یادداشت اختصاصی از مهتاب دهقانی
یلدا شبِ روشنِ پر امید
شب یلدا در گاهشماری ایرانیان باستان از سال ۵۰۲ پیش از میلاد در زمان داریوش یکم به تقویم رسمی ایرانیان باستان راه یافت. چله و جشنهایی که در این شب برگزار میشود، یک سنت باستانی است
یلدا، مجالی است برای تکرار هر آنچه روزگاری، سرمشق خوبی هایمان بوده اند و امروز بر روی طاقچه عادت هایمان غبار می گیرند و فراموش می شوند. مجالی است برای دیدن عزیزانی که تصویر و صدایشان در پس مشغله های زندگی رنگ باخته اند. مجالی است برای نشستن لبخند بر لبان کودکان در آغوش پر مهر بزرگ ترها. یلدا مجالی است؛ مجالی برای من، مجالی برای تو، تا همگی، لحظه های شیرین با هم بودن را تجربه کنیم.
یلدا فرصتی است برای دیدارها، وقتی کشاکش روزگار، تو را از دیدار آنان که به چشمان تو نیازمندند، بازمی دارد. آتش مهر خانه مادربزرگ، ما را به گرد خویش آورده و گرمایش را با ما تقسیم می کند تا در زمستان سر در راه، به یاد چون امشبی همیشه گرم گرم بمانیم. یلدا طولانی، ولی عاشقانه و پرنور است. شبِ روشنِ پر امیدی است که باید در ازدحام نگاه های مهربان بنشینیم و لبخند را به خوبی بدانیم. بنشینیم و نفس هامان را با هم یکدل کنیم و خاطرات سرشار را از میان سینه هامان بیرون بریزیم تا خانه ها روشن شود. شمع ها را کنار شب نشینی سرور، با شعله نوازش دل برافروزیم. سفره ها را از دعای خیر پر کنیم و در جیب های یکدیگر نقل و نبات مهر بریزیم. سر بلند کنیم به سمت ستاره ها.
بوسه برای آسمان برکت خیز زندگی بفرستیم و آواز زمستانه ای برای آغاز فصل تازه بخوانیم؛ آوازی به رنگ و رونق حیات راستین. لبخند بزنیم، شب همچنان ادامه دارد. خورشیدِ فردا کمی در تأخیر است. امشب را در طولانی ترین لحظات با هم بودن پر از رمز و راز عاشقانه حیات کنیم؛ پر از نیایش خویشاوندی و همدلی.
یاد کنیم از معجزات مکرر عمر. یاد کنیم از روزگار همیشه در شتاب، زندگانی پر رمز و راز. یکدیگر را فراخوانیم به سمت یکرنگی، به سمت عشق؛ که عمر نمی ایستد؛ که لحظه، گریزان است و با هم بودن، غنیمت. آخرین دقیقه آذرماه را ورق بزنیم و شمع های روشن زرد پاییز را فوت کنیم و به استقبال زمستان برویم و فارغ از پیچ و خم های زندگی، همدیگر را به شنیدن خاطرات خوب خویش میهمان کنیم.
نظر شما