خلاصه داستان قسمت ۳۴ سریال غریبه از شبکه ۳ سیما
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۳۴ سریال غریبه را برای طرفداران و دنبال کنندگان این سریال مهیج قرار داده ایم.
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۳۴ سریال غریبه را برای طرفداران و دنبال کنندگان این سریال مهیج قرار داده ایم. سریال غریبه به کارگردانی سروش محمدزاده در ۲۷ مرداد ۱۴۰۳ از شبکه ۳ سیما پخش خود را آغاز کرده است. این سریال دارای ۳۶ قسمت ۴۵ دقیقهای بوده و هر شب ساعت ۲۰:۳۰ دقیقه پخش میشود. آقای سروش محمدزاده در کارنامه خود سریالهایی همچون همبازی و نوار زرد ۲ و سوران را دارد و در شبکه نمایش خانگی سریال سیاوش کارگردانی کرده است که با سریال غریبه در سال ۱۴۰۳ تجربه جدیدی را به دست آورده است.
خلاصه داستان قسمت ۳۴ سریال غریبه
سینا تو اداره از ناهید در حال بازجویی کردنه و ازش میپرسه که چرا به خانم پروانه اطلاعات غلط میدادین تا به ما انتقال بدن؟ ناهید میگه من فقط کسی بودم که دستور را عمل میکردم از خودم اراده خاصی نداشتم سینا میگه دستورو بهرام ضیایی میداد درسته؟ او چیزی نمیگه که سینا بهش میگه میدونی الان بهرام ضیایی کجاست؟ در حال خارج شدن از کشوره. ناحیه جا میخوره. بهرام ضیائی در حال خارج شدن از کشوره که سینا به مأمورها میگه جلوشو بگیرن و بازداشتش کنن برای بازجویی بیارنش. بهزام تو اتاق نشسته در حالیکه دستاشو بستن سینا بعد از کمی مکث کردن به داخل اتاق میره بهرام با دیدنش میگه سینا جان تو اینجا چیکار میکنی؟ او خودشو معرفی میکنه و میگه من سینا شاهمیری افسر ارشد امنیتی هستم بهرام شوکه شده که سینا ازش میخواد بشینه و ازش میپرسه که کجا میرفته؟!
بهرام میگه مثل همیشه داشتم میرفتم یه سفر کاری همین! سینا پوزخند میزنه و میگه ما از همه چیز خبر داریم آقای ضیائی، از قاچاق دارو و پولشویی بگیر تا احتکار داروها و خیلی چیزهای دیگه خواهرتون به همه چیز اعتراف کرده بهرام میخنده و میگه من که خواهر ندارم! سینا میگه مرجان خان بابائی یا همان ناهید شاهمیری خواهرتون به همه چیز اعتراف کرده بهرام جا خورده و چیزی نمیتونه دیگه بگه. سینا نیپرسه که چرا کاوه شاهمیریو کشتی؟ او میگه من نکشتم کار ناهید بود سینا میگه اون سرخود که انجام نداده حتما دستوری ازت گرفته!
بهرام ناچارا شروع میکنه به تعریف که ما برای کارهامون یه قالب مطمئن میخواستیم که پوشش بده کارمونو خوب کاوه شرکت خوبی داشت اسم و رسم داشت ازش استفاده کردیم تا زمانیکه به قضیه بو برد و چون همکاری نمیکرد دیگه گفتیم حذف بشه بهتره. سینا میگه به همین راحتی؟ بهرام میگه دستور از بالا بود داشت تمام پولهاشو از شرکت میکشید بیرون کسایی که پول گذاشته بودن هم پولشونو میخواستن چارهای نداشتیم. سینا میره پیش ناهید ازش میپرسه که چرا کاوه شاهمیری شوهرتو کشتی؟ مگه دوستش نداشتی؟ ناهید میگه همش دستور از بالا بود دوست داشتنی در کار نبود همش طبق خواسته بالاییا باید عمل میکردم.
سینا میپرسه نقش ضیایی چی بود؟ ناهید میگه کسی بدون اجازش آب نمیخورد اگه میگفت کاری باید انجام بشه انجام میشد. سینا بعد از تمام شدن بازجویی کردنش میره به خانه پیش زویا وقتی مطمئن میشه که آنا خوابیده باهاش کمی حرف میزنه که زویا میگه چته چرا این شکلی؟ سینا بهش میگه متوجه شدم کاوه شاهمیری به مرگ طبیعی نمرده، کشتنش. زویا جا میخوره. ناهید را پیش بهرام میبرن بهرام با دیدنش جا میخوره که ناهید میگه چیه؟ تعجب کردی که چه جوری از گوری که با دستای خودت واسم کندی زنده بیرون اومدم؟ بهرام میگه نه جای تعجب نداره خیانتکار زیاد تو زندگیمون بوده ناهید میگه از نظر تو خیانتکار بوده اما از نظر من خیلی هم قدرشناس بوده. سپس بهش میگه میدونی چرا ما رو گذاشتن اینجا؟ بهرام میگه چون حرفامونو بشنون ناهید میگه اونا همه چیزو درباره ما میدونن به ته خط رسیدیم.
سپس بهش میگه وقتی بچه بودم هرکی اذیتم میکرد تو ازم مراقبت میکردی نمیذاشتی آب تو دلم تکون بخوره اما الان ببین کجاییم! تو همون یه باری که منو کشتی واسم مردی و از اونجا میره. سینا پیشه مافوقش حاجی میره و روند پرونده را براش تعریف میکنه حاجی بهش میگه باید درباره تلما به امیرعلی بگی دیگه وقتشه سینا میگه چه جوری بگم؟ باشه تو یه فرصت مناسب اما حاجی میگه هرچه زودتر باید بهش بگی سینا قبول میکنه. فردای آن روز میره به خونه امیرعلی و بهش میگه خبر خوبی دارم واستون امیرعلی میپرسه چیه؟ سینا میگه اولیش اینه که تحقیقاتتون پیدا شد و بچهها دارن روش کار میکنن ببینن چیزی ازش کم شده یا نه امیرعلی خوشحال میشه و میگه فکر کردم کلاً یادتون رفته این قضیه رو سپس میگه دومیش چیه؟
سینا میگه پیدا شدن تلما حدادی امیرعلی میپرسه جنازه اش؟ سینا میگه نه خودش الان پیش ماست امیرعلی شوکه میشه و میگه چرا الان بهم میگین؟ از کی پیداش کردین؟ سینا میگه چون باید مطمئن میشدیم که جاسوس بوده یا نه و وقتی که پیدا شد مصادف شد با روز عروسی شما نخواستیم آرامشتونو به هم بزنیم امیرعلی میخواد تا خود تلمارو ببینه و باهاش حرف بزنه که این همه مدت کجا بوده. سینا میگه هماهنگی لازمو انجام میدم بهتون خبر میدم امیرعلی با حالی بد به خانه برمیگرده ارغوان ازش میپرسه چی شده؟ چرا اینجوری؟ امیرعلی قضیه تلمارو میگه که ارغوان هم شوکه میشه...
نظر شما