خلاصه داستان سریال ازازیل قسمت ۵ + دانلود سریال ازازیل قسمت ۵

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه ای از قسمت پنجم سریال ازازیل که در بامداد روز جمعه منتشر خواهد شد، را برایتان آورده ایم که خواهید خواند.

خلاصه داستان سریال ازازیل قسمت ۵ + دانلود سریال ازازیل قسمت ۵
صفحه اقتصاد -

سریال ازازیل محصولی جدید در ژانر جنایی از شبکه خانگی و پلتفرم نماوا می باشد، در این سریال بازیگرانی با بازی پیمان معادی، پری‌ناز ایزدیار، بابک حمیدیان، علی مصفا، گوهر خیر اندیش، بهرنگ علوی، محمد بحرانی، پاشا جمالی، مریم سعادت ، پیمان معادی و ... حضور دارند ، ازازیل به نویسندگی مسعود خاکباز و کارگردانی حسن فتحی و تهیه کنندگی حسن خدادادی از روز ۲۸ دی ۱۴۹۳ در روز های جمعه هر هفته، ساعت ۰۰:۰۰ بامداد از پلتفرم نماوا پخش خواهد شد.

خلاصه قسمت پنجم سریال ازازیل

این قسمت داستان از روز اول داستان شروع میشه:

امیر میره پیش تراپی تا قرص های تموم شده رو تجدید کنه،  دکتر میگه چرا به خانم دکتر نگفتی برات تجویز کنه، امیر میگه بهش گفتم دیگه نمیخوام برم پیش روانپزشک. دکتر میگه چرا بهش دروغ گفتی؟ چرا نمیخوای بفهمه که منو میبینی؟ از کابوسهات بگو، کم شده؟ پشتت رو ببینم؟ اما امیر میگه همونطوره و بهتر نشه. درباره رابطه اش با مانی هم میگه مثل قبله، بعد به دکتر میگه من اگه به صحبت کردن اعتقاد داشتم میرفتم پیش همکار شوکا خواهش میکنم نسخه رو بده من برم. پدرام میره پیش رفیق مشترکشون با مهراد، اما اونم میگه ازش خبری ندارم و چند روزه گم و گور شده. پدرام که تو رستوران کار میکنه بخاطر تولد بچه اش زودتر میره خونه اما بخاطر اینکه نتونسته برای دخترش گوشی بخره حالش اصلا خوب نبود و اونقدر دیر میرسه که مهمونای تولد رفته بودن، زنش هم از این بابت ناراحت بود و میگه زنگ زدم رستوران گفتن زود رفتی پس چرا دیر رسیدی؟ پدرام میگه نتونستم گوشی براش بخرم روم نشد زود بیام خونه. فاطمه میگه نمیدونی چقدر ناراحت بود که نیومدی مگه نگفتی همسایه گفته موبایلشو قسطی میده پس چی شد؟ پدرام میگه یارو پیچوند نیومد. فاطمه میگه مرد باش بگو پول نداشتم بگیرم بچه به دوستاش گفته بابام برام گوشی خریده. فاطمه اونقدر ناراحت بود که کلی حرف بار پدرام میکنه و پدرام اونقدر عصبانی میشه که فاطمه رو زیر بار کتک میگیره.

امیر با رفتگر محل رفیق شده و بخاطر ترسی که داره بهش میگه گاهی بیاد و شب‌ها پیشش بخوابه تا تنها نباشه یه پولی هم بهش میده. صبح که امیر میره تو پارک ورزش کنه مرجان هم اونجا بوده و امیر رو زیر نظر داره.

مرجان تو واحدش کلی از شوکا عکس می چسبونه به اتاقش که شوکا در میزنه، مرجان میره در رو باز میکنه و شوکا رو به داخل راهنمایی میکنه، شوکا میگه چقدر زود خونه رو چیدید، مرجان میگه من تا همه چیز رو نچینم طاقت نمیارم، بعد از شوکا میپرسه جواب آزمایشمو دیدید؟ شوکا میگه اتفاقا برای همین اومدم چیز خاصی نیست خداروشکر احتمالا بخاطر استرس بوده. شوکا میگه شب یه مهمونی خونوادگی داریم اگه دوست داری تو هم بیا اما مرجان میگه دیگه خونوادگیه حالا دفعه دیگه میام. شوکا با دیدن تابلوهای خونه مرجان یه طوری میشه و زود میره.

زن مهراد میگه از این خواستگار بهتر کسی گیر نمیاد اما راضی نمیشه و میگه من دختر به اینا نمیدم. یه دفعه مرجان بهش زنگ میزنه میگه حاضر شو امشب می خواهیم بریم تولد به خودت برس. مهراد میگه شر نشه یوقت. مرجان میگه نه فقط سر راه گلی که سفارش دادم رو بگیر بیار. مهراد میگه فقط شب بمونم؟ مرجان میگه حالا اگه بچه خوبی بودی.

ازازیل

شوکا یه چند تا قالب یخ رو دستگاه دوربین اصلی میریزه تا دوربین های مجتمع از کار بیفتن. بعد به امیر هم زنگ میزنه و میگه امروز تولد ۵۰ سالگی پدرته باید بیای تولد. امیر بخاطر شوکا راضی میشه بره تولد.

مهری خانم هم از صبح اومده خونه شوکا تا کارهای مهمونی رو انجام بده بعد به شوکا تلفنی میگه بیا از این کار بگذر گیر میفتیم. اما شوکا میگه ما قبلا درموردش صحبت کردیم. مهری میگه نمیدونم چرا دلم شور میزنه، شوکا میگه نگران نباش من همه چیز رو برنامه ریزی کردم تا ۵ اونجام که تا ۵ و نیم بریم سراغش سرایدار دو ساعت مرخصی داره مانی هم وقت آرایشگاه داره، آمار شوهره رو گرفتم کلا نیست کار دوربین ها رو هم ساختم.

پدرام فردا فاطمه رو میبره بیمارستان شکمش بدجور داغون شده بود زیر کتک اما به دکتر میگه از پله ها افتاده. شوکا متوجه میشه فاطمه کتک خورده. 

شوکا بعد از مدتها استادش رو تو بیمارستان میبینه و با هم یه قهوه می خورن و حرف میزنن و استاد میگه یه کارخونه کوچیک زدیم که صفر تا صدش مال خود روستایی هاست. دوست داشتی بیا اونجا. بعد از مانی میپرسه و میگه چرا برای گناه نکرده نمی بخشیش. اینهمه کار برات کرده چرا یه شبه دود میکنی بره هوا. تو هنوز دوستش داری و نمیتونی ازش عبور کنی، نگرانی من از چیز دیگست از طلسم و جادوی سیاهه امیدوارم دور و برش نچرخی.

شوکا تو اتاق زایمان آخرین بیمارش رو هم عمل میکنه که ساعت ۴ رو میگذره، بعد سریع دارو بیهوشی برمی‌داره که بره اما یه عمل اورژانسی پیش میاد و ساعت هم نزدیک ۵ میشه.

مهری هرچی به شوکا زنگ میزنه موفق نمیشه و زیر لب میگه این زن هفت خط شیطون رو درس میده اونوقت شوکا می خواد اینو درمون کنه.

مهمونها دیگه میرسن اما شوکا نیومده هنوز و یکدفعه مرجان و مهراد هم میان، مهری با دیدنشون شوکه میشه.

شریفی در حال رفتن به خونه هست که بهش اطلاع میدن جسد یکی از زنهای مفقودی پیدا شده.

مرجان می خواد بره داخل یکی از اتاق ها به بهونه گذاشتن مانتوش، مهری ازش میپرسه شما دعوت بودید؟ مرجان میگه به شما مربوط نیست. مهری میگه هنوز هم مثل قدیم سگ اخلاق و عوضی هستی. مرجان میگه هنوز به شوکا چیزی نگفتید ؟ معلومه خیلی ازش میترسید؟ مهری میگه نمی‌ترسیم دوستش داریم اونیکه ازش می‌ترسیم تویی. به من باشه سه سوته دهنتو گل میگیریم سقط بشی.

مرجان میره پیش مانی بهش میگه می بینم که پیانو قدیمی رو بیاد من نگه داشتی. مانی میگه چون همسرم باهاش پیانو میزنه. مرجان میگه مادام مونالیزا بلدن؟ مانی میگه بله ایشون تو همه چیز عالی هستن. مرجان میگه بله بخصوص تو شوهر دزدی.

شریفی برای بررسی محل وقوع حادثه به زمین چمن میره.

شوکا موقع برگشت به مهری زنگ میزنه میگه تو بیمارستان گیر کردم شاید خیریتی توش بوده، مهری بهش میگه این زنیکه اینجاست یه لندهور هم باخودش آورده.

مهمونی تموم میشه. شوکا وقتی میبینه مانی تو اتاقشه به مهری میگه سرایدار زنگ زده میگه مرجان شوهرش رو بیرون کرده الان تنهاست. مهری میگه ول کن شر میشه، شوکا میگه من میرم تو پرویز رو سرگرم کن براش شام گرم کن من کارم تموم شد سریع بیا تو کوچه منتظرتم.

شوکا میره به پرویز میگه برو بالا غذاتو بگیر ، پرویز میگه بهتره نرم دوربین ها خراب شده اینجا باشم بهتره. شوکا میگه یک دقیقه میری میای چیزی نمیشه. پرویز میره پیش مهری خانم و مشغول غذا خوردن میشه.

مرجان داخل حمام دوش رو باز میکنه یکدفعه شوکا میره زنگ واحدش رو میزنه دارویی بیهوشی رو آماده میکنه، مرجان در رو باز میکنه خونه تاریک بود، مرجان به شوکا حمله میکنه و شوکا مرجان رو بیهوش میکنه و داخل چرخ دستی میندازه و با خودش میبره تو ماشین میذاره.

پدرام میاد داخل ساختمون میشه میره بالا و وارد خونه مرجان میشه و چنگکی که مرجان کنار وان گذاشته بود رو برمی‌داره و میره.

مهری خانم پرویز رو مرخص میکنه و میره سوار ماشین شوکا میشه و با هم میرن خونه باغ.

و حالا بقیه ماجرا.

شوکا به مرجان غدا میده اما اون نمیخوره، شوکا دستکش می پوشه، مرجان میگه چه غلطی می خوای بکنی؟ شوکا میگه پس تو رو فرستاده تو زندگی من؟ مرجان میگه تو اومدی تو زندگی من تو، شوهر و بچم رو ازم گرفتی. شوکا میگه دیگه وقتشه شروع کنیم. مرجان با لحنی ترسناک میگه خیلی وقته شروع شده....

دانلود سریال ازازیل قسمت ۵

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه

آخرین اخبار