کمپه میفته بیرون. وقتی جو آروم میشه و آنها از اینکه نجات پیدا کردند خیالشون راحت میشه متوجه میشن که بهتاش حسابی زخمی شده و خرس رو دستش چنگ انداخته آنها حسابی ترسیدند و زخمو ضدعفونی میکنند و با باند میبندند که برسوننش به بیمارستانی جایی….
نظر شما