دانلود مستقیم قسمت سوم سریال بدل + لینک تلوبیون سریال بدل

سریال بدل هر شب بعد از اذان مغرب از شبکه سه سیما منتشرمی شود، در این مطلب از سایت صفحه اقتصاد لینک دانلود قسمت سوم سریال بدل را خواهیم دید.

دانلود مستقیم قسمت سوم سریال بدل + لینک تلوبیون سریال بدل
صفحه اقتصاد -

سریال بدل به کارگردانی علی مسعودی می باشد، این سریال با هنرنمایی شهرام قائدی، داریوش سلیمی، ساعد هدایتی، اشکان اشتیاق ، گیتی معینی، فرحناز منافی ظاهر و ... در سال ۱۴۰۲ ساخته شده است.

سریال بدل در ماه رمضان هرشب بعد از افطار و اذان مغرب به افق تهران از شبکه سه سیما منتشر می شود، در اینجا لینک دانلود سریال بدل قسمت سوم خواهید دید.

دانلود سریال بدل قسمت سوم از شبکه سه

https://telewebion.com/episode/۰x۱۱c۷bfde

خلاصه داستان قسمت ۳ سریال بدل

تورج طبق گفته مادرش به خرید نون رفته و ۱۵ تا نان سنگک خریده تو مسیر هرکی اونو می‌بینه از تعداد زیاد نان جا می‌خوره و بهش میگن که پدرت نذر کرده؟ تورج میگه نخیر همچین چیزی نیست برادرم داره میاد واسه اون خریدم آنها بهش میگن که چشمتون روشن سپس بهش تبریک میگن. تورج به خاطر تعداد زیاد نان دستش درد گرفته که با دیدن قاسم دم چایخانه مظفر بهش میگه بیا این نونارو بگیر ببر دم در خونمون قاسم بهش میگه من شاگرد پدرتم کنیز دم در خونتون که نیستم کاراتونو انجام بدم! و به داخل میره. مظفر با دیدن تورج بهش میگه این همه نون؟ نکنه واسه ما گرفتی! دستت درد نکنه! اما تورج میگه نه اینا مال خونه است همون موقع یکی از هم محله‌ای‌ها به اونجا میاد و به مظفر میگه خبر داری داره دکتر میاد؟ مظفر می‌پرسه دکتر کیه؟

 او بهش میگه دکتر رضا برادر تورج خان پسر ارشد دکتر مکرم عطاران او خوشحال میشه و به تورج میگه چشمتون روشن به سلامتی پس به خاطر همینه انقدر نون گرفتین! سپس به همین روال خبر اومدن رضا دهن به دهن تو کل محله می‌پیچه. تورج وقتی با پدرش به چای خانه مظفر میرن همه آنها بهشون تبریک میگن برای اومدن رضا مکرم جا می‌خوره و میگه شما اینو از کجا می‌دونین؟ آنها میگن که تورج بهمون گفت تورج میگه من کی همچین حرفی زدم؟ چرا حرف تو دهن من میزارین! شاگرد مظفر میگه تو خودت صبح اومدی گفتی که این نونارو گرفتی برای اینکه شب برادرت قراره بیاد مکرم به تورج نگاه می‌کنه که او با درماندگی میگه خب چیکار می‌کردم بابا! هرکی اون تعداد نونو دست من می‌دید می‌گفت پدرت برای آزاد شدنش و خلاص شدنش از کلانتری و زندان نون نذر کرده؟ من باید چی می‌گفتم؟

تنها چیزی که به ذهنم رسید همین بود که حقیقتو بگم سپس مکرم ناچاراً قبول می‌کنه و سر میز می‌شینن و همگی شروع می‌کنن با همدیگه صحبت کردن. آنها درباره رضا صحبت می‌کنند که مکرم میگه دکترای هوافضا گرفته داره بعد از ۵ سال برمی‌گرده تو چایخانه یکی شروع می‌کنه به آهنگ خوندن و همه دست می‌زنن و رومیز می‌زنند و جشن می‌گیرند. تورج به سمت خانه میره می‌بینه که مظفر یه گوسفند گرفته و به دم در خونشون رفته مادر تورج بهشون میگه زحمت کشیدید قبل از شما قاسم هم یه گوسفند گرفت آورد. مظفر میگه قاسم؟ مگه اون از گوسفند سر در میاره! این یه کار تخصصیه مادر تورج بهش میگه بیا این گوسفندو بگیر از آقا مظفر ببر زیرزمین تورج بهش میگه چرا تو حیاط نذارم؟ مادرش میگه گوسفند قبلیه رو انقدر بچه‌ها باهاش بازی کردن که از پا افتاد حالا فهمیدی واسه چی میگم؟ 

این گوسفندو ببر زیر زمین بعد برو پیش پدرت چون تو خونه مجلس زنونه‌ست. مکرم تو طب و شفا در حال معاینه مراجعه کننده‌هاش هست که قاسم از راه می‌رسه او باهاش دعوا می‌کنه و میگه من ازت خواستم بری یه ریسه ببندی و برگردی چرا انقدر طول کشید؟ خونه ما همین دو کوچه پایین‌تره! قاسم میگه من بعد از بستن ریسه‌ها رفتم گوسفند بگیرم مکرم جا می‌خوره و بعد از کمی سرزنش کردنش میگه بره سر کارش. مردم محله شب به دم در خانه مکرم جمع میشن تا از اونجا با مینی‌بوس برن به استقبال دکتر رضا عطاران. دو نفر دم در وایسادند و با دیدن یکی از اهالی محله که با ماست اومده اونجا میگه ما می‌خوایم بریم به استقبال دکتر همه گلی چیزی می‌برن تو ماست آوردی با خودت؟ او بهشون میگه که سفارش خود آقا مکرمه نفر بعدی وقتی میاد یه دسته گل گرفته دستش که آنها با دیدنش میگن تو الان با این دسته گل اومدی اینجا توقع می‌کنند که هممون با دسته گل بریم و ازش می‌خوان تا دست گلو ببره سر به نیست کنه.

 آنها کلی گلدون جلوی در گذاشتن که وقتی مکرم به اونجا میاد ازشون می‌پرسه چرا همه گلارو اینجا چیدین؟ آنها بهش میگن که خواستیم اومدن دکتر باشکوه باشه مکرم میگه ما قراره همه بریم فرودگاه کسی اینجا نیستش که همه گلارو ببرین داخل لازم نیست. برادر زن مکرم از راه می‌رسه و به خواهرش میگه گوسفندی که خواسته بودیو آوردم او جا می‌خوره و میگه مکرم بهت نگفت که دیگه نخری؟ الان دو تا گوسفند اینجاست! او بهش میگه نه والا کسی به من چیزی نگفت آنها ناچاراً گوسفندو می‌برند داخل خونه و حاضر میشن که همگی با هم برن به سمت فرودگاه. آنها وقتی به فرودگاه میرن دکتر رضا خودش با ماشین پلیس به دم در خانه آمده چون تو فرودگاه مشکوک بوده و اومدن برسوننش تا صحت حرفاش تایید بشه اما رضا هرچی در می‌زنه کسی خونه نیست اون مجبور میشه با مامورین بره کلانتری.

رضا از کلانتری به خانواده‌اش زنگ می‌زنه و می‌گه بیاین کلانتری اونا نگران میشن که رضا میگه چیزی نیست فقط بیاین اینجا آنها بالاخره میرن دنبال رضا و با همدیگه میرن خونه که جلوی در خونه رضا را روی کولشون میزارن که گردن رضا به ریسه ها گیر می‌کنه و رو زمین می‌افتند و برای چند دقیقه برق منطقه کلاً قطع می‌شه چون برق ریسه‌ها را از تیر چراغ برق گرفته بودن. همه تو خونه مکرم جمع شدن و اورژانس میاد دکتر میگه یه شوک کوچیک بهش وارد شده اجازه بدین کم کم خودش از شوک بیرون بیاد، مامور اداره برق هم میاد و برای خسارتی که بهشون وارد شده به مکرم فیش میده...

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه