دانلود مستقیم قسمت دوم سریال بدل + لینک تلوبیون سریال بدل

پخش سریال بدل بعد از یک وقفه چندین ماهه از شبکه سه سیما ار سر گرفته شد، در این مطلب از سایت صفحه اقتصاد لینک دانلود قسمت دوم سریال بدل را خواهیم دید.

دانلود مستقیم قسمت دوم سریال بدل + لینک تلوبیون سریال بدل
صفحه اقتصاد -

سریال بدل به کارگردانی علی مسعودی می باشد، این سریال با هنرنمایی شهرام قائدی، داریوش سلیمی، ساعد هدایتی، اشکان اشتیاق و ... در سال ۱۴۰۲ ساخته شده است.

سریال بدل در ماه رمضان هرشب بعد از افطار و اذان مغرب به افق تهران از شبکه سه سیما منتشر می شود، در اینجا لینک دانلود سریال بدل قسمت دوم خواهید دید.

دانلود سریال بدل قسمت دوم از شبکه سه

https://telewebion.com/episode/۰x۱۱c۲ce۱۳

خلاصه داستان قسمت ۲ سریال بدل

مکرم عطاران صبح زود به چایخانه  مظفر میره و اونجا مظفر ازش می‌پرسه که ماجرا چی بوده؟ چی شد اصلاً ؟ مکرم براشون تعریف می‌کنه که یه بار تو عمرمون عقلمونو دادیم دست این قاسم خواستیم به حرفم گوش کنیم ببین چه بلایی سرمون آورد! قرص‌هارو عین اصلیش زده بودن و قاطی قرص‌های اصلی فرستادن، مکرم بهشون میگه اصلاً شما دو تا دستتونو بیارین بالا مظفر و رضا دستشونو میارن بالا و میگه خب چیکار کنم؟ این یعنی چه مکرم؟ بهش میگه شماها فرق بین دستاتون می‌بینین؟ مظفر میگه آره دست‌های رضا جوونه دسته من پیر شده مکرم میگه نه منظورم ر کدومتون جداگونه است بین دستاتون فرقی می‌بینین آنها میگن نه مکر میگه همین دیگه دو تا قرص عین هم آوردن گذاشتن جلوی من یکیش اصل بوده یکیش فرع منم متوجه نشدم.

مکرم بعد از اونجا تو سطح محله پیاده قدم می‌زنه و به هر کی که سر راهش می‌رسه ازش می‌پرسن که چه اتفاقی افتاده بوده واسشون توضیح میده. او به چهار پنج نفر از هم محله‌ایا می‌رسه و همون مثالی که برای مظفر زده بود را برای اونا هم می‌زنه اما آنها هرچه مکرم میگه بازم تفاوتی بین دستاشون پیدا می‌کنند مکرم کلافه میشه و وقتی می‌بینه آنها با همدیگه بحث می‌کنن از اونجا میره به سمت مسجد محله. او تو مسجد محله هم به چند نفر توضیح میده مکرم بالاخره به خانه رفته که پسرش بهش میگه بعد از اینکه شامتو خوردی بشین ازت یه فیلم بگیرم کامل این موضوعو تعریف کنی بعد تو فضای مجازی میزاریم تا همه متوجه بشن انقدر از ما نپرسن والا خسته شدم دیگه امروز از بس ازم پرسیدن ماجرا چی بوده؟ اما مکرم بهش میگه لازم نیست من خودم امروز صبح تو محله بودم هر کیو دیدم براش تعریف کردم دیگه ماجرارو فهمید. 

همون موقع تلفن خانه طنگ می‌خوره و دوباره یکی از آشناها بوده و می‌خواد بفهمه ماجرای مکرم چی بوده اون کلافه میشه و به پسرش میگه بیا یه فیلم بگیریم بزار تو فضای مجازی تا دست از سرمون بردارن! هنوز خیلی نگذشته که تلفن خانه دوباره زنگ می‌خوره این بار بهشون میگن که برای امر خیر می‌خوان بیان مادر رعنا جا می‌خوره و بهشون میگه بزارین با پدرش مشورت کنم بهتون خبر میدم. بعد از قطع تماس به مکرم میگه که او مخالفت می‌کنه و میگه رعنا هنوز بچه است مادرش میگه چه بچه‌ای؟ وقتی هم سن رعنا بودم یه بچه تو بغلم بود رعنا هم تو راه بود مکرم میگه اون زمان با الان خیلی فرق داره بعد از کمی حرف زدن مکرم راضی میشه تا خواستگارها بیان. 

خواستگار که پسر همان مردی است که تو محل درباره عطاران تحقیق می‌کرده از راه می‌رسد. رعنا با دیدن خواهرهای اون پسر متوجه میشه که آنها همان دخترهایی هستند که تو دانشگاه ازش سراغ رعنا عطاران را می‌گرفتند و او خودش از خودش تعریف می‌کرد! وقتی مادرش میره پیشش رعنا میگه برو بگو اصلاً من قصد ازدواج ندارم او بهش میگه مگه آنها مسخره ما هستند؟ اگه نمی‌خواستی چرا اصلاً گفتی بیان؟ رعنا ماجرارو تعریف می‌کنه که مادرش جا می‌خوره و اونو سرزنش می‌کنه به خاطر دروغ‌هایی که گفته. رعنا وقتی میره تو جمع دخترها بلافاصله اونو می‌شناسن ولی چیزی نمیگن و جلوی خودشونو می‌گیرن بعد از تموم شدن مراسم خواستگاری تو مسیر برگشت دخترها ماجرا را برای آنها تعریف می‌کنند و وقتی به خونه می‌رسن به برادرشون میگه واقعا می‌خوای اون دخترو بگیری؟

او تایید می‌کنه و میگه مشکلش کجاست؟ آنها میگن اون دختر دروغگو و فریبکاره خوبم نقش بازی می‌کنه او بهشون میگه همچین بیراهم نگفته خانواده خوبی ندارن که دارن! شاگرد اول دانشگاه هم هست، درساشم که خوبه مشکلش چیه؟ سپس رو به مادرش میگه بهتون خبر میدم که کی بهشون بگین برای جلسه بعدی بریم و میره تو اتاقش. پسر بزرگ مکرم به خونه زنگ می‌زنه و بهشون خبر میده که فردا شب میان اونجا تا با همدیگه شام بخورن آنها حسابی خوشحال میشن رعنا شروع می‌کنه به تمیز کردن خونه مادرش غذا درست می‌کنه و شوهرشو می‌فرسته تا بره میوه بخره و خرید کنه.

مکرم به دم مغازه رفته که می‌بینه مغازه بسته است و قاسم هنوز مغازه رو باز نکرده هرچی به قاسم زنگ می‌زنه او جواب نمیده او عصبی میشه. یکی از هم محله‌ای‌ها که برای خرید نون رفته بود با دیدن مکرم میره پیشش و باهاش صحبت می‌کنه. قاسم همون موقع به اونجا می‌رسه و در حالی که آنها پشتشون به مغازه هست سریعاً کرکره را بالا می‌کشه و مغازه را باز می‌کنه سپس مکرم را صدا می‌زنه او با دیدن مغازه باز جا می‌خوره و میگه تو کجا بودی؟ قاسم میگه من همین جا بودم مکرم میگه من الان چند دقیقه است که اینجام و این مغازه بسته بود! قاسم سعی می‌کنه خودشو تبرئه کنه که مکرم بهش میگه اگه یک بار دیگه بیام ببینم بعد از من میای این مغازه رو باز می‌کنی اون موقع من می‌دونم با تو...

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه